به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در اراک، دورهمی حافظ خوانی انجمن حافظ پژوهی اراک شامگاه سهشنبه ابیات غزل شماره ۴۸ حافظ توسط کاظم دارابی مسئول و مدرس انجمن حافظ پژوهی اراک خوانش و تفسیر و تعبیر شد.
ابیات غزل شماره ۴۸ را به شرح زیر میخوانید:
صوفی از پرتو مِی رازِ نهانی دانست
گوهرِ هر کس از این لعل، توانی دانست
قدر مجموعهٔ گل، مرغِ سَحَر داند و بس
که نه هر کو ورقی خواند، معانی دانست
عرضه کردم دو جهان بر دلِ کاراُفتاده
به جز از عشقِ تو باقی همه فانی دانست
آن شد اکنون که ز اَبنایِ عَوام اندیشم
مُحتَسِب نیز در این عیشِ نهانی دانست
دلبر، آسایش ما مَصلحتِ وقت ندید
ور نه از جانبِ ما دلنگرانی دانست
سنگ و گِل را کُنَد از یُمنِ نظر لعل و عقیق
هر که قَدرِ نفسِ بادِ یمانی دانست
ای که از دفترِ عقل، آیت عشق آموزی
ترسم این نکته به تَحقیق ندانی دانست
مِی بیاور که ننازد به گلِ باغِ جهان
هر که غارتگریِ بادِ خزانی دانست
حافظ این گوهرِ مَنظوم که از طَبع اَنگیخت
زَ اثرِ تربیتِ آصِفِ ثانی دانست
شرح ابیات غزل شماره ۴۸ از کتاب شرح کامل ابیات دیوان حافظ بر اساس نسخه غنی و محمد قزوینی چنین آمده است:
۱– شراب، اون چنان تأثیرگذار و پاک کنندۀ وجود انسان از تعلقات مادی است که حتی صوفی را از زهد و ریاضت خشک بیرون میآورد و او را به عالمِ عشق و مستی میکشاند. آن گاه است که او اسرار نهانی را در مییابد و باطن و سرشت انسان را میشناسد. آری شراب استعداد و شایستگی هر کس را نمایان میکند.
۲– هر کسی که اندک درسی خوانده، نمیتواند ادعا کند که همۀ حقایق را درک میکند،، این فقط عاشقان حقیقی هستند که در پرتو عشق و مستی، اسرار نهان و تجلیات معشوق در این دنیا می بینند و میفهمند تجلیات معشوق، مانند مجموعهای است که از زیباییها که فقط انسانِ عاشق آن را میفهمد.
۳– ای یار! دنیا و نعمتهایش و آخرت و نعیمِ بهشتش را بر این دلِ سوخته و ریاضت کشیده و گرم و سردِ دنیا را چشیدۀ خود عرضه کردم که هر یک را میپسندد برگزیند، ولی او غیر از عشق تو بقیه را ناپایدار و بیاعتبار شمرد و رد کرد.
۴– من از خلق کناره میگیرم و با آنها کاری ندارم و در خلوتِ خود به یاد معشوق خوش هستم ولی این عیش نهاییِ من است و این را محتسب شهر که به کار همه کار دارد نیز میداند. من از کسی نمیترسم و دست از عشق خود بر نمیدارم.
۵– معشوق، دل نگرانیِ ما عاشقان را میداند، اما آرامش و آسایش را مصلحت نمیداند و نمیخواهد که ما به وصالش برسیم، وگرنه از شدت شوق و دل نگرانی ما نسبت به خود آگاه است.
۶– عنایات الهی و نفس رحمانیِ معشوق، هر عنصر بیقابلیت مانند سنگ و گلِ را به عنصری عالی همچون لعل و عقیق مبدل میکند، مانند اویس قرنی که چوپانی ساده بود و نادیده با پیامبر اسلام پیوندی روحانی داشت و پیامبر میگفته است: من نفس رحمان از جانب یمن مییابم.
۷– ای کسی که میکوشی از طریق عقل و اسرارِ عشق پی ببری! چنانکه باید و شاید به حقیقت این نقطه نمیرسی. از عقل به عشق راهی نیست، عقل دنیایی و علم مدرسه راهی به شناخت غیب نمییابد.
۸– ای ساقی! باده بیاور تا بنوشیم و مست شویم و زحمت جسم و جان راحت شویم، اگر کسی از غارتگری باد خزان آگاه شود و ببیند که چگونه باد پاییزی گل باغ جهان را نابود میکند، دیگر به لذات زودگذر و مادی دنیا دل نمیبندد.
۹– ای حافظ! اگر من چنین شعر زیبایی گفتهام، نتیجۀ حمایت و پرورش جناب وزیر (قوام الدین صاحب عیار) است که مانند «آصف» وزیر لایق حضرت سلیمان است.
در غزل ۴۸؛
در این غزل، (غزل ۴۸) شاعر به رازهای نهانی عشق و معرفت اشاره میکند. او میگوید که تنها عارفان میتوانند عمق وجود انسان را درک کنند و آگاهی از معانی زندگی را دارند. شاعر عشق را برتر از هر چیز دیگری دانسته و بر فانی بودن دنیا تأکید میکند. همچنین به سرنوشت زوال زندگی انسانی اشاره میکند و میگوید که حتی محتسب (شخصی که بر رفتار دیگران نظارت میکند) نیز از لذتهای مخفی عشق آگاه است. در پایان، شاعر از اهمیت عشق در مقابل زیباییهای ظاهری میگوید و به خود و دیگران توصیه میکند که از نعمت عشق بهرهمند شوند. حافظ در این غزل به وجدانی عمیق و بصیرت در شناخت حقیقت زندگی اشاره دارد.
∎