شناسهٔ خبر: 71044502 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: انتخاب | لینک خبر

گفت‌و‌گو یک فیلسوف با هیتلر؛ قسمت سه؛

هیتلر از بابت مارکسیست‌ها نگران بود/هیلتر روحیاتی زودرنج داشت و گریه هایش اصیل بود/هیتلر از افسردگی رنج می‌برد/او معتقد بود که باید در سیاست سنگدل باشیم

اینکه هیتلر به طور موروثی آدمی بوده رمانتیک و پرسوز و گداز که همواره در آستانه احساسات می‌ایستاده و زودرنج بوده، نزد هر کسی روشن است هر آن کس که در زمان جنگ او را از نزدیک شناخته باشد. فرو ریختن اشک‌هایش به هنگام همۀ بحران‌های درونی به هیچ وجه فقط موضوعی عصبی نبودند. لحن سوزناک و گریان که با آن او قبلاً به SA برلین متوسل می‌شد وقتی که کشمکش سراسر حزب را تهدید به نابودی می‌کرد اصیل بود و نمایشی نبود.

صاحب‌خبر -
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب گفتگو با هیتلر، اثر هرمن رائوشنینگ، فیلسوف و نویسنده آلمانی است که از سال 1933، گفتگو های خود را با هیتلر به چاپ رسانده است. او که فرماندار یکی از شهرهای آلمان بود، با نگاهی فلسفی به گفتگو با هیتلر پرداخته است. این کتاب از نشر پرسش و با ترجمه منوچهر اسدی به چاپ رسیده است. هرمان آدولف راینهولد راشنینگ (7 اوت 1887 - 8 فوریه 1982) سیاستمدار و نویسنده آلمانی، طرفدار جنبش انقلاب محافظه‌کار بود که قبل از جدایی از جنبش نازی برای مدت کوتاهی به جنبش نازی پیوست. او از سال 1933 تا 1934 رئیس مجلس سنا شهر آزاد دانزیگ بود. در سال 1934، عضویت حزب نازی را کنار گذاشت و در سال 1936 از آلمان مهاجرت کرد.

ما باید سنگدل باشیم

باید اقرار کنم که شنیدن این جمله خواب را از من گرفت. شاید هم تأثیر هوای کوهستان بود که به آن عادت نداشتم، که برای مایی که در مناطق کم ارتفاع و جلگه‌ها به سر می‌بریم تأثیر شفابخش خود را دریغ می‌کند. جای خوابی را با لینز مایر تقسیم کردم به علاوه این رهبر جوان SA یکی از مردان بسیار دوست داشتنی، بی غل و غش و میهن پرست بود، کسانی که هیچ چیز دیگری به جز مقاصد شرأفتمندانه دلیل حرکتشان نبوده است. لازم است تا این مطلب امروزه هم در رد ادعای آن کسانی گفته شود که فقط نقش‌های خود را سیاه و سفید رسم می‌ کنند و هیچ ادراکی از این موضوع ندارند که بی شمار از آلمانی‌ها با بهترین مقاصد در جریانی سیل‌آسا سقوط کردند، در حالی که ایمان استواری به ضرورت فدا شدن خود داشتند. و این جوان هم احساس را داشت اینکه ایثار خود را به کف گرفته بود؛ جوانی بی خیال که قصد دارد قربانی، شود که برای خود زندگی می‌کند و اینکه برای زندگی کردن حقی دارد. همین دیری نپایید که این خبر را دریافت کردیم که هیتلر از خواب برخاسته و می‌خواهد با ما صحبت کند گفت وگوی ما با موضوع شب قبل شروع شد.

هیتلر گفت: "ما باید سنگدل باشیم باید وجدان نیک را باز هم به قساوت بسپاریم، فقط اینگونه می‌توانیم شهامت نرم و لطیف و بی فرهنگی احساساتی را از ملت دور کنیم ما دیگر هیچ مهلتی برای احساسات زیبا این ملت اتفاق افتد. باید عظمت را به ملتمان تحمیل کنیم اگر قرار باشد تکلیف تاریخی در اینجا روشن شود؛ پس از مکثی ادامه داد: من می‌دانم که باید مربی سختگیری باشم. من باید بر خود هموار کنم تا سخت باشم. تکلیف من از بیسمارک و یا از هر کسی که آلمان را رهبری کرده دشوار‌تر است. من باید تازه این ملت را بیافرینم پیش از آنکه بتوانم به آن بیندیشم، تا وظایفی تحلیل شود که برایمان به عنوان یک ملت در این زمان طرح شده‌اند.

اینکه هیتلر به طور موروثی آدمی بوده رمانتیک و پرسوز و گداز که همواره در آستانه احساسات می‌ایستاده و زودرنج بوده، نزد هر کسی روشن است هر آن کس که در زمان جنگ او را از نزدیک شناخته باشد. فرو ریختن اشک‌هایش به هنگام همۀ بحران‌های درونی به هیچ وجه فقط موضوعی عصبی نبودند. لحن سوزناک و گریان که با آن او قبلاً به SA برلین متوسل می‌شد وقتی که کشمکش سراسر حزب را تهدید به نابودی می‌کرد اصیل بود و نمایشی نبود. در عین حال به همین سبب در ورای سنگدلی و سرسختی بیش از حد هیتلر، افسردگی ناشی از یک قساوت تحمیلی و مصنوعی قرار دارد نه بی اخلاقی یک جانور محض که سرانجام مثل نیرویی طبیعی به کار افتد. با این حال در سختگیری و ریشخند بی مثال هیتلر باز هم چیزی متفاوت به جز غریزۀ فروخورده حساسیتی فوق‌العاده مؤثر است که همواره در او دیده می‌شود این نیاز مبرمی است که باید کین توزی و انتقام به سرانجام برسد یک احساس اصیل روسی نیست، انگارانه بی هدف و نامفهوم که اجبار می‌کند تا سرافکنده‌ها و رنجور‌ها پذیرفته شوند.

 سراسر ایدۀ هیتلر در آن زمان با این وسوسه در چرخش بود تا از مسیری که خود برای خود ترسیم کرده بود به شیوه‌ای مشروع به قدرت برسد و خود را با انقلابی خونین به قدرت برساند. هیتلر همواره از سوی حقه‌های نزدیکترین همکارانش در فشار قرار می‌گرفت و خویشتنداری او به چشم می‌آمد تا به نبرد انقلابی‌اش برسد. او خود را در کشمکش میان خلق و خوی انقلابی خاصش می‌دید که او را به سوی اشتیاق‌ها سوق می‌داد و سیاسی‌اش را که به او گوشزد می‌کرد، تا به راه مطمئن‌تر استنباط سیاسی برود تا بعد از آن تازه انتقامش را بگیرد.

 این هیچ مسأله‌ای نیست که گاهی با انتخاب پاییزی 32چیزی نمانده بود تا انقلاب ناسیونال سوسیالیستی به راه افتد. هر نوع شورشی از سوی نیروی دفاعی رایش با خونریزی سرکوب می‌شد. همواره باز هم در آن هنگام در گفت و گو این ایده ظاهر می‌شد خیابان‌ها بدون گردان‌های قهوه‌ای پوش.

 هیتلر برای خود و اطرافیانش شانس‌های یک اشغال غافلگیرانه نقاط کلیدی قدرت حکومتی و علمی را ترسیم می‌کرد. او با علاقه‌ای خاص در مورد امکان سرکوب خونین مقاومتی مارکسیستی در خیابان‌ها تأمل می‌کرد. اینکه نقشه‌های ضربه‌های خیابانی با چه گستردگی بررسی شده بودند، حوادث تابستان نمایانگرشان بود. این‌ها اقدامات ویژه‌ای از سوی رهبران منطقه‌ای حزب نبودند، بلکه همگی به خود هیتلر مربوط می‌شد این‌ها در انطباق با خلق و خوی او بود و با نیاز‌های خیالی و تصوّراتش از عظمت تاریخی سازگاری داشت که به گفته او بدون خونریزی می‌توانست حاصل شود. همین تعارض احساسات بود که رهبر رایش سوم را دچار تردید کرد که آیا او باید آرزویش را که بزرگترین ارباب همه اعصار شدن بود، دنبال کند. و یا راهی را که برایش تعیین شده یعنی راه آن سنتزی که هنر مانور دادن در قدرت باشد، آیا باید امپراتوری جهانی‌اش را فهرست‌بندی می‌کرد و آن را با علاقه‌مندی دنبال می‌کرد.

هیتلر به علاوه از سوی وابستگانش ملامت می‌شد به اینکه مناسبترین زمان ضربه زدن را از دست داده است. و عملاً بحران اقتصادی در سال ۱۹۳۲ کم کم از حالت تنش بیرون آمد. حمله به حزب کاهش یافت. دشمنان هیتلر شروع کردند به قیام و علی الظاهر در این راه پیروز شدند. هیتلر با قرار گرفتن در تنگنا و با همۀ مانور‌های ممکن که عملی می‌کرد، تمام نقشه‌هایش را برای رسیدن به قدرت در حال انهدام می‌دید انتخاب رؤسای رایش برای حزب او یک شکست سخت بود. از آن زمان که باین در قدرت بود او این رقیب نفرت‌انگیز را که مانند یک افسر جنتلمن بی مبالات و بی خیال بود جزء موانع سیاسی‌اش به حساب می‌آورد، موانعی که هیتلر آن‌ها را مثل ویژه‌ترین موضوعات نبردش می‌دانست.

لینک کوتاه کپی لینک