شناسهٔ خبر: 70807241 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

یادداشت؛

«افسانه‌ شاماران»؛ رمانی ماجرامحور و اخلاقی

ایلام- شاماران نماد زیبایی و برکت است و مردمان کُرد معتقدند که سبب بخت و پیروزی می‌شود. «افسانه‌ شاماران» کتاب جالبی است که با روایتی ساده و روان، اما ماجرامحور سعی در بازگویی قصه‌های ادبیات شفاهی مردمان کُردنشین دارد.

صاحب‌خبر -

سرویس استان‌های خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - شاهین فولادوند نویسنده: افسانه‌ها دارای درس‌های اخلاقی هستند که واقعیت‌های پیرامون را با امور فراطبیعی بیان می‌کنند و با سنت‌ها، آداب، آئین‌ها و عقاید، پیوندی ناگسستنی دارند. بیان حکایت‌های افسانه‌ای در قالب قصه، شیوه مناسبی برای آفریدن یک داستان مناسب و سرگرم‌کننده است، داستانی که می‌تواند برای بزرگسال هم جذاب و خواندنی باشد.

مرتضی حاتمی در تازه‌ترین اثرش به این نوع روایت بدیع دست بُرده و با ترکیبی از دنیای سورئالیستی و افسانه، داستانی را خلق می‌کند که علاوه بر پای‌بندی به حکایت‌هایی از ادبیات کردی، از مولفه‌های مهم و اثرگذار ادبیات داستانی هم برخوردار است.

شاماران یک الهه اسطوره‌ای (با پیکره نیمه انسانی و نیمه حیوانی؛ اما زیبا در میان تبار کُرد) است که نگهدارنده رازهای اسرارآمیز است. شاماران نماد زیبایی و برکت است و مردمان کُرد معتقدند که سبب بخت و پیروزی می‌شود. در واقع، شاماران نماد و همان ائودایمونیا است که سبب شادکامی، سعادت و شکوفندگی است. فهم ارسطو از این واژه یونانی هم سعادت بوده است.

مرتضی حاتمی اصول و قواعد خاص خودش را دارد و به‌دور از زیاده‌گویی، مخاطبش را به درون قصه‌اش می‌برد تا داستانش را بیان کند و از حاشیه‌پردازی به دور است.

به نظرم نویسنده، مبنای کتاب «افسانه شاماران» را بر ساده‌نویسی گذاشته و با زبانی روان و آرام قصه‌اش را تعریف می‌کند و پیش می‌برد و «افسانه شاماران» در عین سادگی روایت می‌کند.

«افسانه شاماران» حکایتی از جوانی پاک سرشت و مهربان به نام تاماسب است که با مادر پیرش زندگی می‌کند و روزی برای جمع‌آوری هیزم به جنگل می‌رود، اما در میانه راه گول رفقای بدطینت‌اش را می‌خورد و به بهانه یافتن عسل کوهی او را در چاه می‌اندازند و در آن‌جا وارد سرزمین مارها می‌شود.

در این افسانه، مارها دنیای خودشان را دارند و با اصولی پیش می‌روند. مثلاً برای رتق و فتق امور مجلسی دارند که برای حل و فصل هر موضوعی چاره‌اندیشی می‌کند. جلسه برگزار می‌کنند و طبق قوانین تصمیم‌گیری می‌کنند. سوال‌هایی که از تاماسب می‌پرسند بسیار بامفهوم و لذت‌بخش است که حکایتی پشت هر سوال نهفته است که نویسنده توانسته به خوبی از پس انتقال آن‌ها بربیاید.

۱. مرگ و زندگی چیست؟

۲. چه چیزی جهان را سرپا نگه داشته؟

۳. آیا می‌توان دوری و غربت را تحمل نمود و به زندگی ادامه داد؟

«افسانه شاماران» بیش از آنکه یک داستان باشد، کتابی آموزنده و پُر از نکته‌های اخلاقی است که در طول داستان به آن اشاره می‌شود. عشق و مهربانی در سرتاسر داستان جریان دارد. شعار کتاب هم همین است. عشق هرگز نمی‌میرد حتی با از دست‌دادن معشوق یا مرگ او. همان‌طور که تاماسب یاد شاماران را تا سال‌ها در دلش نگه می‌دارد و به کسی غیر از او دل نمی‌بندد و بر سر مزارش آوازهای غمگین محلی (کزه و هوره) می‌خواند.

حاتمی در این اثر، درست و به‌جا از اصلاحات کردی، طوری که به زبان داستانش لطمه وارد نشود، استفاده کرده و وفادار به زادگاهش بوده و داستانش را در همان سرزمین مادری روایت می‌کند. اصلاحاتی هم‌چون: «کفش گیوه، درخت ون، سوسن‌گل، گیاه میخک، چوب تاوی، آش دانه کولانه، خواندن چَمَری، شیرینی بژی‌برساق، گیاه گنور و….»

فضاسازی در داستان خوب درآمده و به نظرم به اندازه و کافی است. نه کم است و نه زیاد. اما در توصیف و نشان‌دادن مکان مارها که در زیر آن چاه پر عسل زندگی می‌کنند تا حدی کمتر پرداخته شده و نویسنده می‌توانست با پرداختن جزئیات بیشتری آن فضا را ترسیم می‌کرد.

انتخاب دیالوگ‌ها به زبان معیار هم انتخاب صحیحی است، زیرا که فضای قصه این چنین دیالوگ‌های محکمی را می‌طلبد. به نمونه‌ای از آن‌ها اشاره می‌کنم:

«نور روشنی نشانه‌ی امید است، پس نباید ناامید شوم.»

«به دنیا و سرزمین مارها خوش آمدی، جوانمرد نان و نمک.»

«زمین رازهای کوچک و بزرگی دارد. مار هم یکی از این رازهای بزرگ است.»

«مرگ یک راز مهم و مبهم و پیچیده در جهان هستی است و روزی تمام جانداران آن را تجربه خواهند کرد. زندگی و مرگ دو راز بزرگ در جهان هستی‌اند که این دو باهم هستند و به هم معنی می‌دهند.»

«شاماران هزاران برابر از گنج‌ها و طلاهای خزانه شاهی برایم ارزشمندتر و مهمتر است. من شاماران را با طلا و جواهرات شاهی عوض و معامله نمی‌کنم.»

«امروز آخرین روز زندگی توست، برای مُردن آماده باش!»

فصل اول داستان (در میان جنگل بلوط) در روایت لازم نبود و کمکی هم به پیشبرد داستان نمی‌کند و اگر حذف می‌شد خللی در اثر ایجاد نمی‌کرد. شروع داستان می‌توانست از همان فصل دوم (چاهی پر از عسل) اتفاق بیفتد که تاماسب به درون چاه انداخته می‌شود و باقی ماجراها…

انتخاب نام فصل‌ها هم لازم نبود: (سالنی پر از مار، نشانی‌های جادوگر، آبتنی اسرارآمیز، سلامت پادشاه، حوضی در قصر و…) چون که کتاب روایتی خطّی و دنباله‌دار دارد و تمام حکایت در ادامه هم هست؛ بنابراین نیازی به انتخاب نام برای هر داستانک و فصل نبود. البته احساس می‌شود که این شگرد نویسنده است، زیرا که در آثار قبلی هم برای هر داستانک و فصل نامی برمی‌گزیند. اما در این‌جا لازم نبود.

کتاب بر اساس نمونه‌های خوبی از واقعیت‌ها و ضرب‌المثل‌ها و باورهای اجتماعی پیش رفته که هدفمند در خلق آن‌ها تلاش کرده که به مواردی نیز اشاره می‌کنیم:

از همان دست بدهی از همان دست هم می‌گیری:

«تاماسب یک روز به ماری نان و نمک می‌دهد و بعد همان مار در زیر آن چاه به کمکش آمده تا از مارهای دیگر گزندی نبیند و در امان باشد.»

عشق و وفاداری لازمه‌ی جهان هستی:

«جهان بر سه اصل، عشق و محبت و مهربانی در زندگی جریان دارد / عشق نمود قصه‌های کهن است که پیام اصلی کتاب هم هست.»

سر تعظیم فرو آوردن در برابر تقدیر و سرنوشت:

«من بایستی کشته شوم. تقدیر من همین است.»

زندگی بعد از مرگ دیگری ادامه دارد و همه‌چیز نابود نخواهد شد:

«من اگر بمیرم انسانی شفا پیدا می‌کند و زنده می‌ماند. پس از مرگم روح من در دختری که بعد از من به دنیا خواهد آمد وارد زندگی می‌شود و به زندگی ادامه می‌دهد. همان دختر شاماران می‌شود.»

نقش مهم مادران در گستره‌ی هستی:

«مادران بزرگترین رازداران جهان هستند. مادران همیشه رازدار فرزندانشان بوده‌اند. من رازت را برای همیشه در قلبم نگه می‌دارم.»

وفاداری و پای معشوق ماندن:

«خوشبختی و فرجام نیک من، زنده ماندن و در کنار تو بودن و زندگی کردن است.»

سُنت پُختن آش:

«مردم سال‌ها به به یاد شاماران آش دانه کولانه (آشی محلی) می‌پختند تا هم یاد شاماران زنده شود و هم در امان نیش عقرب و مار در امان باشند.»

«افسانه شاماران» کتاب جالبی است که با روایتی ساده، اما ماجرا محور سعی در بازگویی و بازآفرینی قصه‌های ادبیات شفاهی مردمان کُردنشین دارد.

انسانیت و انسان ماندن و آشتی با طبیعت همواره چاشنی داستان‌های حاتمی بوده و قصه‌هایش را در دل آن‌ها چیده است. در کتاب‌های: «کولبران نان و رنج» و «راز جنگل بلوط» هم این مهم مشهود است. از آن‌جا که نویسندگان ما کمتر به سراغ هم‌چنین قصه‌هایی از آداب و فرهنگ محلی می‌روند، این کتاب می‌تواند آغازگر مسیری باشد تا نویسندگان بعدی هم در بازآفرینی افسانه‌های بومی محلی در ادبیات داستانی گام بردارند و قصه‌هایی حکایت کنند.

«افسانه‌ شاماران»؛ رمانی ماجرامحور و اخلاقی

افسانه‌ی شاماران؛ کتابی نو با روایتی جذاب از قصه‌ای کهن است که در کارنامه مرتضی حاتمی اثر مهمی محسوب شده که تلاش نگارنده در خلق آن ستودنی است و جای تحسین دارد. این اثر که حاصل چندسال مطالعه و ویرایش و بازنویسی نگارنده بوده و در ۹٠ صفحه در سال جاری منتشر شده که بارها ارزش خواندن، نقد و بررسی دارد.

در ادامه بخشی از این کتاب را می‌خوانیم:

«مارها دورتادورش حلقه زدند و زبان‌های دوشاخه‌شان را در می‌آوردند و به او خیره شده بودند. صدای فش‌فش مارها بلند شده بود. هرلحظه ممکن بود تا ماری به او حمله کند و نیشش بزند، اما حس خوبی در قلب تاماسب می‌جوشید. ناگهان صدای زنی از میان مارها به گوشش رسید.

-به این جوان آسیبی نزنید. من نان و نمکش را خورده‌ام. آدم خوش‌قلب و جوانمردی بامعرفت است.

ناگهان چشمش به همان ماری افتاد که روز قبل او را زیر سنگ دیده بود و به اون نان ساجی و تکه‌ای نمک داده بود. خوشحال شد و ضربان قلبش تند شد…»

به گزارش ایبنا؛ رمان «افسانه شاماران» نوشته مرتضی حاتمی، در تیراژ ۵۰۰ جلد، در ۹۰ صفحه، به قیمت ۹۵ هزار تومان، با طرح جلدی از بشیر نظری، طراحی جلد چیا سرسپی و نقاشی پشت جلد از محمدجواد عبدی از سوی انتشارات باشور در اواخر مهرماه سال جاری منتشر شده است.