شناسهٔ خبر: 70833279 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: خبرآنلاین | لینک خبر

گفت‌وگو با معروف‌ترین هنرپیشه‌ی ایتالیایی

سوفیا لورن: در جنگ دوم جهانی عمق فقر و محرومیت را لمس کردم/ همسرم مرا از «نیست» به «هست» آورد

من پول دارم، در حرفه‌ی خویش هم سرآمد خیلی‌ها هستم، سالمم، از زیبایی بهره‌مندم و دوستان فراوانی دارم و از زندگی هم لذت می‌برم و در اوج افتخار و شهرت هستم هر وقت به گذشته‌ی خودم می‌نگرم از خود می‌پرسم: «سوفیا! آیا این‌ها بهتر از فقر و گرسنگی آن سال‌ها نیست؟» و قلبم با کمال صمیمیت می‌گوید: «چرا، چرا، چرا!»

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، سوفیا لورن، مشهورترین هنرپیشه‌ی زن ایتالیا، در سال ۱۳۳۵ خورشیدی با کارلو پونتی تهیه‌ی کننده‌ی مشهور سینما ازدواج کرد، با این‌که سوفیا ۲۲ سال از همسرش کوچک‌تر بود اما همسرش را می‌پرستید و با وجود او خود را خوشبخت‌ترین زن جهان می‌پنداشت. اما این ازدواج از همان ابتدا به یک مانع بزرگ برخورد، مانعی که تا سال‌ها موجب شده بود سوفیا و کارلو با ترس و لرز به کشور زادگاه خود یعنی ایتالیا سفر کنند چراکه آنان به لحاظ قانونی مجرم به شمار می‌آمدند.

ماجر از این قرار بود که در آن زمان طبق قانون ایتالیا که از کلیسای کاتولیک نشأت می‌گرفت، طلاق مطلقا وجود نداشت و چنان‌چه زن و شوهری از هم جدا می‌شدند، این جدایی از نظر قانون بلامحل بود و حتی اگر تا آخر عمر ادامه می‌یافت قانون همچنان آنان را زن و شوهر می‌شناخت و زن یا مرد نمی‌توانستند با دیگری ازدواج کنند، مگر این‌که به صورت پنهانی و البته غیرقانونی. که البته به خاطر وجود چنین قانونی این از این نوع ازدواج‌های زیرزمینی در آن مقطع در ایتالیا کم هم نبود، نمونه‌اش همین سوفیا و همسرش. کارلو پیش از سوفیا همسر دیگری داشته که مدت‌ها جدا از او زندگی می‌کرد اما به خاطر این خلأ قانونی آن‌ها نمی‌توانستند به طور رسمی طلاق‌شان را ثبت کنند. باری، این مانع بزرگ بالاخره از دوازدهم آذرماه ۱۳۴۹ که طلاق در ایتالیا صورت قانونی به خود گرفت، از سر راه برداشته شد و سوفیا و کارلو توانستند ازدواج‌شان را به شکل قانونی ثبت کنند.

ازدواج قانونی تنها مسئله‌ی این زوج خوشبخت نبود، آن‌ها مشکل دیگری هم داشتند، بچه. سوفیا عاشق بچه بود اما هربار که باردار می‌شد، بنا به دلایلی باداری‌اش به سرانجام نمی‌رسید و جنین سقط می‌شد. این مشکل نیز دوازده سال ادامه یافت تا این‌که بالاخره سوفیا لورن در دی‌ماه ۴۷ صاحب فرزندی شد. سوفیا دو سال پیش از آن در دی‌ماه ۱۳۴۵ یکی دیگر از بارداری‌هایش با مشکل برخورده بود و به‌ناچار دکترها به حاملگی او پایان دادند. در همان مقطع مجله‌ی «سپیدوسیاه» گفت‌وگویی را با او بازنشر کرد، که ظاهرا توسط یکی از خبرنگاران ایتالیایی گرفته شده بود. بخش‌هایی از این گزارش و گفت‌وگو را به نقل از مجله‌ی یادشده به تاریخ ۳۰ دی ۴۵ در پی می‌خوانید:

بچه‌دار شدن بزرگ‌ترین آرزوی هر زن بالغ و کاملی است. ولی شاید هیچ زن سرشناسی به اندازه‌ی «سوفیا لورن» از «بی‌بچگی» در شکنجه نباشد. سوفیا حاضر است تمام زندگی خود را بدهد و بچه‌دار شود. هر بار هم که امیدی برای بچه‌دار شدن و مادر شدن در دل سوفیا جوانه می‌زدند روزگار و تصادف و تقدیر نیمه‌راه امید او را پایمال می‌کنند.

سال گذشته هنگامی که فیلم «دیروز، امروز، فردا» با شرکت او تهیه می‌شد، «سوفیا» در آستانه‌ی وصول به آرزوی خود بود ولی مجبور به سقط جنین شد. پنجشنبه‌ی گذشته هم سوفیا هنگامی که در یکی از درمانگاه‌های مجلل و معروف «رم» بستری شده بود فرزند خویش را سقط کرد. قرار بود که وی در بهار امسال صاحب کودکی شود ولی به قرار اعلامیه‌ای که دکتر «یوگو کاردونه» پزشک معروف ایتالیایی روز جمعه‌ی گذشته منتشر کرد: «... به علت اشکالاتی که پیش آمده بود به حاملگی سوفیا لورن پایان داده شد...»

تنها محرومیت از «بچه» نیست که زندگی سوفیا را سیاه کرده بلکه به خاطر اشکالات عرفی که در مورد ازدواج او و «وکارلو پونتی» در جامعه‌ی ایتالیا وجود دارد، سال‌هاست که سوفیا از یک زندگی متعارف و یک کانون گرم خانوادگی محروم است.

در مصاحبه‌ای که به دنبال سقط جنین اخیرش با او به عمل آوردند «سوفیا» در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود چنین گفت: «درباره‌ی ازدواج من و کارلو، در مورد بچه‌دار شدنم از مدت‌ها پیش به این طرف سخن زیاد رفته و در جراید و مجلات مطالب فراوانی نگاشته شده است، آن‌چه من و کارلو می‌خواهیم چیزی جز این نیست که زندگی آرامی داشته و کودکانی چند کانون خانوادگی ما را روشن کنند. تا به امروز با ما همچون مطرودین رفتار شده و این منتهای بی‌عدالتی است.»

سوفیا هنگامی که در این مورد سخن می‌گفت آهنگ صدایش لرزران و چهره‌اش بنفش شده بود. ولی وقتی سخن از کارلو پونتی به میان آمد، لحن کلام ستاره‌ی هنرمند ایتالیایی به نرمی و گرمی گرایید.

کارلو پونتی نه‌تنها شوهر او، بلکه معبود اوست و با وجودی که سنش سال‌ها از سوفیا بیش‌تر است با نیرویی بسان هیبنوتیزم سوفیا را مسحور خود کرده است.

در مورد کارلو پونتی سوفیا گفت:

- او نازنین‌ترین و نادرترین مردان عالم است. در نظر من کارلو پونتی جاذبه‌اش از هر مرد دیگری بیش‌تر است. من با هنرپیشگانی که خدای جاذبه و مردانگی بوده‌اند، بازی کرده‌ام. هنرپیشگانی نظیر کلارک گیبل، ویلیام هولدن، مارلون براندو و غیره ولی برای من «کارلو» درخشش و عظمتی دارد که همه‌ی این خداوندان جاذبه را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.

چه رازی در وجود کارلو نهفته و چرا جاذبه و نفوذ او بر شما بیش از هر مرد دیگری است؟

من با وجود او احساس اطمینان و امنیتی مطلق می‌کنم. احساس می‌کنم که کاملا مورد پرستش، مورد عشق و مورد حمایت هستم. این است رازی که در وجود کارلو پنهان است.

آری مردان جا افتاده طبعا می‌توانند واجد چنین صفاتی باشند... به علاوه مردان مسن خوب می‌دانند که چسان با زنان رفتار کنند. این‌ها توجه بی‌رقیب و دربست خویش را وقف زن می‌کنند به طوری که زن احساس می‌کند که گرامی‌ترین موجود عالم است. من می‌دانم که کارلو تا آن طرف عالم هم همراه من خواهد آمد، نه مثل «دون ژوان» است و نه نظیر «کازا نووا» بلکه خردمند و قوی بوده و همچون صخره‌ی جبل‌الطارق می‌توان به او تکیه کرد.

شما خوب می‌دانید که من در جنگ دوم جهانی چه روزگاری گذراندم، چه آوارگی‌ها، چه گرسنگی‌ها کشیدم و چه ضربه‌های هولناکی به اعصاب من فرود آمد. من عمق مفهوم فقر و محرومیت را لمس کردم و برخلاف آن‌چه که بعضی‌ها تصور می‌کنند آغاز زندگی هنرپیشگی هم برای من آن‌قدرها آسان نبود. تنهایی، سرگردانی و بسیاری از مصائب دیگر مرا رنج می‌دادند و از همه بدتر تلاش مردانی بود که می‌خواستند از جوانی و کم‌تجربگی من سوءاستفاده نمایند.

در چنین وانفسای روح‌شکنی بود که کارلو در زندگی‌ام ظاهر شد، مردی که سرچشمه‌ی ذوق، قدرت، خردمندی و مهربانی بود. طرز حرف زدن من مسخره بود و او راه و رسم درست حرف زدن را به من آموخت. او لباس پوشیدن و به کار بردن جواهر را یادم داد و جان و دلم را از ادبیات و موسیقی لبریز کرد. مرا به موزه‌ها و نمایشگاه‌های آثار هنری فرستاد و خلاصه مرا به صورت زنی کامل، متین و باشخصیت درآورد. خلاصه مرا از «نیست» به «هست» آورد. و حالا... مردم تعجب می‌کنند که چرا من او را می‌پرستم.

بعضی از مردان جوان واقعا زیبا هستند ولی از نظر قلب و عواطف و احساسات کودکانی بیش نیستند. ثبات روحی ندارند و نمی‌توانند حس حمایت را در زن برانگیزند. وقتی مردی ۴۰ سالگی را پشت سر گذاشته باشد، تمام درس‌های زندگی را فراگرفته است. در این هنگام مرد در نظریات خویش نسبت به زندگی و اصول کلی حیات ثابت‌قدم بوده و از آن نمونه مردان دل‌خواهی است که زن می‌تواند به او تکیه کرده و زندگی خویش را به دامن او بیاویزد.

آیا همچنان آرزوی داشتن فرزندی را در دل می‌پرورید؟

آری، بزرگ‌ترین و عزیزترین آرزوی من همین است. آرزوی بچه‌ای دارم که یادگار عشق بی‌مانند ما دو نفر باشد. این آرزویی است که همچنان در کانون دلم زبانه می‌کشد. ولی مجبورم صبر کنم، زیرا طبق قوانین ایتالیا هنوز ازدواج من و «پونتی» جنبه‌ی قانونی ندارد و اگر بچه‌دار شوم این لکه‌ی بی‌عدالتی بر فرزندم هم باقی خواهد ماند.

اکنون من و کارلو با امیدواری فراوان به آینده می‌نگریم. آینده‌ای که با گذشته‌ی ما فرق داشته و در آن علاوه بر من و کارلو، کودکان ما هم باشند. من چندان هم مایل به انتظار زیادی نیستم، زیرا در آستانه‌ی ۳۳ سالگی هستم و دلم می‌خواهد همراه بچه‌هایم سنم بالا رود. نه! نه! ابدا مایل نیستم زیادتر از این صبر کنم.

آیا به این ترتیب زندگی هنرپیشگی را هم ادامه خواهید داد؟

حتما، زیرا یکی از پیوندهای محکم زندگی من و کارلو را همین کار هنرپیشگی من تشکیل می‌دهد. من حیات هنری‌ام را مدیون او هستم و هر موفقیتی که نصیبم شده شاهکار اوست. لذا من این پیوند را با ادامه‌ی هنرپیشگی خود تقویت خواهم کرد. ازدواج من و کارلو شبیه پاره‌ای از هنرپیشگان آمریکایی نیست که اختلاف سلیقه‌ی زن و شوهر در مورد شغل یکدیگر به جدایی و طلاق منجر گردد. کار کارلو و من دوش به دوش پیش می‌رود. مثل باری است که هردو نفر بالاشتراک باید آن را به سرمنزل مقصود برسانیم.

آیا واقعا خوشبخت هستید؟

بله، من هر چیزی که زنی را خوشبخت می‌کند به جز بچه دارم! و آن هم دیر یا زود در دامنم خواهد بود. من مردی را که انتخاب کرده‌ام می‌پرستم، او هم مرا می‌پرستند. چه نعمتی بالاتر از این؟!

من پول دارم، در حرفه‌ی خویش هم سرآمد خیلی‌ها هستم، سالمم، از زیبایی بهره‌مندم و دوستان فراوانی دارم و از زندگی هم لذت می‌برم و در اوج افتخار و شهرت هستم هر وقت به گذشته‌ی خودم می‌نگرم از خود می‌پرسم: «سوفیا! آیا این‌ها بهتر از فقر و گرسنگی آن سال‌ها نیست؟» و قلبم با کمال صمیمیت می‌گوید: «چرا، چرا، چرا!»

آری همین‌طور است و من زن خوشبختی هستم.

۲۵۹