سرویس تاریخ «انتخاب»: اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهمترین چهرههای سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخستوزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.
«انتخاب» هر شب یادداشتهای روزنوشت علم را منتشر میکند
۶ شهریور ۱۳۴۹: از شهبانو اجازه خواستم به تهران برگردم، به آسانی اجازه دادند. لطف شهبانو محسوس است که به من کم شده. به ایشان حق میدهم، چون زیادی با شاهنشاه مأنوس هستم و لابد کم و بیش رفتار ما را هم میدانند. اما من اهمیتی نمیدهم، چون خدمت من به شاه است و او را دوست دارم. احترام و علاقهای که به سایرین دارم محض خاطر اوست. اما شهبانو اصولاً زن بسیار خوبی هستند، داز این جهت حیف است که با من بی مهر باشند. بالاخره خواهند فهمید که من چه اندازه صمیمی هستم...
در راه بازگشت با نخست وزیر صحبت کردم. از اوضاع مالی فوق العاده نگران بود. گفتم درست است که در یک بودجه یک میلیارد دلاری ریخت و پاشهای کوچک چیز مهمی نیست، ولی خلاف اصل است. مثلاً همین که میفرمایید وزیر خارجه نهصد ساعت [واشرون کنستان]Vacheron & Constantin برای کادو سفارش داده است، هر کس بشنود گوش و چشم خود را از تعجب میگیرد. آخر چرا چنین اجازههایی میدهید؟ این خلاف اصل است. بیچاره سر دلش باز شد و شکایتها آغاز کرد. گفتم: هیچ کس غیر از خودت مسئول نیست، زیرا اولاً بسیار ضعف به خرج میدهی. اگر من جای تو بودم، روزی که وزیر خارجه در کراچی به تو فحش داد، از قرار حق و حساب او را تنبیه میکردم، یعنی امر میدادم آن قدر چوب به ماتحت او بزنند که به پای مرگ برسد. هر چه شاهنشاه بعد میفرمودند، اطاعت میکردم ولی از او نمیخوردم. بعد هم تو میخواهی همه مردم را راضی کنی و این نمیشود. اما یک مطلب را فراموش نکن، که بالاخره اگر رشتههای اقتصادی از هم [بگسلد]، آقا را دراز میکنند، ببین با وزیر برنامه ریزی تونس که ده سال بر سرکار بود و بعد برنامه هایش شکست خورد، بورقیبه - رئیس جمهور - چه کرد. او را به ده سال حبس با اعمال شاقه محکوم کرد. آقا از این قاعده مستثنی نیستید و نوبت شما هم خواهد رسید. بیچاره خیلی دستپاچه شد، از ترس این که مبادا من این مطالب را به عرض پیشگاه شاهانه برسانم.