سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) -مرضیه نگهبان مروی: ندا رسولی نویسنده کتاب «پرندهباز تهران» متولد سال ۱۳۶۱، نویسنده داستانهای کوتاه و رمان است. او سالهای پایانی دبیرستان و دانشگاه با شعر و کمی بعد با داستان کوتاه به حیطه ادبیات وارد شد. آغاز فعالیت جدی داستاننویسی او از سال ۱۳۹۳ است. او در سال ۱۳۹۷ کتاب «هیچکس این زن را نمی شناسد» را منتشر کرده بود. در آستانه برگزاری مراسم اختتامیه این دوره جایزه جلال با مریم رسولی، از نامزدان نهایی جایزه و نویسنده «پرندهباز تهران» گفتوگویی داشتهایم که در ادامه میخوانید:
درباره کتاب پرندهباز تهران که در هفدهمین جایزه ادبی جلال آل احمد نامزد شده بگویید.
پرندهبازِ تهران مجموعه داستانی است شامل ۸ داستان کوتاه، داستانهایی که شاید هر یک از ما امروز درگیر آن هستیم، درگیر مسائلی چون شهرنشینی و شهرسازی، مهاجرت، مرگ، عشق و ازدواج و فرزند… شخصیتهای داستانهای این مجموعه در دهههای ۸۰ و ۹۰ زندگی میکنند و با چالشهایی از جنس چالشهای امروزی مواجهاند. اما این شخصیتها درگیر گذشتهای هم بودهاند که سایهاش در زندگی امروزشان هم وجود دارد. سایهی جنگی دور در گذشته که تبعات آن هنوز میتواند یقه آدمهایی را که روزی با آن مواجه بودهاند یا حتی چند نسل بعدشان را بچسبد و منجر به ایجاد موقعیتهای حساس و دراماتیک شود.
آیا تجربیات و دیدگاههای زنانه به نوشتههای شما شکل میدهد؟
به طور کلی هر نویسندهای دیدگاه ویژه خودش را دارد، تجربه زیستهی متفاوت خودش را دارد و نگاهش به جهان و جهانِ برساخته داستانش متفاوت است. در مورد بحث جنسیت هم این مسئله وجود دارد. خب بله، یک نویسنده زن قطعاً از تجربیات زیسته و دیدگاههای زنانهاش برای نوشتن بهره میبرد.
آیا تلاش دارید شخصیتهای زن را قوی و متنوع به تصویر بکشید؟
شاید هنگام نوشتن دقیقاً به چنین موضوعی فکر نکنم؛ اینکه تمرکز کنم روی جنسیت زن یا مرد یا اینکه زنی قوی را به تصویر بکشم یا ضعیف یا… آنچه برای من مهم است مسئله انسان و پرداختن به موضوعاتی انسانی است. حالا در حین مهندسی ساختمان داستان، و به اقتضای نیاز داستان ممکن است شخصیتهای محوری داستانم زنانی با ویژگیهای متفاوت هم باشند. نوشتن از مسائل اجتماعی برایم مهم است، حالا اینکه این مسئله اجتماعی مربوط به زن یا زنان باشد هم، بله به اقتضای داستان گاهی لازم میدانم که به چنین موضوعاتی بپردازم. به ویژه اینکه انتخاب این مضمون، انتخاب مضمونی است که خودم میشناسمش و لمس کردهام، با چالشهای زنان در جامعه آشنا هستم و طبیعتاً بهتر میتوانم در داستان هم به تصویرش بکشم. شاید در بعضی از داستانهای من زنان پررنگتر باشند، خب این موضوع برمیگردد به اینکه خودم زنم و این جنس را بهتر میشناسم و دقیقتر میتوانم روایتش کنم. اما برای من نگاهِ انسانی در داستان مهم است. من در جهانِ برساخته داستانم دلم میخواهد که از انسان بگویم، از مضامین مهم و جهانشمولی که همیشه برای همهی نویسندهها مهم بوده است.
جنسیت شخصیتها برای من مهم نیست. بلکه جهانِ داستانی که میخواهم بسازم و حرفی که قرار است در ظرف داستان بگنجد و ارائه شود برایم با اهمیت است و به اقتضای نیاز داستان شخصیتها را میسازم و انتخاب میکنم. حالا ممکن است داستانی نیاز داشته باشد به روایتی زنانه و لازم باشد محتوا، روایت، لحن و جزئیات شخصیتها و داستان را با نگاهی زنانه پیش ببرم یا به همان ترتیب در داستانی شخصیت محوریِ مرد داشته باشم. مثلاً در بعضی داستانهای کتاب پرندهبازِ تهران زنان پررنگتر هستند. اما خب در داستان یا داستانهایی هم شخصیت مردی در موقعیتی ویژه داستان را پیش میبرد. یا مثلاً در مورد کتاب قبلیام رمان «هیچ کس این زن را نمیشناسد»؛ یک شخصیت محوری مرد دارم که اتفاقاً روایتش با من راوی (راوی غیرهمجنس) پیش میرود و یک شخصیت محوری زن دارم که روایت این بخش با دانای کل پیش رفته. میخواهم بگویم برای من نحوه روایت و حرف داستان مهمتر است از اینکه دست بگذارم روی جنسیت.
آیا موضوعات خاصی وجود دارد که زنانه است و شما به آنها پرداختهاید؟
جنگ از موضوعاتی است که همیشه برای بسیاری از نویسندگان دنیا مهم بوده، از همینگوی و تولستوی گرفته تا فالاچی و ونه گات و احمد محمود خودمان و… جنگ موضوع زنانهای نیست. اما ورود جنگ به یک زندگی و به ویژه ورودِ آن به زندگی یک زن بسیار موضوع مهم و پر چالشی است. خواه این ورود و مواجهه مستقیم باشد یا غیر مستقیم، خواه همزمان با وقوع جنگ باشد، خواه برگردد به تبعات جنگ، در هر صورت موقعیتهای ویژه و خاصی را برای این جنسِ لطیف ایجاد میکند که میشود دربارهاش حرف زد، موضوعی که میتواند جریان یک زندگی را تغییر دهد، سرنوشتی را عوض کند یا شخصیتی را متحول… این یکی از موضوعاتی است که همیشه مورد توجهام بوده و دربارهاش نوشتهام. به جز این، فکر میکنم از دل موضوعات اجتماعی هم میشود داستانهای زنانه تاثیرگذاری خلق کرد.
آیا زنان نویسنده دیگری هستند که به شما الهام بخشیده باشند؟ چه چیزی از آنها یاد گرفتهاید؟
ما رمان میخوانیم، داستان میخوانیم، تاریخ و فلسفه و روانشناسی میخوانیم، اگر در پایان یک بازهی زمانی، از ما جزئیاتی درباره هر یک از خواندههامان بپرسند شاید چیز چندانی به خاطر نیاوریم، اما ماجرا اینجاست که هر یک از اینها تاثیری در ذهن ناخودآگاه ما خواهند گذاشت. این تاثیرات به اضافه تجربه زیسته یک نویسنده در نهایت دیدگاه ویژهای برای او ایجاد خواهد کرد. بنابراین فکر میکنم ما همواره به شکل غیرمستقیم در حال تاثیرپذیری و یاد گرفتن هستیم؛ فارغ از جنسیت.
به نظرتان نقش زنان در تاریخ ادبیات تغییر کرده است؟
زنان نامدار در تاریخ ادبیات ایران و جهان بسیارند. زنانی که به جایگاه مهم و ماندگاری در ادبیات رسیدهاند و حتی بعضی با وجود چالشهایی در جامعه و روزگار خود، مقاومت و ساختارشکنی کردهاند و نخستین زنان نویسنده در زمانه خود بودهاند. هر چند که ادبیات ایران در گذشته بیشتر توسط مردان نوشته میشد و نگاه مردانه بر آثار ادبی غالب بود و نام هنرمندان زن کمتر به چشم میخورد؛ شاید یکی از دلایلش هم محدودیتهای شرعی و عرفی و موانعی بر حضور زنان در جامعه بتواند باشد، اما به مرور این ماجرا تغییر کرد و همچنان هم در حال تغییر است. هر روز نویسندگان زن بیشتری به جامعه معرفی میشوند، نویسندگانی که چیزی از نقششان در زندگی شخصی کم نشده، همسرند، مادرند، مدیرند و… اما در کنار همه اینها گامشان استوار است در ادبیات. این تغییر و تحول حتی در آثار ادبی هم مشهود است؛ شخصیتِ زنی که در داستانهای گذشته میبینیم، با زنی که در داستانهای امروزی شخصیتپردازی شده به هیچ وجه یکسان و حتی شبیه نیست.
آیا مسئولیتهای خانوادگی یا اجتماعی بر ریتم نوشتن شما تاثیر میگذارد؟ چگونه تعادل در زندگی شخصی و حرفهای خود را حفظ میکنید؟
نه فقط در حوزه نوشتن، زنانِ امروز علاوه بر حفظ نقش خود در خانواده، اغلب مسئولیتهای اجتماعی مختلفی را عهدهدار هستند. اما به طور کلی فضای پیرامون هر نویسندهای میتواند بر کارش و ریتم نوشتنش تاثیر بگذارد. نویسندگی کاری فکری است و تا حدودی فراغ بال میخواهد. من برای خلق یک جهانِ تازه، شخصیتهای خیالیای که باید طوری ساخته شوند که باورپذیر جلوه کنند، فضایی که در ذهن تصور میکنم اما برای خواننده باید واقعی جلوه کند، باید بتوانم یک وقتهایی از دنیای واقعیِ خودم ببُرم که به جهانِ داستانیام بپردازم. برای هر نویسندهای گاهی این شرایط فراهم است و گاهی نیست؛ طبیعی است که این موضوع بر ریتم نوشتن تاثیر خواهد گذاشت.
آیا فکر میکنید صنعت نشر به اندازه کافی به نویسندگان زن فرصت میدهد؟
اوضاع صنعت نشر و نویسندگی در این روزگار آنقدر خراب است که اصلاً نگویید نویسنده زن یا مرد. نویسنده یک سال، دو سال زندگیاش را میگذارد روی یک کتاب. تمام میشود، بازنویسی میکند؛ بعد دنبال ناشر… در بهترین حالتش این است که آثارت را بشناسند یا اثر خوبی ارائه داده باشی و ناشری اثرت را بپذیرد. خب بعدش منتشر میشود با چه تیراژی؟ با چه حقالتالیفی؟ با چگونه تبلیغ و توزیعی؟ … و هزاران سنگِ دیگری که پیش پای نویسنده امروز است.
∎