وقتی تاریخ انقلابها را از انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه تا انقلاب اسلامی تورق میکنیم و به واژه «انقلاب» میرسیم، خواسته یا ناخواسته ذهن انسان به سمت نقش و حضور مردم سوق پیدا میکند، زیرا این مردم هستند که مهمترین نقش را در آغاز و به سرانجام رساندن انقلاب ایفا میکنند. در انقلاب اسلامی ایران نیز یکی از مهمترین ارکان انقلاب «مردم» بودند؛ رکنی که رژیم پهلوی اهمیتی برای آن قائل نبود.
حکومت پهلوی از ابتدای کار یعنی کودتای ۱۲۹۹ و برآمدن رضاخان تا سرنگونی محمدرضاشاه ۱۳۵۷ حکومتی استعماری شمرده میشد و اساس این حکومتها به جای برآورده کردن منافع ملی، برآورده کردن منافع کشور استعمارگر است. این رویه در زمان پهلوی دوم مخصوصاً پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و باز شدن پای امریکا در سیاستهای ایران بیشتر شد.
در ادامه، پس از برگزاری رفراندوم انقلاب سفید در ششم بهمن۱۳۴۱ و سرکوب مردم و روحانیون در مدرسه فیضیه در دوم فروردین۱۳۴۲، مردم بهویژه روحانیون احساس کردند استقلال و عزت ایران در معرض تهدید قرار گرفته است، از این رو اعتراضات مردم بیش از پیش شدت گرفت. زمانی هم که اعتراضات به فعالیتهای ضدمنافع ملی گسترده شد، روحانیون بهخصوص امام خمینی (ره) با حمایت مردم دست به اعتراض بلند کردند، اما حکومت با دستگیری امام خمینی (ره) و سرکوب و کشتار مردم در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ پاسخ داد. یکی دیگر از دلایل اعتراضات مردم به حکومت را باید در بیتوجهی شخص شاهنشاه نسبت به مشکلات و معضلات مردم دید. با وجود فقر و عقبماندگی مفرط مردم و کشور در دوره پهلوی، محمدرضاشاه بدون هیچ نگرانی و دغدغهای در مورد وضعیت زندگی مردم، به سفرهای تفریحی خارج از کشور میرفت.
اسدالله علم در خاطرات ۳۰ بهمن ۱۳۴۸ مینویسد: «امروز بعدازظهر که به حضور شاه رفتم، وسط کار ماساژ و حمام بودند، دو ساعتی باهم صحبت کردیم. عرض کردم به نظر من ایشان هم در ورزش و هم در فعالیتهای شبانه [!]افراط میکنند. به تذکرم خندید. بار دیگر پیشنهاد کردم به حد کافی خارج از مملکت بودهایم و اکنون بهتر است برگردیم. مثل اینکه دنیا را بر سرش خراب کرده باشم، اما وظیفه من ایجاب میکند که به اطلاع برسانم که پادشاه ایران نمیتواند ۴۵ روز را خارج از وطنش و صرفاً بابت استراحت و سرگرمی بگذراند. مردم این چیزها را تحمل نمیکنند.»
علاوه بر بیتوجهی به خواستههای مردم، شاه نسبت به ایرانیان رویکردی رعیتگونه داشت. اسدالله علم، وزیر دربار در تاریخ ۲۲ شهریور ۱۳۵۲ نوشته است: «اعلیحضرت فرمود: گاهی میبینم مردم ایران خیلی پفیوز و ضعیفالنفس و غرغرو هستند» یا علی شجاعیصائین در کتاب «ما شما را آدم کردیم» نوشته است: «اعلیحضرت درباره مردم فرمودند: این مردم قادر به انجام هیچ چیز نیستند، مثل گوسفندان میمانند.»
این نگاه به مبحث مردم و جامعه، رژیم را در مقابل اعتراضات داخلی دچار ناشنوایی سیاسی کرده بود. مثلاً در ماجرای ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ به جای اینکه صدای مردم شنیده شود، شاه و دربار به این نتیجه رسیدند که مردم با تحریکات افرادی مانند جمال عبدالناصر، تیمور بختیار و حزب توده دست به اعتراضات زدهاند و معترضان در ازای دریافت ۲۵ ریال پول، خود را جلوی گلوله قرار دادهاند. مواردی دیگر از ناشنوایی سیاسی پهلوی را میتوان در موضوعاتی مانند اصلاحات ارضی، انقلاب سفید، کاپیتولاسیون، جشنهای هنر شیراز و جشنهای ۲ هزارو ۵۰۰ ساله بیان کرد. برای نمونه در ماجرای کاپیتولاسیون و اقداماتی که مستشاران و حتی مردم امریکا علیه عزت مردم ایران انجام دادند، از تجاوز به دختران گرفته تا حق کنسول قضایی، یک سگ امریکایی ارجحتر و باعزتتر از یک شهروند ایرانی بهشمار میرفت یا مثلاً برگزاری جشنهای ۲ هزارو ۵۰۰ ساله و جشنهای هنر شیراز و صرف هزینههای هنگفت و همچنین پیامدهای فرهنگی و اجتماعی نامناسب آنها در صورتی که مردم با افزایش تورم، نبود کالاهای اساسی، نبود مسکن مناسب و گسترش حلبیآباد در پیرامون شهرها دست و پنجه نرم میکردند، نشانهای دیگر از نادیده گرفتن مردم در شیوه حکومتداری پهلوی است.
اوج ناشنوایی سیاسی رژیم پهلوی به یک سال آخر حکومت محمدرضا پهلوی برمیگردد؛ ۱۷ دی ۱۳۵۶ که مقالهای تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید و سپس قیامهای مردمی که از ۱۹ دی همان سال در قم آغاز شد و در ادامه مراسمهای چهلم در سایر شهرها شدت یافت. این مراسم چهلم در تاریخ ۲۹ بهمن از تبریز آغاز شد و در شهرهای دیگر مانند تهران، اصفهان، آبادان، آباده، قزوین، کاشان، بابل و یزد نیز آن را ادامه دادند، اما اوج تظاهرات و برخورد خشن حکومت علیه مردم در ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ بود که کشتار گسترده مردم از سوی رژیم پهلوی آغاز و سرعتبخش انقلاب شد. ۱۵ آبان همان سال، یعنی دو روز پس از کشتار دانشجویان و دانشآموزان در ۱۳ آبان ۱۳۵۷، شاه در پیامی در تلویزیون اعتراف کرد: «صدای انقلاب شما را شنیدم.»
در همین راستا محمدرضا نیز هر اقدامی انجام داد تا از انقلاب جلوگیری کند؛ از سرکار آوردن دولت نظامی گرفته تا دولت جبهه ملی، از سرکوب نظامی مردم تا دستگیری برخی رجال بدنام نزد مردم مانند هویدا و نصیری، حتی در ماههای آخر ساواک هم منحل شد، اما دیگر دیر شده بود.
این اتفاقات درست زمانی رخ داد که مردم به این نتیجه رسیده بودند که رژیم پهلوی اصلاحپذیر نیست و تمامی اقدامات آنها در این راستا برای حفظ ظاهر است. تاریخ انقلابهای جهان نشان میدهد پایان حاکمانی که به مردم و خواستههایشان بیاعتنا هستند، چیزی جز سرنگونی از سوی مردم خود نخواهد بود؛ همان اتفاقی که برای پهلوی هم رخ داد و محمدرضاشاه پس از سعی و تلاش بیفایده برای بقای حکومت خویش، سرانجام در ۲۶ دی ۱۳۵۷ برای همیشه از ایران فرار کرد.
علیرضا قاسمزاده
سرنوشت حکومتی که مردم را ندید
وقتی تاریخ انقلابها را از انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه تا انقلاب اسلامی تورق میکنیم و به واژه «انقلاب» میرسیم، خواسته یا ناخواسته ذهن انسان به سمت نقش و حضور مردم سوق پیدا میکند، زیرا این مردم هستند که مهمترین نقش را در آغاز و به سرانجام رساندن انقلاب ایفا میکنند. در انقلاب اسلامی ایران نیز یکی از مهمترین ارکان انقلاب «مردم» بودند؛ رکنی که رژیم پهلوی اهمیتی برای آن قائل نبود.
صاحبخبر -
∎