شناسهٔ خبر: 70995075 - سرویس بین‌الملل
نسخه قابل چاپ منبع: قدس آنلاین | لینک خبر

هنر روایت جنگ / بازنمایی رسانه‌ای حماس در نبرد طوفان‌الاقصی چه درس‌هایی برای ما دارد؟

هر چند روند تبادل آتش میان رزمندگان مقاومت در غزه و ارتش اسرائیل به‌واسطه توافق آتش‌بس، متوقف شده و لوله تفنگ‌ها در حال سرد شدن است، ولی نبرد روایت ۴۷۰روز نبرد در نوار غزه داغ داغ ادامه دارد.

صاحب‌خبر -

قدس؛ در این چند روز پس از توافق، شاخه نظامی حماس همچنان در حال انتشار ویدئوهای تدوین شده از لحظات به خاک انداختن سربازان ارتش اسرائیل و نابود کردن زره‌پوش‌های صهیونیست‌ها در نوار غزه است. دیروز قسام با ویدئویی هشت دقیقه‌ای، اولین قسمت از سریال «کمین‌های مرگ» از هدف قرار دادن سربازان و خودروهای زرهی ارتش اسرائیل در بیت حانون در شمال نوار غزه را منتشر کرد. انتشار این ویدئوها از همان لحظه صبح عملیات طوفان‌الاقصی در هفتم اکتبر تا امروز که در فضای آتش‌بس هستیم، به‌خوبی نشان می‌دهد روایت در دلِ نبرد، خود یک رسته رزمی است که اگر در سرسلسله فرماندهی برای آن طراحی درستی صورت نگرفته باشد، چه بسا پیروزی در میدان به‌راحتی به عکس خودش روایت شود. ما در گفت‌وگو با داوود مرادیان، مستندساز و پژوهشگر سینما همین موضوع را مورد گفت‌وگو قرار داده‌ایم.

در جنگ غزه دیدیم مثلاً از همان صبح طوفان‌الاقصی در هفتم اکتبر یا ۲۰روز پس از آن یعنی آغاز تهاجم صهیونیست‌ها به غزه، گروه‌های مقاومت فلسطینی، تدارک ویژه‌ای برای روایت این نبرد از لنز نگاه خودشان برای مخاطبان داشتند. یعنی دوربین پا به پای سوژه‌ها و بعضاً روی اسلحه و سر این رزمندگان سوار شده و حوادث ثبت و ضبط می‌شد، بعد به اتاق‌های تدوین می‌رفت و نتیجه کار نیز خیلی سریع منتشر می‌شد. خودتان که مستندساز هستید و در عرصه نظامی هم به‌خصوص مستند ساخته‌اید، چه نگاهی به این شکل روایت فلسطینی‌ها از میدان نبرد دارید؟

به نظر من کتکی که اسرائیل از [دوربین] گوپرو(GoPro) و موبایل خورد، در هیچ جنگی نخورده بود و این‌قدر آسیب ندیده بود. رژیم اسرائیل ارتش قدرتمندی دارد و نمی‌توان آن را انکار کرد، ولی جنس قدرت آن به خاطر عمق استراتژیکی که ندارد، شبیه به محمدرضا پهلوی است؛ درواقع ژاندارم ایالات متحده در منطقه است. تقریباً هم بر کسی پوشیده نیست که اگر پس از هفتم اکتبر، دوباره آمریکا پشت اسرائیل نمی‌ایستاد، همان روز کار تمام بود؛ چرا؟ چون بخشی از این جامعه، بهانه‌ای برای بقا ندارد، هر چند بخشی دیگر دارد. به نظرم باید این قضیه را خیلی واقعی ارزیابی کرد، نه مثل فیلم‌های دهه شصتی که بعثی‌ها همه یک مشت بزدل بودند. پس اسرائیل ارتش قدرتمندی دارد، از نظر اطلاعاتی یکی از زبده‌ترین سیستم‌های اطلاعاتی جهان را داراست و مدیریت انتقال پیام و سانسور خبری در سرزمین‌های اشغالی توسط آن در بالاترین حد ممکن اجرا می‌شود. وقتی این‌ها را کنار این می‌گذارید که همه رسانه‌های برودکست و همه نیروهای تکنولوژیک جهان، پشت سر اسرائیل بودند و از یک ناحیه محصور چنین ضربه‌ای به آن وارد شده، به عظمت هفتم اکتبر پی می‌برید.

از بیرون که به ماجرا نگاه می‌کنید، می‌بینید عمده رهبران دو گروه چریکی را زدند، ولی خب اساساً رهبران این جنس گروه‌ها، زیر یک سال ترور می‌شوند. می‌دانیم گروه چریکی نه دال بر رهبر خود، بلکه بر ایدئولوژی خودش است. این نقطه‌ای است که باید رسانه‌ها و صداوسیما تبیین می‌کردند ولی کم‌کاری کردند؛ در هیچ کجای دنیا قرار نیست گروه چریکی با ترور رهبرانش از بین برود. پیش از انقلاب نیز می‌گفتند عمر چریک ۶ماه است، یعنی اگر کسی وارد مبارزه با رژیم پهلوی در قامت چریک می‌شد، ۶ماه بعد کشته می‌شد.

رهبران گروه‌های چریکی هم از این رو که در سیبل ترور قرار دارند، بقای زیادی ندارند. آنچه در مورد سیدحسن نصرالله اتفاق افتاده بود سبب شده بود این گزاره از ذهن‌ها پاک شود که اصلاً می‌شود فرماندهان گروه‌های چریکی را هم زد، در حالی که این موضوع ناشی از سیطره اطلاعاتی حزب‌الله روی اسرائیل بود. بنابراین زدن فرماندهان گروه‌های چریکی چیز عجیب و غریبی نیست.
مسئله دیگری که ما آن را به‌خوبی تبیین نکردیم و به آن نپرداختیم این بود که در فردای ترور فرماندهان چه شد؛ آیا گروه چریکی از بین رفت یا باقی ماند؟ از آن طرف، اسرائیل چه بدست آورد؟ آیا چیزی از طرح ابراهیم برایش باقی ماند؟ آیا اکنون رؤسا و حکام ترسوی کشورهای عربی جرئت دارند از بقای طرح ابراهیم حرف بزنند؟ حداقل الان به این معنا که جدی باشد، نه. شاید پشت پرده دوباره با هم ببندند ولی فراموش نکنیم که داشتند در اراضی همدیگر، سفارتخانه افتتاح می‌کردند، عادی‌سازی به اوج خودش رسیده بود.

پس یک کارکرد هفتم اکتبر این بود که پروژه عادی‌سازی را کاملاً به محاق برد. دومین دستاوردش چه بود؟ دستاورد بعدی هفتم اکتبر این بود که چهره رژیم صهیونیستی را در دنیا به شمر ذی‌الجوشن بدل کرد. به یاد دارم یکی از فرماندهان عملیاتی سپاه قدس زمانی می‌گفت ای کاش رسانه‌ای داشتیم که می‌توانستیم در ذهن مردم دنیا، بلاتشبیه-العیاذ بالله- این عاشورای پلاستیکی یهودی‌ها یعنی هولوکاست را از بین ببریم، چون هر کاری می‌خواهیم بکنیم، این در ذهن انسان غربی نقش بسته است. به نظرم کمترین دستاورد هفتم اکتبر در یک سال اخیر همین بود. ماجرای خروش در دانشگاه‌های ایالات متحده علیه صهیونیسم، یکی از دستاوردهای جدی در زمینه عملیات روانی بود که نشان داد پایگاه اجتماعی اسرائیلی در کشورهای غربی نابود شده و صرفاً دولت‌ها باقی مانده‌اند. کار به جایی رسید که حکم بازداشت برای نتانیاهو صادر شد. این‌ها دستاوردهای کمی نیست.


یکی از فرماندهان محور مقاومت در غزه گفته بود در ترکیه یک روز زلزله آمد، در یک دقیقه ۵۰هزار نفر کشته شدند و در غزه هم نزدیک ۵۰هزار نفر به شهادت رسیدند. خب، خونی که به خاطر مقاومت بر زمین ریخته شده باشد، باید تأثیرش را نشان بدهد یا نه؟ همین خون‌ها، اسرائیل را گوشه رینگ برده است. این را هم بدانیم که جنگ در حوزه تاکتیک همیشه پیروزی و شکست دارد. مگر خود ما در جنگ تحمیلی هشت‌ساله، در همه عملیات‌ها پیروز شدیم؟ فکر کنم در عملیات بدر و خیبر، بیش از ۱۰هزار شهید دادیم. جنگ در ساحت تاکتیک، شکست و پیروزی دارد ولی در ساحت ایدئولوژیک هیچ وقت شکست ندارد و در ساحت عملیات روانی است که پیروز قطعی جنگ معلوم می‌شود. وظیفه ما در ساحت رسانه این است که نباید اجازه دهیم اسرائیل در این جنگ، چهره پیروز برای خودش درست کند؛ همان‌طور که واقعیت میدان هم همین را تأیید می‌کند که پیروز نشد.

وقتی به شکل روایت دو طرف این درگیری در این ۴۷۰روز نبرد یا به تعبیری نسل‌کشی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم در روایت صهیونیست‌ها عمدتاً قدرت‌نمایی‌ها تکنولوژیکی است. شکل نماهای منتشر شده از زدن رزمندگان فلسطینی، عمدتاً هوایی و به‌وسیله پهپاد، جنگنده و این‌هاست. در طرف مقابل ولی دیدیم رزمنده فلسطینی در تمام این روایت‌ها محوریت دارد. یعنی او است که با بمب تانک دشمن را منهدم می‌کند یا بمب شدیدالانفجار را با دشواری‌های زیاد در مسیر کاروان صهیونیست‌ها جا می‌گذارد یا خودش را به نزدیک‌ترین فاصله به زره‌پوش‌های آنان می‌رساند تا آن‌ها را با راکت یاسین منهدم کند. من دیدم حتی یکی از اساتید علوم انسانی گفته بود این جنگ، غلبه انسان بر فناوری بود. شما با این دیدگاه موافق هستید؟


این تعبیر را قبول ندارم. جنگ غزه، غلبه درام بود بر فناوری. آنچه پیروز شد، کاملاً درام بود. در غزه، انسان بر ماشین پیروز نشد، طرف مقابل، دراماتیک نمی‌جنگید. این است که مهم است. طرف مقابل علمی و آکادمیک می‌جنگید. شاید بد نباشد بگوییم این جنگ، غلبه درام بود بر آکادمی. این مهم است. انسان ذاتاً قهرمان‌دوست و داستان‌دوست است. من هم می‌توانم پشت پهپاد و تانک بنشینم و شلیک کنم. منظورم از «من»، مخاطبِ عام جهانی است؛ پس لذتی از آنچه اتفاق می‌افتد، نمی‌برم. کجا لذت می‌برم؟ جایی که قهرمان زاده می‌شود و این نقطه است که کل «کال آف دیوتی» و تصاویری که در همه این سال‌ها تلاش کردند یک ارتش بزرگ در ایالات متحده بسازند، هوا می‌شود. انسان با قهرمان است که هم‌داستان می‌شود. شما فیلم به شهادت رسیدن سنوار را ببینید. فیلمی که صهیونیست‌ها از این لحظه به نمایش می‌گذارند، از نظر آکادمی، فیلم تحقیرآمیزی است. اینکه سنوار با یک دست قطع شده روی مبل نشسته و بعد هم تانک شلیک می‌کند و او به شهادت می‌رسد، چنین فیلمی را شما باید در دانشگاه‌های نظامی درس بدهید. حالا اگر این فیلم را بیرون از فضای آکادمیک منتشر کنید، قهرمان درست می‌کنید. وقتی رزمنده شلوار سه‌خطی را با پهپاد تعقیب و بعد لحظه‌ای که او در حال شهادت، سجده می‌کند را ثبت و ضبط و منتشر می‌کنید، دارید قهرمان خلق می‌کنید.
تانک مخوف مرکاوا که غربی‌ها فناوری «تروفی» را در آن به‌کار بردند و روس‌ها برای از کار انداختن این تانک، «کورنت» دو موشکه را ساختند و ما هم در ایران، سامانه پیروز را درست کردیم، در این جنگ توسط رزمنده فلسطینی با راکت یاسین ۱۰۵ که یک موشک دست‌ساخت است از فاصله ۲۰۰متری نابود شد و به تاریخ پیوست. این چیز کمی نیست. جالب است مردم بدانند در همین جنگ، مهماتی علیه صهیونیست‌ها استفاده شد که از کشتی انگلیسی غرق شده در سواحل فلسطین استخراج شده بود. همین یک خط یعنی چه؟ یعنی تولید قهرمان و تولید داستان و تولید درام. درام در این جنگ، پیروز کامل بود. اسرائیل به درام باخت.

آنچه در منطقه اتفاق افتاد دیگر به پیش از یک سال گذشته بازنخواهد گشت. زد و خوردهای تاکتیکی شاید ادامه داشته باشد ولی آنچه بدست آمد این بود که هیمنه اسرائیل به احمقانه‌ترین شکل ممکن فرو ریخت. از همه این‌ها مهم‌تر، دو عملیات وعده صادق است. من نمی‌دانم چرا برخی از افرادی که در توییتر فعال هستند، این را کوچک می‌کنند. در تاریخ نداشتیم کشوری سنگ به سمت اسرائیل بیندازد و اسرائیل، خشن‌ترین شکل برخورد را با او نکند. اصلاً رژیم صهیونیستی سیاستی به نام بازدارندگی خشن و پاسخ از نقطه مبدأ دارد. ما بلایی سرش آوردیم که حمله دومی که به ما انجام داد مثل لگد مگس به سامانه پدافندی بود، ولی به‌راحتی داشتیم بازی را در توییتر و فضای رسانه‌ای می‌باختیم. اینجا بود که یک انتقاد شدید به صداوسیما کردم و گفتم از ساعت ۵ صبح می‌دانستید وعده صادق اتفاق می‌افتد و متأسفانه ساعت ۱۰شب، شبکه یک دور خودش می‌چرخید و نمی‌دانستند چه چیزی را باید روی آنتن بگویند تا جایی که حتی عکس شهیدی که روی وال بود با فیس اَپ درست شده بود و دوستان نفهمیده بودند. می‌خواهم بگویم سردبیری و مدیریت رسانه در سیستم‌های رسانه‌ای دنیا یک‌شبه و اتوبوسی نمی‌شود. بعد وقتی پای وعده صادق می‌رسید، می‌فهمید چه بلایی در حوزه رسانه با چینش آدم‌ها در حوزه رسانه آمده است. اگر انسان‌های توانمند داشتید، به جای حکایت کردن، روایت تنش و درام می‌کردید؛ نه اینکه مجری‌ها دور همدیگر بچرخند، شعر بخوانند و مردم از توییتر اتفاقات را دنبال کنند. ما همیشه اینجا می‌بازیم.

به ماجرای وعده صادق و چالش روایت کردن آن اشاره کردید. به نظرتان چرا ما این چابکی را در رسانه‌های خودمان به نسبت حزب‌الله یا قسام شاهد نبودیم؟


ما در رسانه، حزب‌الله را راه انداختیم و حزب‌الله نیز غزه را راه انداخت ولی خودمان از این دو عقب افتادیم. چرا؟ به خاطر فربه شدن سیستم رسانه‌ای و آقازادگی شدن و دوست و رفیق‌بازی، بازی را باختیم. در سیستم رسانه‌ای حزب‌الله و قسام این‌طور نیست، یعنی همان‌قدر که شلیک موشک برایشان مهم است، ثبت لحظه اصابت نیز برایشان مهم است. چون فهمیده‌اند اگر ۱۰تانک را هم بزنند اما نشانش ندهند، هیچ تأثیری در روند افکار عمومی ندارد. یک اصطلاحی در فیلم «پرستیژ» هست که می‌گوید مرحله اول کار جادوگری در شعبده‌بازی، غیب کردن است ولی اگر آن را ظاهر نکنید، مخاطب برای شما دست نخواهد زد. بچه‌های رزمنده در غزه و حزب‌الله این را فهمیده بودند، پس با ساده‌ترین تجهیزات و هر چیزی که بتوان آن را روی تفنگ بست -داریم در مورد سنواری حرف می‌زنیم که با کِش، اسلحه‌اش را بسته بود و در مورد یک ارتش منظم حرف نمی‌زنیم پس آنجا امکانات ثبتی بسیار پایین است-این کار را انجام دادند. دوم اینکه، اتفاقات درون غزه در یک دهه گذشته از هر فلسطینی یک بلاگر ساخته و این خیلی جذاب است. بیشتر این‌ها نیز تحصیلکرده بودند و شبکه‌های اجتماعی را محمل روایت‌های خودشان کردند و به همین دلیل نیز به‌سرعت توسط اینستاگرام و... محدود و سانسور شدند. اگر بلاگرهای فلسطینی تأثیر نداشتند، این اتفاق نمی‌افتاد. باید بگویم متأسفانه ما از بلایی که فلسطین بر سر رژیم صهیونیستی آورد، ناتوان بودیم.