شناسهٔ خبر: 71033345 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: جوان | لینک خبر

گفت‌و‌گو با بهزاد دانشگر، مدیر دفتر داستان حوزه هنری درباره اهمیت رمان‌های تاریخی

«ماه و بلوط» ناگفته‌های تاریخ کردستان را روایت می‌کند

تاریخ شفاهی، مستندنگاری، داستان و سینمایی هیچ‌کدام هم نباید معطل دیگری بماند. نه تاریخ شفاهی خلأ پرداخت‌های داستانی به تاریخ را پر می‌کند و نه رمان جایگزین ناداستان می‌شود. اینها همه رسانه‌های متفاوت و زبان‌های متفاوتی هستند که حقیقت واحدی را بازتاب می‌دهند. تاریخ شفاهی زبان شفاف و صریحی دارد، بله. برخی از مخاطبان این زبان را می‌پسندند، ولی برخی از مخاطبان شاید حوصله روایت‌های اینچنینی را نداشته باشند. برای گروهی یک زبان لطیف‌تر، یک زبان احساس‌مندتر می‌تواند تحمل خشونت تاریخ، برندگی و صراحت آن را تسهیل کند

صاحب‌خبر -

جوان آنلاین: دوم بهمن‌ماه سالگرد روزی است که در آشفتگی سیاسی پهلوی اول، جمهوری مهاباد اعلام موجودیت و استقلال کرد. این مناسبت بهانه‌ای شد به سراغ بهزاد دانشگر، نویسنده، منتقد و فعال ادبی و مدیر دفتر داستان مرکز آفرینش‌های ادبی حوزه هنری برویم و نظروی را در مورد رمان‌های تاریخی جویا شویم. در ادامه با محوریت کتاب ماه و بلوط، نوشته محسن مومنی‌شریف درخصوص مسئله کردستان صحبت کردیم. نهایتاً هم در مورد وضعیت فعلی و شأنیت غایی دفتر داستان گپ زدیم. مطلبی که در ادامه می‌آید بخشی از این گفت‌وگوست. 
 
برای شروع مایلم نظر شما را درخصوص کلیت کتاب «ماه و بلوط» 

اولین نکته‌ای که درباره این کتاب به ذهن می‌رسد، مضمون کتاب است؛ اینکه این مضمون و این حرف چقدر جایش خالی بود، ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که مسئله‌های زیادی داریم و نویسنده‌های ما بعضاً فارغ از آن مسئله‌ها در یک عالمی که انگار عالم تنهایی خودشان است، مشغول نوشتن هستند. مثلاً کمتر کسی به این توجه می‌کند مهم‌ترین خطری که در دو دهه اخیر و احتمالاً یکی دو دهه آینده ما را تهدید می‌کند جنگ خارجی و مثلاً جنگ با اسرائیل، امریکا و امثالهم نیست. اینها نمی‌تواند باعث نابودی ما بشود. شاید زندگی ما را با فشار و سختی روبه‌رو کند، اما منجر به فروپاشی ما نخواهد شد؛ ضمن اینکه کسانی هستند که دائماً در حال رصد تحولات سیاست خارجی و مسائل امنیتی و نظامی بوده و آماده واکنش‌اند. در برابر تهدید‌های خارجی دست‌کم یک نیروی دفاعی داریم که در حال تدارک و تمهید برای آن رخداد احتمالی است، ولی به نظر من مهم‌ترین تهدیدی که جامعه ما را در سال‌های اخیر تهدید کرده یا در سال‌های آینده تهدید می‌کند خطر اختلاف‌های مذهبی و قومی است که ما در ایران با آن مواجهیم. چه بسا دشمنان بیرونی هم به شکل جدی با تحریک این گسل‌ها، به دنبال براندازی یا ایجاد ناامنی هستند؛ بنابراین از یک طرف اگر ما بتوانیم بر این شکاف‌ها پیروز شویم، خواهیم توانست یک مجموعه ترکیبی قوی و یک جمع متکثر بسازیم. از یک طرف دیگر هم اگر برای این فاصله‌ها، گسل‌ها، اختلاف‌ها و مشکلات تاریخی فکری نکنیم در درازمدت همان دشمنان بیرونی درصدد گسترش این فاصله‌ها و ایجاد جنگ داخلی برخواهند آمد که آمده‌اند. ما تقریباً از روز اول انقلاب هم با این پدیده مواجه بودیم. به فاصله یک هفته بعد از انقلاب اولین ناآرامی‌ها در گنبد رخ داد؛ بعد سیستان و بلوچستان، کردستان و نهایتاً خوزستان؛ اما نسل جوان ما اینها را نمی‌داند. شاید میانسالان ما هم برخی یادشان رفته یا از ابتدا در جریان حوادث سیستان و آذربایجان قرار نگرفته‌اند. شاید کمتر کسی از مردم همان مناطق امروز بدانند عده‌ای از مردم همین اقوام درکردستان خون دادند و از جان، مال، خانواده و آبرو تا امنیت مردم منطقه تأمین شود. به اعتقاد من اگر مردم این موارد را بدانند، نحوه مواجهه‌شان با آینده با امنیت و با این موضوعات خیلی متفاوت خواهد بود. در مورد کردستان یکی از مسائل جدی و البته تاریخی که وجود دارد، این است که مردم این منطقه انصافاً مردم مظلومی‌اند. در سده‌های پیشین به واسطه شیطنت انگلستان قوم کرد، اسیر مرزکشی‌های غرض‌ورزانه‌ای شد و در چهار کشور پراکنده شدند. همین موضوع، بذر بخش بسیاری از مشکلات را در همه این چهار کشور کاشت و البته در این بین بیشترین آسیب هم نصیب مردم کرد شد. در طول چند دهه اخیر این مردم مدام در تلاش بودند در کشور‌هایی که هستند از طریق جنگ سخت، اعتراض و شورش به سمت استقلال پیش بروند. در این سمت دولت‌های مرکزی هم دشمنی‌ها و اختلاف‌هایی که با یکدیگر داشتند را با سوء‌استفاده از همین مردم پیش می‌بردند. روزی محمدرضا پهلوی که مثلاً با حاکم عراق مشکل داشته با وعده حمایت از کرد‌های عراق آنها را به شورش واداشت و روز دیگر صدام آنها را علیه ایران شوراند. در بازه‌ای از تاریخ که موضوع این کتاب است، بعضی از کشور‌های غربی در دادوستدهای‌شان با کشور‌هایی از بلوک شرق کرد‌ها را در مقابل دو حکومت پهلوی اول و بعداً جمهوری اسلامی قرار دادند. گویی این مردم دچار ضعف حافظه تاریخی شده و مدام به بهانه واهی استقلال، ملعبه دست قدرت‌ها و سیاستمدارانی می‌شدند که صرفاً به فکر تأمین منافع خود بودند. ماه و بلوط از این منظر که مروری بر بخش‌های روایت نشده تاریخ کردستان است هم کتاب خوبی و هم بسیار مهم است؛ کرد‌ها نویسندگان خوبی دارند، اما هیچ وقت از این زاویه به تاریخ خودشان نگاه نکردند. 

به نظر شما از منظر هنر و به صورت خاص در وادی ادبیات اگر بخواهیم به چنین مسائلی بپردازیم باید به سراغ رمان تاریخی برویم یا تاریخ شفاهی؟ از جهاتی شاید، صراحت و دقتی که درتاریخ شفاهی وجود دارد، در رمان تاریخی نتوان پیدا کرد. از سوی دیگر، قالب داستان جذابیت و کشش بیشتری برای همراه‌کردن مخاطب با خودش دارد. 
به نظر من همه اینها را باید با هم داشته باشیم. تاریخ شفاهی، مستندنگاری، داستان و سینمایی هیچ‌کدام هم نباید معطل دیگری بماند. نه تاریخ شفاهی خلأ پرداخت‌های داستانی به تاریخ را پر می‌کند و نه رمان جایگزین ناداستان می‌شود. اینها همه رسانه‌های متفاوت و زبان‌های متفاوتی هستند که حقیقت واحدی را بازتاب می‌دهند. تاریخ شفاهی زبان شفاف و صریحی دارد، بله. برخی از مخاطبان این زبان را می‌پسندند، ولی برخی از مخاطبان شاید حوصله روایت‌های اینچنینی را نداشته باشند. برای گروهی یک زبان لطیف‌تر، یک زبان احساس‌مندتر می‌تواند تحمل خشونت تاریخ، برندگی و صراحت آن را تسهیل کند؛ بنابراین ما باید همه اینها را در کنار هم داشته باشیم، همانطور که باید موسیقی و نقاشی و کار تصویری هم داشته باشیم. 

ماه و بلوط بر پایه یک پژوهش جدی نگاشته شده است. در حین مطالعه کتاب به دفعات به سراغ جست‌وجوی مابه‌ازای تاریخی وقایع و شخصیت‌ها رفتم و تحفه ماجرا اینکه تقریباً هربار دست پر برگشتم. گویا تقریباً تمامی میزانسن‌ها یک حقیقت تاریخی بازسازی شده‌اند که قالب داستانی گرفته و قهرمان‌ها در آن فضا نقش‌آفرینی می‌کنند. از سوی دیگر ما با تعدد شخصیت‌ها در جغرافیای داستان مواجهیم و از این جهت ما را یاد رمان‌های روسی هم می‌اندازد. درخصوص سختی‌های نگارش کتابی با این ویژگی‌ها کمی برای ما توضیح دهید. 
محسن مومنی‌شریف برای ماه و بلوط واقعاً سال‌های خیلی زیادی وقت گذاشته و این ارزش کار او را بیشتر می‌کند. من در جلسه دیگری عرض کردم که ماه و بلوط از جهتی به رمان‌های امریکایی لاتین شباهت دارد. از باب پرحادثه و پرماجرا بودن و خرده داستان‌های به هم پیوسته و متراکم، به خصوص سیاسی‌بودن مضمون کتاب این شباهت را تشدید می‌کند. رمان‌های امریکای لاتین برخلاف رمان‌های روسی که بیشتر به مضامین اخلاقی و زندگی و درون انسان می‌پردازد، به سیاست گرایش دارند. در هر حال به نظرم ماه و بلوط کتاب بسیار شریفی است. البته مثل هر کتاب دیگری قطعاً قابل نقد و گفت‌وگوست، اما جای خالی این کتاب را هیچ کتاب دیگری پر نمی‌کند. بعضی کتاب‌ها هستند که به هرحال جایگزین یا مشابهی دارند، ولی ماه و بلوط به نظر من کتابی است که شما نمی‌توانید چیزی شبیه آن پیدا کنید. 
به لحاظ جنبه‌های پژوهشی برای کتاب زحمت زیادی کشیده شده است. آقای مومنی، دو سه سالی را صرفاً به پژوهش درخصوص آن برهه تاریخی پرداختند، همین زمان یا کمی بیشتر صرف نگارش کتاب شده، ولی طبق اظهار خود ایشان، درمجموع چیزی بیش از ۱۵ سال روی این کتاب کار شده و از این منظر می‌توان ماه و بلوط را ثمره عمر آقای مومنی شریف دانست، اما روی دیگر این ماجرا این است چنین کتابی عمدتاً کمتر مورد توجه ناشران قرار می‌گیرد، چراکه کتابی با این مرارت نگاشته می‌شود، معمولاً یکی دو سال هم پروسه انتشارش به طول می‌انجامد و نهایتاً خروجی یک کالای نفیس خواهد شد که کمتر کسی از عامه مخاطبان کتاب می‌تواند هزینه کند و آن را بخرد. 

درخصوص مضمون و روایت کتاب اگر بخواهیم کمی صحبت کنیم به نظرم وجه برجسته همان مسئله قومیتی است که شما هم اشاره فرمودید. ما در چنین روایت‌هایی معمولاً دچار یک قومیت‌زدگی هستیم. این دغدغه را من درخصوص سفرنامه‌هایی که از لبنان می‌نویسند خیلی بیشتر درگیرش بودم. اغراق نیست اگر بگویم بیشتر متن‌هایی که در قالب سفرنامه، جستار و گزارش یا داستان و رمان از لبنان می‌بینیم، دچار نوعی لبنان‌زدگی‌اند؛ لبنان عروس خاورمیانه، هم‌زیستی مسالمت‌آمیز اقوام و ادیان در کنار یکدیگر و...؛ یک فضای تصویر سانتیمانتالی از لبنان ترسیم می‌شود و در فرم‌های مختلف و با ادبیات‌های متنوع تکثیر می‌شوند. از این جهت ماه و بلوط به‌رغم اینکه نویسنده آن، آقای مومنی‌شریف خود متولد آن منطقه بوده‌اند، اثر را از گزند این آسیب مصون داشته و تجربه زیسته خود را در خدمت شناساندن قوم کرد به مخاطب درآورده‌اند. او میهمان‌نوازی قوم کرد را در کرنا نکرده تا تصویر تکراری مستند‌های تاریخی- گردشگری را به ذهن مخاطب حقنه کند، بلکه آداب و رسوم فرهنگ مدنظر خود را بی‌آنکه روی جنبه خاصی از وجوه آن فوکوس کند یا گزاره‌ای اخلاقی در باب مثبت یا منفی بودن آن بگوید، بازنمایی می‌کند. در کنار تکثر شخصیت‌ها و جزئیات داستانی، همه و همه، ماه و بلوط را به نمونه‌ای خاص در ادبیات داستانی ما تبدیل کرده است. سؤالی که در اینجا مطرح است، این است که چرا این جنس از کار را ما کمتر در آثار دیگر نویسندگان حوزه ادبیات داستانی می‌بینیم؟
اقتضائات سبک زندگی در دو سه دهه اخیر، خیلی از شرایط رو برای همه ما تغییر داده؛ نویسندگان ما هم از این تغییر در سبک زندگی استثنا نیستند. ۳۰ یا ۴۰ سال پیش نویسندگان ما زندگی کمی آسوده‌تر و بی‌دغدغه‌تری داشتند. برای همین محمود دولت‌آبادی می‌توانست «کلیدر» را بنویسد؛ می‌توانست «جای خالی سلوچ» رابنویسد؛ همین‌طور زمینه برای فعالیت دیگر نویسنده‌های ما فراهم بود تا بتوانند کتاب‌های نسبتاً پرحجمی که دغدغه زندگی‌شان بوده را بنویسند، اما در عصر حاضر، من نویسنده ترجیح می‌دهم رمانی را بنویسم که سریع‌تر تمام شود؛ سریع‌تر به چاپ برسد و سریع‌تر هم به دست مخاطب برسد. به‌نظرم این یکی از دلایل جدی افول ژانری است که شما به آن اشاره کردید. احتمالاً بخشی از این تغییر رویه هم ناشی از تنبلی و بی‌حوصلگی نویسنده‌هاست که ترجیح می‌دادند داستانی را بدون پژوهش چندان، بدون پرداخت آنچنانی و... بنویسند و به انتشار برسانند. 

درخصوص تصویر جلد کتاب هم کمی صحبت کنیم. ما می‌بینیم که حسن روح‌الامین در سال‌های اخیر جزو فعال‌ترین و به‌روزترین نقاشان جبهه انقلاب هستند، تصویرسازی جلد کتاب را به عهده می‌گیرند. اولاً می‌خواستم بدانم این کار چقدر مرسوم است؟ در ثانی اساساً تصویرگری برای کتاب، چه در جلد چه در لابه‌لای صفحات و سطور تا چه حد بر انتقال محتوای مدنظر نویسنده کمک‌کننده است و نهایتاً اینکه آیا این تأثیر به‌قدری هست که ما بتوانیم بگوییم دو شاخه مهم ادبیات و هنر‌های تجسمی در نقطه تولید کتاب به‌یکدیگر دست داده‌اند؟
بعضی از این دست‌دادن‌ها از امتیازات کار‌هایی است که در حوزه هنری تولید می‌شوند که بسیار هم اتفاق فرخنده‌ای است، ولی این امکان برای بسیاری از آثار فراهم نیست. واقعاً هم اینطور نیست که اگر اثری این فرایند را طی نکرد، نقص دارد. ممکن است این هم‌افزایی به غنای اثر کمک کند و ممکن است خیلی نچسب به‌نظر برسد. در مورد این اثر خاص کار آقای روح‌الامین بیشتر به نفیس‌شدن کتاب کمک کرده و الا اینطور نیست که اثر فوق‌العاده‌ای مثلاً در جلب مخاطب یا گیراکردن مضمون کتاب داشته باشد. الان وقتی کسی این کتاب را می‌خرد، انگار به همراه کتاب یک تابلوی روح‌الامین را هم دارد؛ کما اینکه در سال‌های گذشته بعضی از انتشاراتی‌ها از تابلو‌های نقاشی هنری برای جلد کتاب استفاده می‌کردند. پس در این کار بداعتی وجود ندارد. 
در سال‌های اخیر ما در طراحی جلد از نقاشی به سمت گرافیک حرکت کرده‌ایم. کمتر تصویرسازی داریم؛ کمتر عکاسی داریم، اما اتفاق خاصی هم نیفتاده است. واقعیت این است به همان اندازه که مثلاً جنس کاغذ در فرایند تولید و احتمالاً فروش کتاب اثر دارد، طراحی جلد هم اثر دارد. به همان اندازه که اسم نویسنده اثر دارد و به همان اندازه که ناشر اثر دارد؛ بنابراین حتماً نمی‌توانیم بگوییم که مثلاً اگر کتابی طرح جلدش خوب نبود این کتاب شکست می‌خورد یا اگر یک کتاب طراحی جلدش خیلی خوب بود، الزاماً اتفاقات مثبتی برای آن رخ می‌داد، بلکه مجموعه‌ای از عوامل در کنار همدیگر قرار می‌گیرند و هر کدام درصدی را تأمین می‌کنند تا کتاب موفق باشد. درخصوص پیوند حوزه‌های مختلف هنری در قالب یک اثر، مسئله اقتباس از نظر من موضوع قابل‌توجهی است، اما بسته به قالب و اینکه کدام برش از یک اثر قرار است مدنظر قرارگرفته شود، ظرافت‌هایی وجود دارد که در جای خود قابل بحث است. 

می‌خواستم کمی درخصوص دفتر داستان گپ بزنیم؛ اولاً اینکه آیا رمان ماه و بلوط محصول دفتر داستان است؟ در ثانی اینکه شما جایگاه دفتر را چطور تعریف می‌کنید؟
ما در هنر‌های تجسمی با مفهومی به نام کیوریتوری آشنا هستیم. تقریباً در معنای برگزارکننده رویداد هنری، اما معادل و برگردان فارسی این مفهوم، هنرگردانی، حوزه‌های بیشتری را مدنظر قرار می‌دهد. در حقیقت همه حوزه‌های هنری، میدان قیام هنرگردان است. گاهی نیاز به تربیت نویسنده و هنرمند هست؛ گاهی برگزاری دوره و کارگاه؛ گاهی برپایی نمایشگاه و رویداد؛ گاهی در نقطه تولید اثر می‌ایستد و گاهی هم رصد و پایش را دستور کار خود قرار می‌دهند. در این معنا آیا دفتر داستان و شخص شما، برای ادای شأنیت هنرگردانی برنامه مشخصی دارید؟
کتاب ماه و بلوط خروجی دفتر داستان نیست. به هر حال بعضی نویسندگان به خاطر شخصیت و سبقه‌ای که دارند، مستقیماً اقدام به چاپ کتاب می‌کنند. همینطور همه تولیدات داستانی انتشارات سوره مهر هم دفتر داستان نیست، اما حتماً یکی از مهم‌ترین ورودی‌های سوره مهر در بخش داستان و رمان، دفتر داستان حوزه هنری است. 
در بحث کیوریتوری، بنای دفتر بر حرکت در این مسیر است. اولین گام در این مسیر احیای هویت و شأن دفتر داستان است. در مدت اخیر، برخلاف سال‌های گذشته فقط به تولید فکر نمی‌کنیم و بحث تربیت نویسندگان، شبکه‌سازی و دورهمی ایشان هم مدنظر است. به تبلیغ و ترویج و دیده‌شدن داستان‌ها هم فکر می‌کنیم. قضاوت برای اینکه در این زمینه موفق بودیم یا نه کمی زود است، ولی به نظرم نکته مهم و اساسی این است که دفتر داستان درباره مواردی که ذکر شد از خود سلب مسئولیت نمی‌کند. مسئله نظارت را (نه به معنی آنچه مثلاً وزارت ارشاد تحت عنوان ممیزی بر کتاب‌ها اعمال می‌کند) از این جنبه که اینجا دفتر داستان حوزه هنری انقلاب اسلامی است، دنبال می‌کنیم، یعنی ممکن است یک اثر تولید حوزه هنری یا انتشارات سوره مهر نباشد، اما ما تا جایی که به ادبیات انقلاب اسلامی ارتباط داشته باشد، نسبت به آن احساس مسئولیت می‌کنیم؛ کما اینکه الان مثلاً ما یک جلسه نقد داستان داریم که دو هفته یک‌بار برگزار می‌شود و بسیاری از آثاری که برای نقد در این جلسات انتخاب می‌شوند، اساساً به نهاد حوزه هنری ارتباطی ندارند. حتی جایی احساس می‌کردیم که اثر، واجد ویژگی‌های ارزشمندی هست؛ در بحث ترویجی و تبلیغی هم از این آثار حمایت می‌کنیم. 

سرفصل‌هایی از این جنس برنامه‌های ترویجی را احصا می‌فرمایید؟ آن چیزی که در اصطلاح اقتصاد فرهنگ، معادل مارکتینگ در نظر گرفته می‌شود و با عنوان توسعه بازار از آن یاد می‌شود، سرفصل روشنی در برنامه‌های دفتر داستان دارد؟
شاید اساسی‌ترین اقدام ما در این رابطه، برداشتن الزام چاپ آثار از سوی انتشارات سوره مهر بود. به هر حال سوره مهر یکی از بزرگ‌ترین و البته خوشنام‌ترین انتشارات‌های کشور است، اما دوستان ما در سوره مهر هم محدودیت‌هایی دارند. مجموعه‌ای که سالانه بیش از ۱۰۰ عنوان کتاب چاپ اولی دارد، حتماً در مواجهه با دفتری مثل ما که در نقطه تولیدی پرحجمی ایستاده است، معذوریت‌ها و ملاحظات خودش را دارد. مضاف بر اینکه پروسه تولید کتاب در سوره مهر به لحاظ بازه قیمتی، به هرحال بالاست و شاید برای نویسنده کتاب اولی که ضمانتی برای فروش کتابش وجود ندارد، پذیرش ریسک این همکاری هم بالا باشد؛ بنابراین ما این الزام را برداشتیم. البته یکی از مطلوب‌ترین درگاه‌های ما برای انتشار کتاب، قطعاً سوره مهر است و بسیاری از نویسندگان دوست دارند که کتاب‌شان از سوی این مجموعه منتشر شود. ما با این تصمیم سعی کردیم شرایط خوب چاپ و انتشار کتاب را به شکل عادلانه‌تری بین نویسندگان برقرار کنیم و احیاناً محرومیتی از ناحیه ناشر متوجه همکاران نویسنده ما نشود؛ بنابراین به سراغ برخی انتشاراتی‌های خوشنام و باکیفیت رفته و تعاملاتی را با ایشان شروع کردیم. در بحث ترویج یا به اصطلاح پروموت کتاب‌ها، تقریباً انتشارات خیلی چیزی به عهده نمی‌گیرد و همه مسائل پس از چاپ را به ما واگذار کرده است. البته به نظرم در طول زمان و در مسیر این فرایند باید تکمیل گردد و خود انتشارات هم در این میدان حاضر شود. ما قطعاً خود را مسئول می‌دانیم، اما این به معنای سلب مسئولیت انتشارات نیست، یعنی انتشارات به محض تولید اثر و احیاناً برگزاری مراسم رونمایی نباید کار خود را تمام شده ببینند. باز هم تأکید می‌کنم برای انتشاراتی مثل سوره مهر با این عرض و طول و حجم بالای تولید طبیعتاً این انتظار وجود ندارد که برای تک‌تک کتاب‌ها رونمایی برگزار کند. 

بعضی از انتشاراتی‌ها تمرکز خود را از حوزه تولید به توزیع بردند. دوستان مجموعه راه به عنوان مثال در نقطه توزیع ایستادند و هم خود را بر رساندن کتاب و محصولات فرهنگی به دست مخاطبان خود قرار دادند. در این‌باره شخصاً دغدغه‌مندم و اعتقاد دارم خلأ چنین مجموعه‌ای در زنجیره توسعه بازار تولیدات هنری حوزه (و اساساً تولیدات هنری و رسانه‌ای جبهه انقلاب) به شدت احساس می‌شود. از این موضوع عبور کنیم. به عنوان سؤال پایانی، خواستم نظر شما را درخصوص نشریه داستان بدانم؛ منظور من یک نشریه اختصاصی برای دفتر داستان است. خاطرم هست در دهه ۸۰ خانم مرشدزاده، همشهری داستان را داشتند. ایضاً مجلاتی که در قالب ژورنالیستی به مقوله داستان می‌پرداختند. از جهتی برای مخاطب آن زمان محصولات فرهنگی، هزینه‌کردن برای خرید یک نشریه راحت‌تر از مثلاً خرید کتاب بود. فکر می‌کنید هنوز هم چنین نیازی وجود دارد؟
دو دهه پیش که در نشریه همشهری داستان چاپ می‌شد فضای مجازی تا این حد فراگیر نشده بود. امروز شبکه‌های اجتماعی و پلتفرم‌های کتاب آنلاین، نقش نشریه را هم به عهده گرفته است. یک فضای تعاملی که بتواند ذائقه ژورنالیستی مخاطبان ادبیات داستانی را هم سیراب کند. فی‌الحال فکر می‌کنم ما در دفتر داستان، کار نکرده، زیاد داریم. تولیدات ما سطح مطلوبی ندارند. هنوز رابطه دفتر با نویسندگان شکل ایده‌آل مدنظر ما را پیدا نکرده، اما عجالتاً مهم‌ترین دغدغه ما بازیابی اعتبار و شأنیت دفتر داستان است، به‌گونه‌ای که بتوانیم نقش اساسی خود در حوزه ادبیات داستانی را ایفا کنیم. آشتی‌دادن نویسندگان جدی رمان با حوزه هنری و سوره مهر، بیداری نویسنده‌ها، برگزاری دوره و کارگاه؛ اولویت‌هایی هستند که فضای پرشتاب نشریه، اجازه طراحی برای آنها را از ما می‌گیرد. چون واقعاً نشریه درآوردن یک کار تمام‌وقت، بدو بدو و فورس‌ماژور است، در حالی که تولید یا به عبارتی خلق رمان، کاری است که به کمی فراغ بال و آرامش باشد. سال گذشته پروژه‌ای داشتیم تحت عنوان «باغ رمان»؛ آثار جمعی از نویسندگان در آن برنامه‌ها بررسی شد و کتاب‌هایی که نمره قبولی گرفتند، اصلاحاتی دریافت کردند تا کتاب به نقطه مطلوب برسد. دو نوبت فرایند تعریف کردیم؛ دو مرتبه راهبر تعریف کردیم و تمام مسیر با حوصله بررسی و طراحی شد که اگر ما محدود به زمان می‌بودیم کیفیت کار را تحت‌الشعاع قرار می‌داد. 
تولید پادکست کتاب، تولید تیزر و به طور کلی تولیدات رسانه‌ای مرتبط با کتاب از برنامه‌های جدی ما برای دفتر داستان است.