سرویس تاریخ «انتخاب»: این روزها اخبار نوسانات دلار و صحبتهای ضد و نقیض دولتیها در این بین زیاد به گوش میرسد، اما این موضوع ریشهی تاریخی دارد و در دوران پهلوی نیز دلار یک چالش اساسی بوده است. در تاریخ شفاهی هاروارد به خاطرات محمد یگانه برمی خوریم که روایت بسیار جالبی از تضاد درون دولت بر سر قیمت دلار تعریف میکند. «انتخاب» در چند قسمت، بخش هفتم و هشتم مصاحبهی محمد یگانه با تاریخ شفاهی هاروارد در گفتگو با ضیا صدیقی را منتشر میکند:
(لازم به ذکر است که درهم ریختگی برخی از جملات ناشی از گفتگوی شفاهی محمد یگانه با مصاحبه کننده است. تا حد عدم مداخلهی مستقیم در متن، برخی از مشکلات متنی اصلاح شده است.)
آن وقت برای من این مسأله مطرح شد که آیا اینهایی که رفتند از بازار این را به مناقصه گذاشتند این چیز را گرفتند و یک کسی برنده شد این قالب را درست بکند بعد مرحله بعدی چه خواهد بود؟ مرحله بعدی میبایستی این باشد قرارداد اسکناس است دیگر چاپ اسکناس است برای مدت سه چهار سال. خوب، آیا میشود قالب آقای شرکت ایکس برنده شده درست کرده برای ما و برنده شده و درست بکند و بعد در موقعی که ما میخواهیم اسکناس چاپ کنیم یک شرکت دیگر آیا میشود برنده بشود؟ و ما قالب را از این شرکت بگیریم بدهیم به آن شرکت؟
به ما گفتند این بعید بهنظر میرسد این قیمت قالب چقدر است؟ گفتند، ممکن است در حدود پنجاه هزار دلار باشد صدهزار دلار باشد حد اکثرش از این بیشتر نمیشود. قیمت اسکناس هزینه قرارداد یا مبلغ قرارداد این اسکناس معامله اسکناس چقدر خواهد بود؟ معاملات اولش گفتند در حدود ممکن است ده دوازده میلیون دلار بشود. آن وقت این مسأله مطرح شد برای من که آیا ما میرویم اول دنبال یک قرارداد پنجاه هزار دلاری و براساس پنجاههزار دلار آن وقت ریش خودمان را میدهیم به همان شخص که همان شخص تولید بکند یک معامله دوازده میلیون دلاری را برای ما، چه اتفاقی میافتد؟ بنابراین تصمیمی که به نظر ما صحیح رسید عبارت از این بود که ما بیاییم این دو تا را با هم قاتی بکنیم بگوییم که ما میخواهیم این اسکناسها را ما داشته باشیم که بخریم به این مقدار، این قالبها را میخواهیم شما درست کنید بعداً در ایران از آن استفاده خواهیم کرد از این قالبها در کارخانه خودمان، مال ما خواهد شد. این قالبها را ببینیم که جمعاً این معامله چقدر میشود؟
همکاران من آمدند گفتند این گرفتاری برای شما ایجاد خواهد کرد و صلاح نیست. شاهنشاه نظرش این است کمک بشود به این شاهزاده ایتالیایی و ایشان یک کمیسیونی در اینجا به دستش برسد میخواهند کمک بشود. خوب، از نقطهنظر ما هم این مسأله مطرح بود که اگر میخواهند کمک بکنند ممکن است پانصدهزار دلار یک میلیون دلار از یک بودجهی سری بیایند به ایشان بدهند برود. ولی این یک مسأله دیگر است تا اینکه بیایند یک معامله مثلاً ده میلیون دلاری برای ما تمام بشود .
پانزده میلیون دلار یا بیست میلیون دلار. این بود که برای اینکه من جای خودم را محکم بکنم و ببینم که چه تصمیماتی قبلاً گرفته شده به حضور شاه رفتم و خواستم این موضوع روشن بشود که منظور چیست. ایشان تأیید کردند که این شخص آمده و ایشان هم علاقهاش این است که یک کمیسیونی بهدست ایشان برسد کمکی بشود. بعد پرسیدم، «قربان راهی که ما میرویم ممکن است این برای ما خیلی گران تمام بشود بیشتر از آنچه که نظر شاهنشاه این است که به ایشان کمک بشود. ممکن است این خیلی صدمه بزند به ما. » در همان جا ایشان گفتند، «البته نظر ما نیست که اگر ایشان بیاید قیمتهایش بیست درصد بالاتر از قیمت بازار باشد که ما قبول نخواهیم کرد نمیکنیم و نکنید. » و بلافاصله من میخواستم که بروم به مناقصه بینالمللی بلافاصله بهعرضشان رساندم، «خیلی خوب قربان این را میشود فقط از راه مناقصه بهدست آورد که ما حداقل از چندین شرکت قیمت بگیریم. اگر مناقصه خیلی هم رسمی نباشد ولی بیاییم از چند کشور قیمت بکنیم. »
ایشان گفتند اشکالی ندارد. بعد ما که رفتیم کار را شروع کردیم این آقایان خبرشان شد بلافاصله اینکه فکر میکردند به سر ما کلاه خواهند گذاشت دیدند که نه یخهایشان دارد آب میشود این است که شروع کردند اقدامات کردن برعلیه رئیس بانک مرکزی جدید، رفتند پیش شاه و گفتند که، «ایشان مخالف ایجاد کارخانجات جدید هستند و دارند میخواهند به هم بزنند نمیخواهند این اسکناس در ایران چاپ بشود. و این قرارهای قبلی را بههم زدند و رفتند به اوضاع و احوال سابق و غیره و فلان، و میخواهند مناقصه بینالمللی بروند و غیره. «