جوان آنلاین: صنعت زیبایی روزبهروز گستردهتر میشود و ابعاد تازهتری پیدا میکند؛ صنعتی که هر روز در پی گسترش بازار هدف خود است و حالا حتی نوجوانان را برای انجام کارهای زیبایی ترغیب میکند. اگرچه طی سالهای اخیر شاهد آن هستیم که مردان هم به سمت این صنعت گرایش پیدا کردهاند و از عملهای جراحی زیبایی بینی و برداشتن غبغب و بلفاروپلاستی تا تزریق ژل و بوتاکس را انجام میدهند، اما مخاطبان اصلی و شاید به عبارت دقیقتر قربانیان اصلی جریان زیبایی در دنیا زنان هستند؛ زنانی که با توجه به نقشهای محوریشان میتوانند سایر اعضای خانواده به خصوص فرزندان دختر خود را تحت تأثیر قرار دهند. دختری که میبیند مادرش به شکلی افراطی انواع عملها و کارهای زیبایی را انجام میدهد خیلی بیشتر به سمت این عملها گرایش پیدا میکند، به این معنا که انگار اعتمادبهنفس و عزتنفس در این دختران پایینتر میآید و مقبولیت خود را در التزام به استانداردهایی از زیبایی میدانند که در سطح جامعه و فضای مجازی تبلیغ و القا میشود. این در حالی است که مادران به عنوان نخستین مربیان خانواده نقش مهمی در شکلگیری اعتمادبهنفس و عزتنفس در فرزندان خود به خصوص فرزندان همجنس یعنی دختران دارند و دختری که تربیتی درست داشته و اعتمادبهنفس و عزتنفس بالایی دارد، احتمال آنکه در چرخه نفسگیر اقدامات زیبایی اعتیاد گونه قرار گیرد به مراتب کمتر است. این موضوعی است که در گفتوگو با دکتر علیرضا شریفییزدی آن را مورد بررسی قرار دادهایم.
آقای دکتر شریفییزدی! ما با سونامی عملهای زیبایی به خصوص در میان خانمها و دختران جوان مواجهیم که خیلی از این جراحیها ضروری نیست. در این میان اگر کمی دقیقتر نگاه کنیم متوجه میشویم بخشی از این گرایش افراطگونه به تربیت و شکلگیری اعتمادبهنفس و عزتنفس افراد در کانون خانواده باز میگردد، به این معنا که وقتی دختر بچهای با گرایش افراطی مادرش به اقدامات زیبایی مواجه میشود، احتمال گرایشش به این اقدامات به مراتب بیشتر است. با توجه به ارتباطی که بچهها و به طور ویژه دخترها با مادرشان دارند، نقش مادران را در شکلگیری و بالا بردن عزتنفس و اعتمادبهنفس در فرزندان به خصوص فرزندان دختر چگونه ارزیابی میکنید؟
ما دو عبارت داریم، یکی مفهوم عزتنفس که در فارسی به خود ارجمندی، حرمت نفس و امثال اینها ترجمه شده است. تعریف سادهاش بازتاب ارزیابی و برآورد فرد از ارزشهای خودش است. به عبارت دیگر ما تا چه اندازه خودمان را مورد تأیید قرار میدهیم و برای خودمان ارزش قائل هستیم. ادراک و برآوردی که نسبت به خودمان داریم، چه میزان میتواند مثبت یا منفی باشد. یک عبارت دیگر هم داریم تحت عنوان اعتمادبهنفس. عزتنفس چند عامل دارد یکی این است که من خوبم، تو خوبی، اما من خوب اشتباه و ایراد هم دارم، همچنانکه توی خوب هم اشتباه و ایراد داری! در مسئله اعتمادبهنفس داستان این است که ما تا چه اندازه به توانمندیهای خودمان آگاهیم و دوم اینکه تا چه اندازه میتوانیم از آنها در جهت رشدمان بهره بگیریم. مسئلهای که شما اشاره میفرمایید در مورد اینکه مادرها به دنبال ظاهرشان میروند و به شکل افراطگونه انواع و اقسام عملهای زیبایی را روی خودشان انجام میدهند، میتواند از هر دو مفهوم نشئت بگیرد و به نوعی هم پایین بودن عزتنفس را نشان دهد و هم اعتمادبهنفس را!
و این موضوع چقدر میتواند در نگاه و تربیت بچهها به خصوص دختران نقش داشته باشد؟
در سه سال اول زندگی چه دخترها و چه پسرها مادر اصلیترین منبع تربیتی محسوب میشود. در سال نخست هر نوزادی که به دنیا میآید حالت همزیستی، چسبندگی و همخوانی با مادر را تجربه میکند. بین یک سال تا سه سال معمولاً فرزندان به مادر معتاد هستند نه اینکه وابسته باشند! سه تا پنج سالگی وارد مقوله عادت میشود و پنج تا هشت سالگی در حیطه مقوله وابستگی میگنجد، بنابراین طبق مراحلی که عرض کردم یقیناً اصلیترین منبع برای همه فرزندان مادر است و برای دختران بیشتر! به دلیل اینکه والد همجنس را برای همسانسازی با خودش الگو قرار میدهد. در این مراحل چه در مرحله چسبندگی، چه در مرحله عادت، چه در مرحله اعتیاد و بعد مرحله وابستگی یقیناً مادر هر تعریفی که از خودش داشته باشد، به سان یک آیینه برای فرزندش به خصوص فرزند دختر محسوب میشود. فرزندان دختر سعی میکنند، رفتارهایشان را با مادر تنظیم کنند و از او الگو بگیرند و سبک زندگیشان را با او همسان کنند، بنابراین مادر در زندگی دختران نقش بسیار مهمی دارد.
پس بنابراین نگاه مادران روی طرز تفکر و نگاه دخترانشان تأثیر عمیقی بر جای میگذارد، درست است؟
مطالعات در همه جای دنیا نشان میدهد مادری که اعتمادبهنفس و عزتنفس بالاتری دارد، توانمندیها و محدودیتهای خودش را به خوبی میشناسد و برای اعتمادبهنفس و از سوی دیگر روی بحث عزتنفس ادراک و شناخت و تعریفی که از خودش ارائه میدهد و در داخل آیینه خودش را آنگونه میبیند، در جهت اصلاح حرکت میکند که یقیناً و مشخصاً روی نحوه عملکرد، رفتار، عزتنفس و اعتمادبهنفس فرزندان به ویژه دختران تأثیر زیادی دارد، بنابراین اینکه قدیم میگفتند «مادر را ببین، دختر را بگیر» در تعریف علمی بخش زیادی از آن میتواند درست باشد! پس باید اینگونه عرض کنم که همه مطالعات بیانگر این نکته است که مادر به عنوان والد همجنس و به عنوان اولین و تأثیر تأثیرگذارترین والد برای دختر بیشترین میزان اثرگذاری مثبت یا منفی را روی افزایش یا کاهش عزتنفس و اعتمادبهنفس دخترش دارد.
شما به ضربالمثل قدیمی که «مادر را ببین، دختر را بگیر» اشاره داشتید. آیا این تأثیرگذاری در جامعه امروز هم همچنان وجود دارد یا فضای مجازی، گروه همسالان و مسائلی از این قبیل آن را کمرنگ نکرده است؟
ما سه درجه والد داریم، والدین درجه یک ما عبارتند از: پدر، مادر، پدربزرگ، مادربزرگ، دایی، خاله، عمه، عمو و مثلاً شوهرخالهای که خیلی به ما نزدیک است. والد درجه۲ ما میشود مربی مهد کودک و معلم مدرسه، والد درجه۳ میشود گروه همسال و رسانه. در دوره نوجوانی در شرایط کنونی دنیا، جای والد درجه۳ و درجه یک عوض میشود، یعنی پدر، مادر، دایی، خاله، عمه و عمو در دوره نوجوانی بچهها کنارتر میروند و به والد درجه۲ و درجه۳ در منبع تربیت تبدیل میشوند و گروه همسال یعنی دوستان و رسانه بیشترین نقش را دارند. گروه همسال همانهایی هستند که هر چیزی که میگویند یک دخترخانم ۱۴،۱۵ساله میپذیرد؛ مثل آنها آرایش میکند، مثل آنها لباس میپوشد، سبک زندگیاش را مانند آنها میکند و سعی میکند تولدش را مثل آنها برگزار کند. حرف آنها برایش سندیت دارد نه پدر و مادرش! رسانه هم به شکل بسیار گستردهای اثرگذار است. رسانههای نوپدید مثل سوشال مدیا، شبکههای اجتماعی، اینترنت و امثال اینها تا حد خیلی زیادی اثرگذارند. وقتی میگوییم رسانه مثلاً این گروه بیتیاس کرهای که امروز مرجع بسیار پررنگ برای نوجوانهای ماست، اینها هم همان نقش را ایفا میکنند، بنابراین پاسخم به این سؤال این است که نسبت به گذشته یقیناً به میزان زیادی این مسئله کمرنگتر شده، اما یادمان باشد ۸۰درصد ضمیر ناخودآگاه هر انسان و ۲۰درصد از ضمیر خودآگاهش در شش سال اول زندگی بسته میشود و این از سالهایی است که مادر پررنگترین نقش را در زندگی کودک ایفا میکند، بنابراین در تمام مراحل زندگی انسانها مستقیم و غیرمستقیم والدین را در خودشان درونی کردهاند و همچنان میتوانند نقشآفرینی بسزایی داشته باشند، البته نه به نسبت گذشته!
بنابراین گروه همسال، محیط و رسانه طبق تعاریفی که شما داشتید، بیشتر در دوره نوجوانی میتوانند تأثیرگذار باشند و اگر در دوره کودکی تربیت درستی صورت گرفته باشد میتواند آسیبپذیری آنها را در سنین نوجوانی کمتر کند.
خیلی کمتر میکند! یعنی اگر ما شیوه تربیتمان در شش تا هشت سال اول زندگی مسیر درستی را طی کند، نه فقط برای دوره نوجوانی بلکه تا پایان عمر احتمال بیمهشدنمان در برابر انواع آسیبهای محیطی، اجتماعی و فردی افزایش پیدا میکند.
اجازه دهید به موضوع اولمان بپردازیم. اخیراً پژوهشی از مؤسسه گرل فرند منتشر شده بود که زنان و دختران امروز بیش از هر دوره دیگری تحت فشارهای روانی ناشی از شبکههای اجتماعی و فضای مجازی در حوزههای مختلف از جمله حوزه زیبایی و رضایت از بدن قرار دارند. چگونه میشود این را مدیریت کرد؟
این موضوع دو جنبه دارد؛ یکی جنبه بینالمللی است و به دلیل اینکه صنعت زیباسازی بسیار پرسود است، زیبایی هم در حوزه پزشکی و هم در حوزه آرایشی و لوازم آرایش و امثال اینها تبدیل به یک صنعت شده و مرتب برای کسب منافع و منابع مالی استانداردسازی و باربیسازی میکنند و در این بوق میدمند. این موضوع در تمام دنیا یک چیز کلی است که یکسری استانداردها و الگوها را از طریق رسانهها، مجلات، تلویزیون، شبکههای اجتماعی و امثال آنها تبلیغ میکنند و ذهنیتی را برای افراد میسازند که ما از آن با عنوان «فومو» یاد میکنیم. فومو به معنی آن است که نیازسازی برای فرد صورت میگیرد که او احساس میکند همه در جهت درست و مثبت حرکت میکنند و او عقب افتاده است و باید تلاش کند خودش را به بقیه برساند! خلاصه ماجرا این است و این یک جنبه بینالمللی دارد، اما در کشور ما این مسئله یک دلیل محلی هم دارد؛ و این دلیل چیست؟
به نسبتی که یک جامعه از معنا تهی میشود، به نسبتی که ارزشهای اصیل انسانی در جامعهای کمرنگ میشود، مشکلات اجتماعی مثل اعتیاد، طلاق، افزایش خشونت و امثال اینها بیشتر میشود، به همان نسبت افراد برای حال خوبشان به ظاهرشان میرسند! افزایش عملهای زیبایی در کشوری مانند ایران یا برخی از کشورهای آسیای جنوب شرقی به نسبت کشورهای غربی، میزان استفاده از لوازم آرایش در کشورهایی مثل ایران، عربستان، امارات و امثال اینها به نسبت فرانسه، انگلیس، آلمان و کانادا، همه اینها نشاندهنده تب اجتماعی و حال بد اجتماعی است و به نوعی دماسنجی است که حال بد جامعه را نشان میدهد. توجه بیش از حد به ظاهر یک بخشی همان بحث اولی است که داشتیم؛ تأثیر رسانهها یک امر بینالمللی و فراگیر در همه جای دنیاست و شما یک الگوی خاصی را تجربه میکنید. از امریکایلاتین تا آسیا و شمال آفریقا خانمها همه حتماً باید ناخنهای خاص داشته باشند، لبشان را ژل بزنند، بوتاکس کنند و در یک حد نرمال اشکالی هم ندارد، اما وقتی از یک حدی میگذرد و دچار افراط میشود، نشان میدهد جامعه ما حالش خوب نیست و این را باید بیشتر یک پدیده اجتماعی دید. همچنان که این مسئله در بین طبقات مختلف جامعه هم متفاوت است و اگر بخواهیم یک تحلیل قشربندی و اجتماعی روی آن بدهیم، میبینیم لایههای میانی و فرودست جامعه بیشتر به این مسائل گرایش دارند. در اروپا هم همین است، کسی که پول دارد، مثلاً فرد سوئدی پوست سفیدی دارد و میرود در کنار فلان جزیره یا دریای مشهور، حمام آفتاب میگیرد در نتیجه برنزه میشود. حالا قشر متوسط و ضعیف جامعه برای اینکه نمیتواند آن کار را بکند و آن پول را ندارد، برایش دستگاه سولاردم درست میکنند، ضمن اینکه سرطانزاست و اشعه یووی دارد، اما به راحتی خودش را آنجا برنزه میکند و تظاهر میکند که شبیه کسانی است که در کنار دریا و جزیره فلان برنزه شدهاند، اما این فرد در ادامه گم میشود و اصلاً خودش نمیداند چرا باید برنزه کند! فقط میبیند مد است و او هم باید همین الگو را تکرار کند!