سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - مهدیه سادات نقیبی: رابطه میان ادبیات و سینما، همواره پیوندی عمیق و متقابل بوده است. سینما از ابتدای پیدایش خود بهعنوان هنری جوانتر، بارها به ادبیات بهعنوان منبعی الهامبخش روی آورده و بسیاری از آثار ماندگار خود را بر اساس اقتباس از شاهکارهای ادبی خلق کرده است. در این میان، یکی از مفاهیم کلیدی که امکان بهرهگیری آزادانه از آثار ادبی را برای سینماگران فراهم میکند، «مالکیت عمومی» است. طبق قوانین کپیرایت در کشورهای غربی، آثار ادبی، هنری و موسیقایی پس از گذشت مدتی مشخص از حقوق انحصاری خالق یا وارثان او خارج شده و وارد حوزه مالکیت عمومی میشوند. این بدان معناست که این آثار بهعنوان بخشی از میراث فرهنگی در دسترس عموم قرار میگیرند و هنرمندان میتوانند آزادانه از آنها در خلق آثار جدید استفاده کنند. این روند علاوه بر حفظ میراث ادبی، بستری مناسب برای بازآفرینی هنری فراهم میآورد.
فیلم «شرور» (Wicked) نمونهای جذاب از این چرخه است. این فیلم که اخیراً نقدهای مثبتی دریافت کرده، اقتباسی از رمان «جادوگر شگفتانگیز شهر اُز» است که در سال ۱۹۰۰ منتشر شد. پایان یافتن دوره حفاظت کپیرایت این کتاب به فیلمسازان اجازه داده تا آزادانه از شخصیتها و داستان آن استفاده کرده و روایتی جدید برای نسل معاصر ارائه دهند. اقتباس از چنین آثار کلاسیکی، نوعی گفتوگو میان گذشته و حال است؛ گفتوگویی که به کمک سینما، میراث ادبی را از حصار زمان رها کرده و آن را در قالبی نو بازآفرینی میکند. مالکیت عمومی، بخشی مهم از «اکوسیستم خلاقیت» است که هدف آن حفظ توازن میان حقوق خالقان و آزادی خلاقیت نسلهای بعدی است. این چرخه نه تنها تضمینکننده حقوق مادی و معنوی نویسندگان در دوران حیاتشان است، بلکه به آثارشان امکان میدهد پس از مدتی وارد جریان فرهنگی عمومی شوند. بدین ترتیب، فیلمسازان، نویسندگان و دیگر هنرمندان میتوانند ایدههای قدیمی را با نگاهی نو زنده کرده و به گفتمانی جدید در میان مخاطبان دامن بزنند.
اما این روند در ایران با چالشهای بسیاری مواجه است. به دلیل عدم عضویت در کنوانسیونهای بینالمللی کپیرایت و فقدان اجرای دقیق قوانین داخلی، چرخهای مشابه در کشور ما شکل نگرفته است. آثار ادبی در ایران، چه داخلی و چه ترجمه، اغلب بدون رعایت اصول کپیرایت مورد استفاده قرار میگیرند. این وضعیت گرچه به ظاهر آزادی بیشتری برای اقتباس فراهم میکند، اما از حمایت جدی از خالقان و هنرمندان داخلی و ارتقای سطح کیفی آثار جلوگیری میکند.
اقتباس از آثار ادبی، فراتر از یک بازآفرینی ساده، نوعی گفتوگو میان نسلهاست. فیلمسازان با بازتفسیر آثار کلاسیک، نه تنها به حفظ و زنده نگهداشتن میراث فرهنگی کمک میکنند، بلکه لایههای جدیدی از معنا را به آن میافزایند. آنها با استفاده از شخصیتها، نمادها و مفاهیم قدیمی، روایتی نو برای مخاطبان معاصر خلق میکنند؛ روایتی که در آن گذشته و حال بههم گره میخورند و سینما بهعنوان پلی میان این دو عمل میکند. به همین دلیل، حفظ توازن میان مالکیت معنوی و ورود آثار به حوزه عمومی اهمیت بسیاری دارد. این توازن، نه تنها به رشد خلاقیت هنری کمک میکند، بلکه امکان میدهد میراث گذشتگان در آثار تازه زنده بماند. اقتباسهای ادبی و سینمایی، محصول همین تعامل پویاست؛ تعاملی که ادبیات را به گذشته پیوند میزند و سینما را به آینده.
در این میان نقش جشنوارههای هنری به عنوان تراز تعیین جایگاه و رتبهبندی مشخص است. یکی از خطمشیهای جشنواره فیلم فجر هم کمک به ارتقا سطح کیفی سینمای ایران در یک سال پیشرو است. بنابراین جشنواره فیلم فجر با پختگی چهلوسهسالهاش میتواند با ارزشگذاری به مبحث اقتباس و اهدای جایزه در این روند بازیگر موثری باشد.
∎