نویسنده: چارلز کوپچان Charles Kupchan
دیپلماسی ایرانی: امروز آن اجماع انترناسیونالیستی که در ایالات متحده شعار آن داده می شد از هم پاشیده شده است، درست مانند اجماع انزواطلبانه در سال 1941. اهداف واشینگتن در خارج از کشور دیگر با ابزار داخلی اش در تعادل نیست. صنعتیزدایی و تهی شدن طبقه متوسط، دههها فراگیری استراتژیک و فراجهانی شدن، و هجوم مهاجران و تغییرات سریع در ساختار جمعیتی کشور در حال ترکیب برای بازگرداندن طیفهای ایدئولوژیک متعدد انزواطلبی است که قبلاً استراتژی کلان ایالات متحده را شکل داده بود.
در این میان ترامپ وارد می شود. او در سخنرانی افتتاحیه خود در سال 2017 گفت: «مردان و زنان فراموش شده کشور ما دیگر فراموش نخواهند شد.» از این لحظه به بعد، اول آمریکا خواهد بود. هر تصمیمی در مورد تجارت، مالیات، مهاجرت و امور خارجی به نفع کارگران آمریکایی و خانواده های آمریکایی خواهد بود. ترامپ به جای مقاومت در برابر فراخوان عمومی برای چرخش داخلی، آن را تقویت کرد و قول داد که دولت ایالات متحده را از بار خارجی خود رها کند و توجه و منابع خود را بر جبهه داخلی متمرکز کند. این وعده حمایت میلیونها آمریکایی را به دست آورد که احساس میکردند – و هنوز هم احساس میکنند – از انترناسیونالیسم لیبرال عقب ماندهاند. ترامپ از قول خود برای بازگرداندن آمریکاییهای شاغل به خواستگاه اصلی خود به عنوان یک مسئولیت انتخاباتی بسیار کوتاهی کرد؛ اما همچنان خود یکی از دلایلی است که سیاستهای نارضایتی و انگیزههای نوی انزواگرایی او هنوز جذابیت عمومی قابل توجهی دارد.
این کشور اکنون بر سر نقش خود در جهان درگیر جنگ است. اگر دموکراتها میخواهند جنبش جدید «اول آمریکا» را شکست دهند، باید آن را بهتر درک کنند و سپس با وام گرفتن جذابترین مؤلفههای آن، صدای ترامپ را بربایند.
پس از تلاش نادرست جنبش اول آمریکا برای دور نگه داشتن ایالات متحده از جنگ جهانی دوم، "انزواگرایی" به یک کلمه کثیف تبدیل شد. از آن زمان، انترناسیونالیستها این اصطلاح را به کار میبرند تا افرادی مانند مفسر محافظهکار، پاتریک بوکانان، عضو جمهوریخواه سابق کنگره، ران پل، و اکنون ترامپ را به کار بگیرند، و اتهام میزنند که دیگران سادهلوحانه در مورد مطلوبیت و قابلیت انفصال استراتژیک متوهمند. انترناسیونالیست ها معتقدند که حتی اگر انزواطلبی ممکن است در دوره های قبلی معنا داشته باشد، زمانی که اقیانوس های گسترده در شرق و غرب امنیت طبیعی ایالات متحده را تامین می کردند، جهان امروز چنین تجملی را فراهم نمی کند. با توجه به پیشرفتهای متعدد – از جمله موشکهای بالستیک، وابستگی متقابل اقتصادی، اتصال فضای سایبری و تغییرات آب و هوا – جدایی راهبردی و ادامه آن به تنهایی دیگر گزینههای قابل قبولی نیستند.
این نقد انزواطلبی صحیح است؛ ایالات متحده دیگر هرگز نمی تواند از امنیت طبیعی که قبلا برخوردار بود برخوردار شود. اما مفهوم اصلی انزواطلبی نه تنها بر مزایای جدایی جغرافیایی، بلکه همچنین عدم درهم تنیدگی مبتنی بود. اگر دونالد ترامپ نتواند به تعهد ناتو به دفاع دسته جمعی احترام بگذارد، یک سابقه محکم خواهد داشت. در سال 1793، جورج واشینگتن به طور یکجانبه از اتحادی که ایالات متحده با فرانسه در سال 1778 برای جلب کمک فرانسه در طول جنگ انقلاب منعقد کرده بود، خارج شد. دلیل اصلی این اقدامِ "خیانت زشت"، همانطور که جیمز مدیسون، نماینده ویرجینیا این اقدام را نامید، این بود که واشینگتن آن را مغایر با منافع ملی دانست که کشور را به جنگ دیگری با بریتانیا می کشاند.
ایالات متحده برای بیش از 150 سال اتحاد نظامی دیگری منعقد نکرد، تا زمانی که پیمانی را از طریق معاهده بین آمریکایی کمک های متقابل و ناتو پس از جنگ جهانی دوم انجام داد. این ترجیح برای عدم درهم تنیدگی همچنین منبع اصلی مخالفت با تعهد به امنیت جمعی مندرج در میثاق جامعه ملل بود. سناتور ویلیام بورا، جمهوریخواه آیداهو و مخالف اصلی تصویب معاهده ای که لیگ امنیت جمعی را ایجاد کرد، استدلال کرد که عضویت ایالات متحده به این معناست که «ما یک بار برای همیشه به سیاست بزرگ «عدم اتحادهای درهم تنیده» تسلیم شده ایم و اصلی که بر أساس آن قدرت جمهوری ایالات متحده پایهگذاری شده است را کنار گذاشته ایم.»
بدبینی ترامپ نسبت به ملت سازی و ترویج دموکراسی در خارج با موضع انزواطلبانه آمریکای اولیه طنین انداز شده است.
به همین ترتیب، انزواگرایی ترامپ بیشتر با انگیزه یکجانبه گرایی است تا جستوجو برای جدایی استراتژیک. ترامپ با تاکید بر اینکه ما هرگز آمریکا را وارد هیچ توافقی نمیکنیم که توانایی ما را برای کنترل امور خود کاهش دهد، گفت: «من نسبت به اتحادیههای بینالمللی که ما را به هم میبندند و آمریکا را سرنگون میکنند، شک دارم». وی به مجمع عمومی سازمان ملل متحد اطلاع داده است که «ما هرگز حاکمیت آمریکا را به یک بوروکراسی غیرانتخابی و غیرپاسخگوی جهانی تسلیم نخواهیم کرد.» از نظر ترامپ، اتحادها به عنوان «اتحادیه هایی که ما را به هم می بندند» زمانی واجد شرایط هستند، که همه اعضا سهم عادلانه خود را از بار دفاعی بپردازند و مسئولیت آن را به دوش بگیرند.
یکجانبه گرایی سرسخت ترامپ روزی یخه او را خواهد گرفت و شکستش خواهد داد و متحدانی را که ایالات متحده برای دفاع از منافع مشترک و اقدام دسته جمعی به آنها نیاز دارد، از خود دور خواهد کرد. اما موضع احتیاطی او در قبال درهم تنیدگی سبب می شود که محافظه کاری بیش از حد ایالات متحده در این زمینه مزمن شود. ترامپ روند پایان دادن به جنگ فاجعه بار واشینگتن در افغانستان را آغاز کرد. بنا بر گزارش ها، او عقلانیت اعطای عضویت اوکراین در ناتو را – با دلایل خوبی – زیر سؤال برده است. اعلامیه ناتو مبنی بر تعهد "غیرقابل بازگشت" به عضویت اوکراین، که ناتو را ملزم به دفاع از این کشور در صورت حمله می کند، اساساً با عدم تمایل کنونی این ائتلاف به جنگ در دفاع از اوکراین در تضاد است. جی دی ونس، معاون ترامپ، در مخالفت با کمک بیشتر ایالات متحده به اوکراین اشتباه می کند، اما در برخی موارد حق با اوست. او در مقاله ای که در ماه آوریل برای نیویورک تایمز نوشت به درستی اشاره کرد: «دولت بایدن هیچ برنامه قابل قبولی برای پیروزی اوکراینی ها در این جنگ ندارد. هر چه آمریکاییها زودتر با این حقیقت روبهرو شوند، زودتر میتوانیم این آشفتگی و واسطهی صلح را برطرف کنیم.»
مردم آمریکا سزاوار یک بحث دقیق و واقع بینانه در مورد ماهیت و برجسته بودن منافع ایالات متحده در اوکراین هستند. رای دهندگان آمریکایی نیز شایسته شنیدن این حقیقت هستند که: بعید است اوکراین حتی با ادامه حمایت قوی غرب در بیرون راندن نیروهای روسیه از قلمرو خود موفق شود. آمادگی ترامپ برای دستیابی به یک راه حل از طریق مذاکره به معنای تسلیم شدن نیست بلکه این یک عمل گرایی است.
منبع: فارن افرز/ترجمه: علی موسوی خلخالی