جوان آنلاین: خودشان هم باورشان نمیشد در اوج سختیهای روزمره زندگی درست زمانی که خورشید زودتر از هر زمان دیگری غروب میکند و زمان برای درآمدزایی کودکان این منطقه محروم کمتر از روزهای سرد سال است بتوانند جشنی برپا کنند که گرمای عشق را به پیکره بیجان زندگی در حاشیه کورههای آجرپزی تزریق کند؛ هدفی که سالهاست نسترن دانهکار با پایهگذاری حنیفا دنبال میکند و امروز به مناسبت تولد نخستین امام، نتیجهاش را به بهترین شکل ممکن دید. شادی را میشد به وضوح در چهره خسته تکتک کودکان که دنبال نشاندن لبخند بر لبان پدران خود بودند، دید. آنها طی تمام این سالها آموختهبودند که خواستن توانستن است و کافی است دست به دست یکدیگر بدهند تا صدای خنده و شادی حتی اینجا در حاشیه کورههای آجرپزی هم شنیده شود.
محرومیت همیشه نمیتواند مانع شادی باشد. خصوصاً اگر شخص یا اشخاصی باشند که با وجود تمام سختیها و مشغلههای روزمره حواسشان به کودکان محروم اطرافشان باشد، اما نه فقط بابت خواندن و نوشتن که بابت آموزش زندگی و یادگیری کنار آمدن با تمام مشقتها. زندگی است، هیچکس نه میداند فردایش به چه شکل خواهد بود، نه آینده دور یا نزدیکش. برای هر کسی سرنوشتی متفاوت نوشته شده، اما این سرنوشت را میتوان تغییر داد. کافی است اندکی مسئولیت اجتماعی داشتهباشیم و عشق و علاقه. کافی است داستانهایی را که از بزرگیها و ایثارگری بزرگان دینمان از کودکی برایمان نقلشده باور داشته باشیم. آن وقت است که تکتک ما میتوانیم یک نسترن دانهکار باشیم، دختر جوانی که میتواند تمام وقت و انرژی خود را صرف رسیدن به موفقیتهای شخصی خود کند، اما پرواضح است که زندگی برای او تنها در شب کردن روزها و روز کردن شبهایش برای رسیدن به موفقیتهای فردی نیست. زندگی برای او که میتواند الگوی بسیاری از ما باشد، معنای خوشی دستهجمعی دارد، زندگی بهتر برای همه افراد جامعه، نه فقط آنها که میتوانند یا دستشان به دهانشان میرسد. بسیاری از ما هیچ اطلاعی از کورههای آجرپزی نداریم، چه برسد به خانوادهها و کودکانی که در محدوده آن در اوج محرومیت برای زندگی کردن با مشکلات ریز و درشت دست و پنجه نرم میکنند، اما خانه حنیفا مدتهاست که محلی برای آموزههای تحصیلی، دینی و زندگی کودکان و نوجوانان محروم این منطقه شدهاست.
سنگتمام با دستان خالی
برگزاری همایشی هر چند کوچک به مناسبت روز پدر در وسط شلوغی شهر بیش از گرفتن جشنی کوچک با کودکان محروم حاشیه کورههای آجرپزی به چشم میآید، اما کافی است هدف شما آموزش زندگی با وجود تمام سختیها به مشتی کودک محروم باشد. آن وقت است که قید دیدهشدن به واسطه افرادی که با وجود داشتن مشکلات دستشان به دهانشان میرسد را زده و دنبال آموزش درست زندگی به کودکانی میشوید که حتی برای تحصیلات هم هزار و یک مشکل دارند.
روز گذشته و در حالی که به مناسبت ولادت امام علی (ع) در نقطه به نقطه کشور جشن برپا شد، در کورههای آجرپزی تهران، کودکان و نوجوانان این منطقه به خانه حنیفا رفتند و با دستان خالی برای پدرانشان سنگتمام گذاشتند. چند نفرشان که پیشتر در همین خانه سواد خواندن و نوشتن آموختند، دکلمهای را برای تکریم از پدرانشان آماده کردند و برخی دیگر هم جورابها و جاسوییچیهایی را که به کمک خانم دانهکار تهیه شدهبود، کادوپیچ کردند؛ جشنی که میزبانان آن دختران و پسران کوچکی بودند که با وجود محرومیت اما، تکریم از پدرانشان را از یاد نبردند. میشد حدس زد که دل پدرانشان از این ابراز محبت و جشنی که به مناسبت آنها برپا شده، غنج میرود.
پیامی برای پدران
اینجا شرایط نامساعد و محرومیت زیاد است. به همین دلیل است که پدران، تحصیل فرزندشان را هزینه مضاعف میدانند و ترجیح میدهند، از آنها به عنوان نیروی کار برای سرپا نگه داشتن خانواده استفاده کنند، اما جشن روز پدر نکته مهمی را به آنها یادآوری کرد، اینکه زندگی صرفاً درآمدزایی نیست. مسئول گروه جهادی حنیفا در این رابطه به «جوان» میگوید: «عمده پدران کورههای آجرپزی با تحصیل فرزندان خود موافق نبوده و نیستند. این جشن، اما به آنها نشان داد که وقتی فرزندان آنها خواندن و نوشتن یاد بگیرند و مهارتهای زندگی بیاموزند، تأثیر بسیار زیادی در رشد فردی، رفتاری و اخلاقی آنها میگذارد. به همین دلیل این جشن پیامی برای پدران این منطقه دارد، اینکه حضور بچههایشان در یک مکان آموزشی، اهمیت زیادی دارد. امیدوارم تفکر آنها در رابطه با تحصیل فرزندانشان تغییر کند.»
از دستسازهای زیبا تا دکلمهخوانی
چند بادکنک رنگی روی دیوارها نصب و شکلات هم داخل سبد چیده شدهاست؛ جشنی ساده و بیریا که میزبانانش با جان و دل کارهایش را انجام دادند. این همان کاری است که مسئول خانه حنیفا به آنها یاد داده؛ یعنی به جای آنکه به خاطر نداشتهها و محرومیتها زانوی غم به بغل بگیرند، همت کنند و با داشتههایشان بهترین جشنها را برگزار کنند.
برخی از این بچهها، از جعبه کارتنی یک ورقه مقوایی را به عنوان بنری برای تبریک به پدرانشان آماده کردند و روی آن نوشتند: «روز پدر مبارک» همهشان دور آن حلقه زدند و به این دستسازه زیبایشان افتخار کردند.
چند نفر از دختران کنار یکدیگر ایستادند و سرودی را اجرا کردند؛ سرودی که در مدح امامعلی (ع) بود. آنها میخواندند «شه مردانه فراتر از انسانه، حقیقت قرآنه علی، الگوی ابوذر و سلمانه» و به قدری خوب آن را اجرا کردند که گویی بارها و بارها با آنها تمرین شدهاست.
یکی دیگر از آیتمهای این جشن، اما پرتاب شکلاتها بود، خانم دانهکار شکلاتها را مشت مشت پرتاب میکرد و طبق شانس هر کس تعدادی شکلات به دستش میرسید. شبیه به همان شانسی که امروز این کودکان را به این منطقه آوردهاست، اما در اوج محرومیت، یک گروه جهادی به اینجا آمده و در سختیها کنارشان مانده تا به آنها راه و روش زندگی کردن را یاد بدهد.
هدفی فراتر از سوادآموزی
اقدامات انجام شده و تلاشهای بیوقفه دانهکار جهت تحصیل کودکان محروم حاشیه کورههای آجرپزی بسیار قابلتقدیر است، که جا دارد از سوی مسئولان مورد توجه قرار گیرد، اما مهیا کردن شرایط جهت برگزاری مراسمی برای روز پدر آن هم توسط کودکان و نوجوانانی که خود، پدران نانآور خانواده هستند، نشان از آن دارد هدف دانهکار چیزی جز سوادآموزی است. در واقع او میخواهد زندگی کردن را به این کودکان و نوجوانان بیاموزد. آنها که در لابهلای معضلات و مشکلات زندگی نیاز دارند طعم واقعی زندگی را بچشند، زندگی که برای چشیدن طعم آن نیاز به یادگیریاش دارند.
تحصیلات اهمیت بسیاری دارد، اما یاد گرفتن زندگی کردن و آموزش آن اهمیتش به مراتب حتی از تحصیل کردن هم مهمتر است. کم نیستند افرادی که تحصیلات عالیه دارند، اما هنوز نمیدانند چطور زندگی کنند و از آن لذت ببرند، اما بدون شک کودکان محروم حاشیه کورههای آجرپزی به لطف نگاه متفاوت دختری جوان که حتی به طور رسمی مدرک معلمی ندارد، خواهند آموخت. آنها یاد خواهند گرفت در کنار تلاشی که برای تحصیل و درآمدزایی میکنند با وجود تمام مشکلاتی که با آن دست به گریبان هستند، زندگی کردن را فراموش نکنند. زندگی که گوشه و کنارش میتواند فرصت و بهانهای برای شادی کردن حتی برای کودکان محروم جا گذاشته باشد.
خواسته حنیفا از مسئولان
به نظر میرسد خانم دانهکار زندگیاش را وقف رسیدگی به این کودکان کردهاست. او بدون اینکه منتظر رسیدن مسئولان یا محقق شدن وعدههایشان داشتهباشد، خود آستین همت بالا زده و به نیازهای کودکان و نوجوانان این منطقه در حد توانش رسیدگی میکند، اما تنها یک خواسته از مسئولان دارد «یک مدرسه در دسترس و مهیا کردن امکانات آموزشی برای این کودکان و نوجوانان، زندگی آنها را متحول میکند. بدون شک اگر این بچهها بتوانند مدرک معتبر بگیرند، میتوانند انگیزه پیدا کنند و شرایط زندگی امروز خود را تغییر دهند.»
مدیر گروه حنیفا که سالهاست کنار این بچهها مانده و پیگیر حل مشکلات ریز و درشت آنها شده، معتقد است: «بچههای کورههای آجرپزی، سختی زیادی میکشند. ما نباید آنها را در این محرومیت تنها بگذاریم. لازم است آموزش و پرورش یک مدرسه کوچک در اینجا بسازد یا مجوز برای برپایی کلاس رسمی بدهد. در غیر این صورت تلاشهای انجامشده از سوی گروه جهادی حنیفا ممکن است آن اثرگذاری کافی را در آینده بچهها نداشته باشد.»
بیتردید نیاز است تا نگاه مسئولان برای کمک به کودکان مناطق کمبرخوردار تغییر کند تا راه را برای تحصیل آنها هموار سازد؛ موضوعی که مسئول خانه حنیفا نیز بدان اشاره میکند: «اگر آینده و آیندهسازان این مرز و بوم برایمان مهم است پس باید همه تلاش خود را برای تحصیل و آموزشهای کاربردی کودکان (به خصوص کودکان مناطق کمبرخوردار) توجه بیشتری کنیم. نه اینکه هر بار تعدادی از مسئولان به اینجا بیایند، عکس یادگاری بگیرند و بعد از تکرار وعدههای سابق از اینجا بروند و همه چیز را فراموش کنند.»
این راه ادامه دارد
این نخستین باری نیست که دانهکار برای داستانی جز تحصیل، راه کورههای آجرپزی را در پیش میگیرد و بچههای محروم این منطقه را دور هم جمع میکند. کمتر مراسمی در تقویم دانهکار وجود دارد که کودکان محروم حاشیه کورههای آجرپزی جایی در آن نداشته باشند. او هر بار با یک برنامه که آموزش گام به گام زندگی کودکان این منطقه را دور هم جمع میکند که نه زبانی بلکه در عمل زندگی کردن را به آنها بیاموزد. زندگی که اگرچه در این مناطق به سختی سپری میشود، اما هنوز هم در جریان است. جریانی که دانهکار سالهاست تلاش میکند آن را روان و روانتر کند. مثل رودی کوچک که اگر بتواند راهش را به دریا باز میکند و دانهکار بیشک میخواهد مسیری برای رسیدن این رود به دریا مهیا کند. مسیری که شاید در یک نگاه مهیا کردنش غیرممکن باشد، اما کیست که نداند این صبوری است که قطرات آب را از دل سنگها عبور میدهد. فقط کافی است باور داشته باشیم که زندگی کردن آموختنی است و ارزشش را دارد، حتی با وجود تمام مشکلات ریز و درشت آن.