به گزارش مشرق،«من اطلاعاتی بودم» کتاب دو جلدی است که ماحصل خاطرات یک افسر اطلاعاتی و امنیتی بازنشسته به اسم علی مهدوی است که از سوی انتشارات شهید کاظمی منتشر شدهاست. این کتاب هم از نظر سوژه و هم از نظر محتوایی دارای ویژگیهای منحصر به فردی است که کارهای مصاحبه و پژوهش آن را رضا اکبری آهنگر انجام داده و سپس خانم راضیه ولدبیگی آن را به رشته تحریر درآورده است.
از آنجایی که این کتاب اولین کتابی است که در مورد خاطرات مستند یک افسر اطلاعاتی در کشورمان منتشر میشود، روزنامه «جوان» با پژوهشگر این اثر در مورد اسناد و منابع آن گفتوگو کردهاست.
مخاطب «من اطلاعاتی بودم» با چه کتابی مواجه است؛ با یک رمان یا با یک افشاگری یا تاریخ شفاهی؟
این کتاب رمان نیست، اما قبل از هر چیز اجازه بدهید این را بگویم که من خیلی دوست داشتم این کتاب به صورت خام منتشر شود، به این شکل که سؤالات من هم در متن کتاب بیاید تا مخاطب و خواننده متوجه بشود که سؤال چه بوده و پاسخ را بر اساس آن مطالعه کند، اما به دلیل اینکه ناشر از نظر حجم کتاب محدودیت داشت و حجم کتاب خیلی بیشتر از این دو جلدی میشد که منتشر شده و طبیعتاً هر چقدر حجم کتاب بیشتر باشد، قیمتش هم بالا میرود و از طرفی تعداد خوانندگانی که قدرت خرید آن را داشتهباشند، به شدت کاهش پیدا میکند. از طرفی دیگر من خیلی دوست نداشتم که فضا و متن کتاب خشک باشد، بلکه با توصیفات درستی پیاده شود و پرسشها به گونهای حذف شوند که به محتوا لطمه نزند، ضمن اینکه راوی و من به شدت تأکید داشتیم که جملات راوی نباید تغییر بکند به همین علت تصمیم گرفتیم که خانم راضیه ولدبیگی زحمت نگارش متن نهایی کتاب را بکشد. البته تأکید میکنم که سندیت کتاب به هیچ عنوان مخدوش نشدهاست. به جرئت میتوانم بگویم که همه فعالیتهای بیست و اندی ساله من در مورد انجمن حجتیه یک طرف و این کتاب یک طرف! به خاطر اینکه اطلاعاتی را در مورد انجمن افشا کرده که تا حالا هیچ کجا گفته نشدهاست. نکته دیگر اینکه تا کنون هر آنچه در مورد انجمن حجتیه منتشر شده، مربوط به دوران قبل از انقلاب تا سال ۶۲ است که اینها اعلام تعطیلی کردند این کتاب بسیاری از مسائل پشتپرده انجمن از سال ۶۲ به بعد را افشا میکند، برای همین خوانندگان میتوانند با مطالعه این کتاب اطلاعات موثق و فوقالعادهای در مورد انجمن حجتیه کسب کنند.
شما سراغ سوژه رفتید یا سوژه سراغ شما آمد؟
در رابطه با مباحث تاریخی مشغول تحقیق و پژوهش بودم، یکی از همکاران ما که او هم در حوزه تاریخی کار میکند، میدانست که من در زمینه انجمن حجتیه کار میکنم و از طرفی دیگر میدانست که یکی از دوستانش در وزارت اطلاعات مسئول میز انجمن حجتیه بودهاست، بنابراین این همکار ما یک قرار آشنایی گذاشت و بعد از رسیدن به ایشان ماجرا آغاز شد. ما اصلاً از ابتدا حتی با هدف نوشتن کتاب جلو نرفتیم، چون افرادی که در دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی کار میکنند، اجازه ندارند که خاطراتشان را بیان کنند، چه برسد به اینکه بخواهیم در قالب کتاب منتشر کنیم. من با این شخص آشنا شدم تا برخی از سؤالات در مورد فعالیت یا تعطیلی انجمن که ذهنم را به خودش مشغول کردهبود، از ایشان بپرسم؛ مثلاً اینکه انجمن بعد از نامه مشهوری که سال ۶۲ و در مورد تعطیل شدن انجمن حجتیه منتشر کردند، فعالیت پنهان و آشکاری داشتهاند یا نه؟! وقتی من با ایشان صحبت کردم، دیدم عجب حرفهای بینظیری میزنند و گفتم اجازه بدهید تا خاطرات شما را ضبط کنیم. راوی در ابتدا به خاطر ملاحظات شغلی که داشتند به شدت مخالفت کردند. بعد از چندین جلسه رفت و آمد و تدلیل کردن ایشان لطف کردند و ما ضبط خاطرات را شروع کردیم که حدود ۴۰ جلسه به طول انجامید.
از ابتدا قرار بود روی انجمن حجتیه متمرکز باشید یا اینکه میخواستید خاطرات راوی را بگیرید؟
ابتدای کار میخواستم که در مورد انجمن به پاسخ سؤالاتم برسم، اما حین صحبت با ایشان متوجه شدم که قبل از ورودش به وزارت اطلاعات جزو تیم تعقیب و مراقبت سپاه بوده و خیلی خاطرات جالب و جذابی در مورد آن دوران دارد به همین علت توافق کردیم تا خاطرات ایشان را کامل بگیریم.
با توجه به معذوریتهایی که برای افسران اطلاعاتی و امنیتی وجود دارد به خصوص در کشورمان که نباید خاطرات شان را بازگو کنند چطور شد که خاطرات سوژه را هم ضبط کردید و هم در قالب کتاب منتشر کردید؟
پس از توافق بر ضبط خاطرات مجدداً گفتم اگر تاریخ و اتفاقاتی را که مربوط به انجمن است، شما روایت نکنید، خودشان به شکلی که دوست دارند آن را روایت میکنند و نه بر اساس واقعیات! به هر حال ایشان به صورت مشروط قبول کردند که خاطراتشان در قالب کتاب منتشر شود. تقریباً وسطهای کار پژوهش و تدوین خاطرات آقای مهدوی بودیم که گفتیم بهتر است وزارت اطلاعات را در جریان بگذاریم و قبل از انتشار کتاب خاطرات آنها مطلع باشند و اگر ملاحظاتی دارند مطرح کنند. بعد از مطرح کردن موضوع با وزارت اطلاعات ابتدای کار خیلی مخالفت میکردند و میگفتند چرا بدون هماهنگی با ما و به صورت سرخود رفتهاید و چنین پروژهای را شروع کردید! وقتی کار به اتمام رسید آن را در اختیار این دوستان قرار دادیم و برخی اصلاحات روی آن انجام گرفت. این کتاب تا قبل از منتشر شدن از فیلترهای متعددی عبور کرد از فیلترهای وزارت اطلاعات تا وزارت ارشاد! تا اینکه بالاخره موفق شدیم کتاب «من اطلاعاتی بودم» را با همکاری انتشارات شهید کاظمی منتشر کنیم.
کارهای پیادهسازی خاطرات و نوشتن کار چقدر طول کشید؟
همانطور که قبلاً اشاره کردم ما حدود ۴۰ جلسه داشتیم که به طور متوسط هر جلسهای هم حدود یک ساعت کمتر یا بیشتر زمان برد.
برای تقاطعگیری و صحتسنجی خاطرات به اسناد و منابع دیگری هم مراجعه کردید؟
اول اینکه در مورد تاریخ شفاهی یک اصلی وجود دارد و آن این است که شما نمیتوانید برای تکتک خاطراتی که فرد بیان میکند، مصداق و سندی پیدا کنید، چون خیلی بدیهی و طبیعی است اصلاً یکی از فلسفههای تاریخ شفاهی این است که ما موضوعاتی را از افراد ضبط کنیم که دیگران نشنیدهاند. نکته دیگر اینکه فضای شغلی و کاری ایشان ایجاب میکند تا یکسری اطلاعات و دانستههایی داشته باشد که عموم مردم ندارند، چون بعضی از آنها از طریق شنود بوده یا بعضی از آنها از طریق یک منبع نفوذی در انجمن به دست آمدهاست، بنابراین خیلی از این مطالب برای شخص خودم که سالهای سال است روی موضوع انجمن حجتیه در حال تحقیق و پژوهش هستم هم جدید بود، اما من تا قبل از این کتاب سه کتاب (تاریخچه و تفکرات انجمن حجتیه انتشارات سوره مهر؛ نگاهی به تاریخچه و جریانات شبه حجتیهای انتشارات سوره مهر؛ حقایقی درباره انجمن حجتیه انتشارات شهید کاظمی) دیگر در مورد انجمن حجتیه نوشتهبودم، اولین فیلم مستند در این رابطه را ما ساختیم به همین علت اطلاعات و دانستههای زیادی در مورد انجمن داشتم. پیش میآمد که یک جاهایی در مورد مسائلی بحث هم میکردیم. میخواهم بگویم که کتاب «من اطلاعاتی بودم» صرفاً ماحصل خاطرهگویی و ضبط و پیادهسازی نبودهاست. در زمان چاپ و انتشار کتاب هم من پاورقیهای زیادی به این کار زدم علتش هم این بود که میخواستم تا آنجایی که میتوانم کار را مستند کنم.
کل پروژه کتاب «من اطلاعاتی بودم» چقدر طول کشید؟
با در نظر گرفتن وقفههایی که مثلاً به خاطر مریض شدن من کار را زمین گذاشتم حدود سه سال به طول انجامید.
با توجه به خاص بودن راوی و محتوای کتاب بازخورد یا واکنشی صورت نگرفتهاست؟
کار که تازه حدود یک ماه است که منتشر شده و تقریباً یک هفته است که از آن رونمایی شده به همین علت از طرف مخاطبان بازخوردی نداشتیم، اما چند روز پیش پسر یکی از کسانی که در این کتاب اسم او آورده شده با من تماس گرفت و اظهار ناراحتی و گلایه میکرد که چرا چنین کتابی را منتشر کردید! البته ما منتظر عکسالعملهای تندتر و شدیدتر هم هستیم و آمادهایم برای اینکه مدعیان بیایند وسط میدان یا اینکه از ما در محاکم قضایی شکایت بکنند تا اسنادی را که منتشر نکردیم، در قالب جلد سوم همین مجموعه در دسترس عموم مردم قرار بدهیم!
به غیر از خاطرات آقای مهدوی در کتاب از چه اسنادی استفاده کردید؟
وزارت اطلاعات هیچ سندی در اختیار ما قرار نداد در حالی که خیلی دوست داشتیم تا گزارشاتی را که آقای مهدوی حین ضبط در موردشان حرف میزدند، به عنوان سند ارائه بدهیم، ولی نکته مهم این است که بعضی از دستنوشتههایی از اتفاقات دوران قبل از بازنشستگی آقای مهدوی در اختیارش بوده برای روایت متقن و دقیق کتاب خیلی به ما کمک کرد. مثل برخی از جملات آقای افتخارزاده (رئیس انجمن) که ایشان از روی آن گزارشاتی برای ما قرائت کردند، در کتاب ذکر شدهاست. یک سندی هم در انتهای کتاب چاپ شده که تصویر صفحه اول نامه چند صفحهای آقای افتخارزاده به رئیس دولت وقت محمد خاتمی در سال ۱۳۸۱ است که در آن اظهارات کذبی را مطرح کردند که آقای مهدوی در این کتاب به آن ادعاها پاسخ میدهد و واقعیت را بازگو میکند.
اسامی افرادی که در کتاب از آنها یاد میشود به صورت مستعار است؟
دو مدل وجود دارد، بعضی از افراد بدون هیچ تغییری اسمشان در کتاب آمدهاست، حتی اسامی برخی از مسئولان سابق کشور که از انجمن دفاع تمام قد کردند را آوردهایم. برخی دیگر از افراد که اسمشان ذکر نشده یا مثلاً با عنوان و اطلاق خاصی در کتاب آمده به دلایل متفاوتی اینگونه شدهاست، مثلاً بخشی از این کتاب راجع به فساد اخلاقی در انجمن حجتیه است و طبیعی بود که ما به دلیل ملاحظات شرعی و اخلاقی اسم آنها را تغییر دادیم تا مخاطب و خواننده متوجه بشود که این افراد به قول حضرت امام خمینی (ره) عدهای «مقدسنما» هستند. البته این را هم عرض کنم هر کدی که ممکن بود اسم کسی یا شخصی را به ذهن مخاطبان بیاورد یا اینکه از طرف اعضای انجمن مورد شناسایی قرار بگیرد، حذف کردیم. یکسری از افراد هم به دلایل امنیتی مجبور بودیم تا اسمی از آنها برده نشود.
در مورد وجه تسمیه کتاب هم توضیح میدهید؟
خیلی بدیهی است که اسم کتاب در جلب توجه افراد و مخاطبان تأثیر زیادی دارد، کتابی است که در نوع خود بینظیر است، چراکه در طول سالهای پس از انقلاب و تا جایی که میدانم سابقه نداشتهاست یک افسر اطلاعاتی بیاید و به صورت کامل خاطراتش را بازگو و منتشر کند، بنابراین لازم بود برای اینکه بگوییم این کتاب خاطرات واقعی یک افسر اطلاعاتی و امنیتی است این عنوان را برایش انتخاب کردیم.