به گزارش مشرق، قاسمعلی فراست در گلپایگان متولد شده و نامش با حوزه جنگ گره خورده است. او با کتاب «نخلهای بیسر» به عنوان یکی از نخستین نویسندگان حوزه جنگ مطرح شد و امروز هم که پای صحبتش بنشینی هنوز حرفهای زیادی برای نوشتن از جنگ دارد که البته با نگاه و قلمی پختهتر که منتظر است در سر فرصت بنویسد و منتشر کند. در این میان کتابهای بیشماری که درباره جنگ منتشر میشود، ورق میزند و میخواند و با بیان خاص خودش از لذت خواندن معدود آثاری میگوید که چنگی به دل میزنند و چراغ ادبیات جنگ را روشن نگه داشتهاند. آن هم در میان خیل آثاری که بیش از هر ژانری در خاطرات جای گرفته اند و با هر کیفیتی در حال انتشارند. با قاسمعلی فراست درباره دلیل افزایش چاپ خاطرات جنگ گفتوگو کردیم.
برخی معتقدند کتابهای خاطره که پس از جنگ منتشر شده اند به سمت سطحی شدن پیش میروند. بعض دیگر بر این باورند که جزئیات در کتابهای خاطرات و جسارت راویان بیشتر شده است. شما چه برداشتی دارید؟
علت اینکه کتابهای خاطره نسبت به داستان افزایش بیشتری داشته است، به گمان من دو علت دارد؛ نخست اینکه خاطره سهل الوصلتر و روایتش آسانتر است و دیگر اینکه خاطراتی که به خواستههای مسئولان نزدیکتر است، آنها را بیشتر جذب میکند. هر چند خاطرات زیادی از جنگ وجود دارد که ناگفته مانده است که نمیتوانند آنها را چاپ کنند. الان من خاطراتی دارم که نمیتوانم چاپ کنم و امثال من خیلی زیادند که نمیتوانند خاطرات ناگفته از جنگ را منتشر کنند. خاطراتی که به شدت نوشتنی و شنیدنی است، اما مطئمن هستم اگر برای چاپ بفرستم با مشکل مواجه خواهد شد. کمااینکه رمانی را که برای انتشار دادم چند بار مجبور به اصلاح رمان شدم. متاسفانه این عارضهای است که دامن ادبیات ما را گرفته است، در حالی ادبیات زبان گویای هر جامعهای است و میتواند به عنوان یک آیینه در مقابل مردم جامعه قرار بگیرد و آداب و فرهنگ آنها را منعکس کند.
امروز در زمینه خاطرات جنگ دو دسته کتاب خاطره وجود دارد؛ خاطرات شفاهی و خاطرات مکتوب. این نوع دستهبندی یا حرکتی که رایج شده است چه نسبتی با ادبیات و تاریخ جنگ دارد؟
به نظرم اگر خاطرات را از راوی بشنوید و روی کتاب بیاورید و جوهره قدرتمندی نداشته باشد و نتواند فرهنگسازی کند. دوامی نخواهد داشت و مخاطبی هم برای خواندن پیدا نخواهد کرد. از طرفی خاطرهای که خود راوی بنویسد و حس و حالش را در آن منعکس کند و نگران خاطرات مطرح شده نباشد، آن خاطره ماندگار و خواندنی خواهد شد. مثالی که میتوانم بزنم کتاب «کوچه نقاشها» ست که در آن فرهنگسازی، ادبیات بومی و … وجود دارد و با همه زیباییهایی که در آن هست باعث شد من که خیلی خاطرهخوان نیستم سه بار این کتاب را بخوانم. همچنین در رمان جدیدم از این کتاب بهره گرفتم. اما کتاب دیگری که برگرفته از خاطرات در جنگ که بیش از صد بار چاپ شده اما از آن دسته کتابهایی است که سعی شده بیشتر مطرح شود، در حالی که بعید میدانم در این حد مخاطب داشته باشد، چون از همین کتاب تنها شش نسخه از آن به من هدیه شده تا دیده شود. برای همین به نظرم عیاری که برای ادبیات در نظر میگیریم باید بر اساس نگاه خواننده باشد نه شمارگان کتاب. به نظرم کتابی که غیر از خواننده روی آن قضاوت کند، آن متر و عیار قابل اعتماد نیست.
چند وقت پیش بحثی مطرح شد که افزایش بیش از حد انتشار کتابهای خاطره باعث افت ادبیات شده است. نظر شما چیست؟
گاه ممکن است که زیستگاه یک رمان، خاطره باشد. خلاقیت و تراوشهای ذهنی نویسنده است در حوادثی که میآفریند و ظرافتی که در کنار هم قرار دادن حوادث به خرج میدهد، باعث ماندگاری اثر و جذب مخاطب میشود. اما خاطرهای که سفارشی و مطابق میل سفارش دهنده باشد، شاید با حمایتی که از آن صورت میگیرد به تجدیدچاپ مکرر برسد اما لزوماً مخاطب مردمی پیدا نخواهد کرد. در این میان شاید فردی خاطراتی را با دشواری به چاپ برساند، اما پس از چاپ خوانندگان زیادی پیدا کند به دلیل اینکه هم نوع خاطره دلنشین و تاثیرگذار است و ارزش دارد و دیگر اینکه با قلمی نوشته شده است که آن قلم خاطره را تبدیل به یک ژانر خوب و با بیان خوب میکند. این دو وقتی در کنار هم قرار بگیرند، قطعاً کتاب خوبی از آب درخواهد آمد. برای مثال کتاب «حماسه تپه برهانی» خاطرات حمیدرضا طالقانی از عملیات والفجر ۲ است که راوی آن چنان لحظهپردازی کرده است و آنچنان در خاطراتش حس وجود دارد که خواننده احساس میکند که داستان میخواند.آنقدر تاثیرگذار بود که من دو بار آن را خواندم و لذت بردم. خاطراتی که یک رزمنده در جنگ تجربه کرده و بعد تجربه زیسته خودش را با حس و ظرافت درهم آمیخته و تبدیل به اثری خواندنی کرده است.
در اغلب خاطرات جنگ راوی شروع به تعریف زندگی خود از ابتدا تا انتها کرده و اینها به صورت خطی منتشر شده است. این شیوه راویت باعث شده که خاطرات خیلی تاثیرگذار و عمیق نباشد. به نظرتان بهتر نیست یک بخش از جنگ یا کارنامه یک رزمنده یا فرمانده برای روایت انتخاب شود و آن بخش به قول شما با لحظهپردازی و حس و حال جاندار روایت شود؟
فکر میکنم خاطراتی که منتشر میشود و مخاطب زیادی ندارد، کمتر خاطرات مناسب برای چاپ است. چون در حال حاضر خاطراتی وجود دارد که به قدری تکان دهنده است که مخاطب را میخکوب میکند. برای مثال وقتی برای نوشتن کتاب «نخلهای بیسر» به خرمشهر رفته بودم، چند خاطره توجهم را خیلی جلب کرد که امروز قابل چاپ نیست. خاطراتی که ما را یاد یک گفته معروف درباره جنگ انداخت؛ جنگ را امرایی راه میاندازند که همدیگر را میشناسند اما با هم نمیجنگد و سربازانی که همدیگر را نمیشناسند با هم میجنگند و کشته میشوند. در این جمله فلسفه جنگها نهفته است.
اگر به گذشته برگردید باز هم کتاب «نخهای بیسر» را به شکل فعلی مینویسید؟
هرگز، در حال حاضر خیلی از داستانهای جدیدی که نوشتم، غیرقابل چاپ است. تنها یکی از آثاری که چاپ کردم و چند بار تجدیدچاپ شد، بخشی از آن به زنان پس از جنگ اختصاص دارد که نکات جالبی برای امروز ما دارد. هر چند از نوشتن «نخلهای بیسر» پشیمان نیستم، اما امروز با نگاه دیگری به جنگ نگاه میکنم.
نسل جدیدی از نویسندگان جنگ به ویژه در حوزه خاطرات را چطور ارزیابی میکنید. به نظرتان تشکیل کلاسهای آموزش خاطرهنگاری تاثیری در بهبود کیفیت کتابهای خاطرات جنگ داشته است؟
به نظرم حتی اگر کیفیت نویسندگی بهبود پیدا کند، تا زمانی که برخی مسائل دست و پاگیر کاهش پیدا نکند و نظارتهای محدودکننده کمتر نشود، باز هم امکان انتشار بسیاری از خاطرات خوب فراهم نیست. همانطور که اشاره کردم هم اکنون خاطرات و داستانهای نانوشته درباره جنگ بسیار داریم، اما شرایط برای چاپ آنها فراهم نیست.
فکر میکردم دیگر از نوشتن درباره جنگ را کنار گذاشتید و داستانهایی با تم اجتماعی مینویسید؟
نمیتوانم از نوشتن درباره جنگ دست بکشم، چون صحنههایی که دیدم از جلوی چشمم کنار نمیرود. هنوز در ذهن من، برادرم و صدها نوجوان نقش بسته که با دستکاری شناسنامه راهی جبهه شدند تا از وطن دفاع کنند. این نوجوانها به آسانی فراموش نمیشوند. به عبارتی آنها در ذهن ما رسوخ کردند و با ما زندگی میکنند. شاید نسل جدید متوجه جنگ و مسائل مربوط به آن نشود، اما در ذهن من، بهنام محمدی ۱۰، ۱۱ ساله کنار نمیرود. وقتی از آنها میپرسیدند در جنگ چه کار میکنید؟ او و نوجوان دیگر با همان جثه نوجوانشان میگفتند برای دفاع از وطن. من او را در خرمشهر دیده بودم. برای همین از ذهن من انسان ایرانی، چنین فداکاری فراموش نمیشود. چون ما انسانیم و وجدان و عاطفه داریم. جنگ هم بخشی از تاریخ ماست. اما با اعمال سلیقه و محدودیتی که در چاپ خاطرات آن وجود دارد، شاید زمانی که آثار خواندنی از جنگ منتشر شود، نسل آن موقع با آن ارتباط برقرار نکنند، چون هیچ ذهنیتی از جنگ ایران و عراق ندارند. از طرفی افرادی که بتوانند با این اثار ارتباط برقرار کنند، تعدادشان خیلی کم است.
*ایبنا