جادهاش اصلاً شبیه جادههای گورستانها نیست. جادههای گورستانها را معمولاً خیلی دم دست و مرتب جلوه میدهند که رفت و آمد خانواده متوفی دچار مشکل نشود. اینجا اما ما برای خواندن فاتحهخواندن نمیرویم. میرویم تا غرق شویم در تاریخ مردمان دریا. درست مانند همین لنجهایی که اینجا در ساحل پرتافتاده بندر عامری در گورستان لنجها، پهلو دادهاند به پهلوی ساحل؛ و برای همیشه، روی دست دریا خوابشان برده است.
تصویربرداری هوایی ممنوع
کمی از شهر کوچک، دنج و آرام دلوار میگذریم که یک بریدگیِ خاکیِ خیلی فرعی سرازیرمان میکند به سمت راست و به سوی لنجهای خفته در آب و خاک. البته از حق نگذریم تابلو سبزرنگ بزرگی لب جاده چراغ میدهد که به گورستان لنجها رسیدهاید و همان ابتدا زیر تابلو، «دهیاری محمد عامری» ملت را از هرگونه تصویربرداری هوایی منع کرده است.
حالا اینکه چرا تصویربرداری هوایی ممنوع است و اینکه اصلاً چرا باید اینجا تصویربرداری هوایی انجام شود، برای من هم سؤال شد. سؤالی که با رسیدن به خوربخشی جوابش را گرفتم. بین خودمان بماند اول که عبارت تصویربرداری هوایی را دیدم، ناخودآگاه یاد کلیپها و قرتی بازیهای آتلیههای عروسی افتادم و منوهایی که در بدو ورود به عروس و داماد نشان میدهند که؛ «خیلی به موقع به فکر افتادید چرا که استفاده از هلیشات در حال حاضر روی تخفیف است و... » مسیر ۲۰۰-۳۰۰ متری سنگی و خاکی که جاده دلوار-بندرعامری را به گورستان منتهی میکند تنها به عرض یک خودرو است. در مسیر رفت چند لحظه کنار کشیدیم و منتظر ماندیم تا خودرویی که در راه برگشت بود عبور کند و بعد هم به ناچار سرعت گرفتیم تا شخص دیگری نیاید و مانع هم شویم.
برآهنج در نیمه اول ماه
ساعت حدود ۱۱ صبح است که رسیدهایم. با خودرومان تا نزدیکیهای ساحل میرویم، پارک میکنم و پیاده میشویم اما ناگهان حرکت آب دریا به گِرد خودروهایی که درآن وسط پارک شده بودند توجهمان را جلب میکند. فوراً خودرو را به خروجی خور نزدیک میکنیم. احتمال میدهیم در مدتی که آنجا هستیم آب بالا بیاید و دردسر شود. ثبت شماره تلفن امداد خودرو روی یکی از لنجهای به گل نشسته نشان از این استکه هموطنان عزیزمان در این محل به دفعات گرفتار حقه جذر و مد یا به زبان فارسی میانه؛ فرود آهنج و برآهنج دریا و نیازمند امداد خودرو شدهاند.
آقایی که زیر سایهبان کپر مانندی نشسته بود و از لهجهاش اصلاً بر نمیآمد که بومی باشد، (به قول ما مشهدیها تهرانی حرف میزند) توضیح میدهد که تا چند روز گذشته آب دریا در بیشتر ساعتهای روز بالا بوده؛ اما حالا در روزهای اول ماه، آب دریا پایین است. به چوب نسبتاً بلندی که آن وسط ترها داخل ماسهها فرو رفته اشاره میکند و میگوید: «این چوب تراز آب را نشان میدهد و در مد کامل گاهی دیده نمیشود».
احتفل بجمال الحیات
از دور خیلی سرحال و شاداب به نظر میرسد، اما نزدیک که میشویم میبینیم به زور داربستهای چوبی و فلزیایستاده است. با چند گونی احتمالاً شن و ماسه مثل سربازی که مقابل دشمن سنگر گرفته باشد، از آب فاصله گرفته تا گذشته دریایی خلیج فارس را برای ما یادگاری نگه دارد. لنج بزرگی که ورودی خور خوشامدگویی میکرد از لبه آب فاصله زیادی دارد. حتی در صورتی که آب دریا بالا بیاید، باز هم بعید میدانم که به این لنج برسد و یا درنهایت در صورت رسیدن تا مچ پایش را کمی خیس میکند، چون کیسههای شن مانع میشدند. لابه لای داربستها، سیم، لامپ و چند روشنایی به چشم میخورد که علت وجود آنها را نمیفهمم.
یک دست نوشته به عربی روی یکی از تخته چوبهای شکسته کنار لنج توجهم را جلب کرد. روی آن عبارتی نوشته شده بود شبیه به؛ «احتفل بجمال الحیاة»یعنی به زیبایی زندگی اهمیت بده. یادم میآید این لنج عظیم یک روز زیبایی و شکوهی بینظیر داشته و حالا فقط روایتگر گذشته است. کاش آن موقع به زیباییاش اهمیت داده باشند.
آنطرفتر چند لنج خیلی بزرگتر به چشم میخورد که نیمی از آنها در گل و لای فرو رفته و نیمه دیگرش هنوز تلاش میکند تا خودنمایی کند. سالهای آخر عمرش را میگذراند اما هنوز میخ فولادی محکم در بدنش او را مجاب بهایستادن میکند.
لوکیشنی در گورستان
مشغول عکس گرفتن از لنجها و آب دریا هستم که ناگهان با صدای روشن شدن یک موتور برق که همانند استارت تراکتور رومانی بود، از جا میپرم. یک کانکس که از سر و شکلش مشخص است حاوی ابزار و وسایل هست درست وسط خور است و یک موتور برق بزرگ هم حالا در کنار روشن شده است. جایی خواندهام که سودجویان چندین بار با اره برقی به جان برخی از چوبهای ارزشمند این لنجها افتادهاند. جلوتر می روم و چند نفر را میبینم که مشغول ساختن یک فضای کلبه مانند و یا شاید یک پایه اسکله هستند. چوبهایی که کهنه کاری شدهاند(شاید هم کهنه و قدیمی هستند) با دقت برش میخورند و به هم وصل میشوند. یکیشان توضیح میدهد که مشغول ساختن لوکیشنی برای یک فیلم سینمایی هستند.حالا علت آن تابلویی که ورودی جادهزده بودند و ممنوع بودن تصویربرداری هوایی روی آن نوشته شده بود را فهمیدم. ظاهراً این اتفاق در خور خیلی محتمل است.
پارکینگ لنجها
نزدیک ساحل خانم و آقایی در حال التماس و درخواست از پسربچه ۷-۸ سالهشان بودند که از دریا دل بکند و به سمت ماشین برود و پسرک در همان حال مشغول سوال پرسیدن است.
- خب، صاحبهای این لنجها کجا رفتند؟
- چرا اینها را اینجا انداختند که خراب شود؟
- شاید فوت کردند و یا شاید خودشان در دریا غرق شدند.
- بابا من اگر لنج داشته باشم، حتی اگر پیر هم بشوم بازهم به دریا میروم با همان لنج قدیمی خودم. لنجم رو هیچ وقت نمیارم اینجا.
و پدرش هم در جواب میگوید: تو لنجت را بیاور در پارکینگ خانه نگه دار، فقط بیا زودتر برویم که دیر میشود.
یادم میآید جایی شنیدم اینجا چون خور بوده و از ابتدا هیچ اسکلهای نبوده، مردم لنج هایشان را تا خود ساحل میآوردهاند. حتی گاهی به علت نزدیکی بسیار زیاد ولات(ولایت یا ده) به دریا، برخی لنجداران لنجشان را تا درب خانهشان میکشاندهاند.
چرا گورستان؟!
لنجها و کشتیهای دریانوردان و ماهیگیران محدوده دلوار در گذشته در «خور خیر» پهلو میگرفتند. بعد از آن به خور محمد عامری که امروزه محل همین گورستان لنجهاست، میآمدند.
با پیشرفت صنعت و از کار افتاده شدن لنجهای قدیمی چوبی، کم کم تعداد گلافان (لنج سازان سنتی) کم شد و در نتیجه افزایش هزینههای «گپال» (تعمیرات و نگهداری لنجهای چوبی سنتی) باعث شده این لنجهای چوبی که روزگارانی کرانه به کرانه تا کویت و قطر و هند و آفریقا سفر میکردهاند، خانهنشین شوند و کم کم در خور محمد عامری برای همیشه پهلو بگیرند. البته از کار افتادن برخی لنجها هم علت دیگر دفنشان در این گورستان است. گاهی لنجی براثر طوفان لیمر (از طوفانهای فصلی سواحل خلیج فارس) شکسته میشده و یا آسیب جدی میدیده تا حدی که هزینههای جابه جایی صرفه اقتصادی برای لنج دار نداشته. بنابراین لنج دار تصمیم به رهایی آن در خور میگرفتهاند.
بارانها و سیلابهای شدیدی که در گذشته میباریده سبب جمع شدن حجم زیادی از گل و لای و آبرفت در خور محمد عامری میشده چراکه در منطقهای نسبتاً پست قرار داشته. با جزر و مد آب دریا و ایجاد جریانهای سطحی گل و لای وارد لنج پهلو گرفته میشده و لنج نیز در گل و لای فرو میرفته. به این ترتیب لنجهایی که در خور تنها مانده بودهاند دفن میشدهاند. این مکان هم به همین خاطر به گورستان لنجها معروف شده است. میگویند در این مکان بیش از ۸۰ سال قبل لنجها رفت و آمد داشته و تا کنون تعداد بسیار زیادی لنج در زیر گل و لای مدفون شدهاند.
البته ناگفته نماند تعداد لنجهایی که در حال حاضر در این گورستان وجود دارد به اندازه تعداد انگشتان دو دست است؛ لنجهایی که بیش از آنکه به گل نشسته باشند، به دل نشستهاند چرا که مردمانی را از کیلومترها فاصله برای چند لحظه فرو رفتن در گذشته به خور محمد عامری میکشانند و دلبری میکنند.
خبرنگار: طاهرهسادات بهشتی
عکاس: پریسا جفرهای - ایسنا