شناسهٔ خبر: 70940703 - سرویس اجتماعی
نسخه قابل چاپ منبع: همشهری آنلاین | لینک خبر

جوان آملی چطور جان ۴ نفر را نجات داد

اهدای اعضای بدن پسر ۲۲ ساله آملی که در اثر تصادف با موتور مرگ مغزی شده بود، به چند نفر جان تازه ببخشد.

صاحب‌خبر -

همشهری آنلاین - فتانه احدی: ساعت ۱۰شب، ۲۶ آذرماه در بلوار منفرد شهر آمل تصادف مرگباری رخ داد. آن شب جوان ۲۲ساله‌ای به نام حسن بعد از پایان کار روزانه سوار بر موتورش شد و در تاریکی شب به سوی خانه در حرکت بود که در بین راه با یک عابرپیاده تصادف کرد. همین تصادف کافی بود تا حسن که کلاه ایمنی هم نداشت روی زمین بیفتد و بر اثر اصابت سرش با آسفالت خیابان از هوش برود. افرادی که شاهد ماجرا بودند، اورژانس را خبر کردند و دقایقی بعد جوان ۲۲ساله به بیمارستان ۱۷ شهریور آمل منتقل شد. اما معاینات اولیه نشان می‌داد که او به دلیل ضربه مغزی به کما رفته است.

جوان آملی چطور جان ۴ نفر را نجات داد

علی قوی چنگ، برادر حسن در گفت و گو با همشهری می‌گوید: آن شب وقتی برادرم به خانه برنگشت، نگرانش شده بودیم تا اینکه از بیمارستان تماس گرفتند و گفتند که او تصادف کرده است. من و مادرم بلافاصله راهی بیمارستان شدیم و پزشکان به ما گفتند که او ضربه مغزی شده است و باید در بخش آی سی یود بستری باشد. آنها گفتند که حسن سطح هوشیاری پایینی دارد و فقط یک معجزه می‌توانست او را به زندگی برگرداند.

برادر حسن ادامه می‌دهد: ۳- ۴ روز گذشت و در این مدت همه ما دعا می‌کردیم که برادرم زنده بماند. تا اینکه اعلام کردند او دچار مرگ مغزی شده است.

علی می‌افزاید: در ابتدا باورمان نمی‌شد و نمی‌توانستیم این موضوع را قبول کنیم. اما برادرم رفته بود و دیگر کاری از دست هیچ کسی بر نمی‌آمد. در آن شرایط بود که از ما خواستند اعضای بدن برادرم را به بیماران نیازمند اهدا کنیم. هر چند من و مادرم در شرایط بسیار سختی بودیم، اما وقتی مطمئن شدیم که برادرم جانش را از دست داده، قبول کردیم که اعضای بدنش اهدا شود.

وی می‌گوید: در بیمارستان به ماگفتند که پیکر حسن را در مدت ۲۴ ساعت به بیمارستان سینای تهران برای اهدای عضو منتقل می‌کنند تا اقدامات مربوط به اهدا انجام شود. در آن بیمارستان نیز پزشکان آخرین آزمایشات را انجام دادند و بعد از یک جلسه پزشکی مرگ مغزی شدن حسن تایید شد. بدین ترتیب قلب، کبد و کلیه‌هایش را به چند بیمار نیازمند اهدا شد و من و مادرم هر چند از نبود حسن به شدت ناراحت و غمگین بودیم، اما همین فکر که برادرم باعث شده بود که چند بیمار فرصت زندگی دوباره پیدا کنند، آراممان می‌کرد. حتی حالا هم فکر می‌کنیم که او هنوز زنده است و نفس می‌کشد و فقط از ما دور است.