شناسهٔ خبر: 70767483 - سرویس اجتماعی
نسخه قابل چاپ منبع: جوان | لینک خبر

حل یک معما به دست مورچه‌ها: تقویت سازه‌های مفهومی مرتبط با شناخت جمعی

«مرکز جرم» نمونه‌ای از یک سازه مفهومی است در یک مدل فیزیکی. یک میز از ماده و انرژی ساخته شده است و به عنوان یک شیء انضمامی وجود دارد، اما «مرکز جرم» میز به معنایی که خود میز وجود دارد وجود ندارد، زیرا انضمامی نیست

صاحب‌خبر -
جوان آنلاین: دکتر هادی صمدی، استاد فلسفه تکاملی در کانال تلگرامی خود نوشت: این روز‌ها با انتشار مقاله‌ای، ویدئوی حل معمایی پیچیده از سوی مورچه‌ها در فضای مجازی بازنشر می‌شود تا همین اواخر تبیین اینکه در این ویدئوی اعجاب‌انگیز، چگونه مورچه‌ها توانستند مسئله‌ای به این پیچیدگی را در زمانی کوتاه حل کنند، کاری بسیار دشوار بوده است، اما اکنون چندین سازه مفهومی در دست داریم که با داده‌های تجربی نیز همخوانی دارند و راه را برای تبیین‌های علمی چنین معما‌هایی هموارتر می‌کنند. (و اگر چنین سازه‌های مفهومی وجود نداشتند اصلاً انجام چنین آزمایش‌هایی بعید می‌نمود.) چنین تبیین‌هایی برای درک بهتر همکاری‌های انسانی نیز کاربرد دارند. در ادامه برخی از این سازه‌های مفهومی را در بخش‌هایی از مقاله می‌بینیم که به جهت جلب توجه خواننده بولد می‌شوند. قبل از آن معرفی ساده‌ای از سازه مفهومی داشته باشیم. 
 
سازه مفهومی چیست؟
«مرکز جرم» نمونه‌ای از یک سازه مفهومی است در یک مدل فیزیکی. یک میز از ماده و انرژی ساخته شده است و به عنوان یک شیء انضمامی وجود دارد، اما «مرکز جرم» میز به معنایی که خود میز وجود دارد وجود ندارد، زیرا انضمامی نیست. «مرکز جرم» انتزاعی است. بنابراین در معنای هستی‌شناسی ذهنی یا بیناذهنی است، اما در معنای معرفت‌شناختی عینی است، زیرا اگر دو دانش‌آموز در محاسبه محل مرکز جرم میز به دو جواب متفاوت برسند، نمی‌گوییم، چون «مرکز جرم» در معنای هستی‌شناسی انتزاعی و ذهنی ا‌ست پس هر دو دانش‌آموز درست می‌گویند. راهی در دسترس همگان در سنجش درستی محاسبات وجود دارد. 
علوم شناختی، علوم زیستی و علوم اجتماعی مملو از سازه‌های مفهومی‌اند: برساخته‌های مفهومی که در قالب مدل‌هایی برای تبیین برخی پدیده‌ها معرفی می‌شوند و در عین حال مقوم مدل‌ها هستند و پس‌زمینه‌های نظری را در هدایت پژوهش‌های علمی شکل می‌دهند. 
اگر یک گروه یا دسته را در نقش یک سوپرارگانیسم ببینیم، می‌توانیم به آن شناخت، حافظه، آگاهی، روی‌آوری، مسئولیت، عاملیت و حتی حق نیز نسبت دهیم. به این ترتیب است که سازه‌های مفهومی مانند شناخت جمعی (و توزیع‌شده)، معرفت گروهی، حافظه جمعی، آگاهی جمعی، روی‌آوری جمعی، مسئولیت جمعی، حق گروه، و عاملیت مشترک شکل می‌گیرند. 
این سازه‌ها در کنار یکدیگر همدیگر را تقویت می‌کنند و وقتی در قالب مفاهیم قابل اندازه‌گیری از طریق آزمایشگری و مشاهده محتوای تجربی پیدا می‌کنند جرح و تعدیل، و تقویت یا تضعیف می‌شوند. برخی از این آزمایش‌ها، از جمله آزمایش حل مسئله از سوی مورچه‌ها نقش بسیار مهمی در تقویت چنین سازه‌های مفهومی مرتبط با سوپرارگانیسم در نظر گرفتن گروه و انتساب ویژگی‌های ذهنی به آن بازی خواهد کرد. برای اینکه ببینیم چگونه نویسندگان مقاله در نگارش آن از چنین سازه‌های مفهومی بهره گرفتند به جملاتی از مقاله نگاهی کنیم. 
 
 بخش‌هایی از مقاله
«اغلب شناخت جمعی به عنوان یکی از مزایای زندگی گروهی یاد می‌شود، اما کدام عوامل واقعاً هوشمندی گروه را تسهیل می‌کنند؟ برای پاسخ به این موضوع، نحوه برخورد افراد و گروه‌های مورچه‌ها یا افراد با یک پازل هندسی یکسان را مقایسه کردیم. ما متوجه شدیم که وقتی مورچه‌ها به صورت گروهی کار می‌کنند، عملکرد آنها به میزان قابل توجهی افزایش می‌یابد. گروه‌های انسانی چنین پیشرفتی را نشان نمی‌دهند و هنگامی که ارتباط آنها محدود می‌شود، حتی عملکرد ضعیفی را نشان می‌دهند. منشأ چنین اختلافاتی چیست؟ سادگی مورچه مانعی بر آن است که هر مورچه به تنهایی پازل را حل کند، اما همین سادگی همکاری مؤثر آنها با دیگر اعضا کلنی را تسهیل می‌کند. هر انسان از نظر شناختی پیچیده است و مسئله‌ها را به طور مؤثری حل می‌کند، اما این منجر به تنوع بین‌فردی می‌شود که مانع عملکرد گروهی کارآمد می‌شود.»
«اجتماع‌های زیستی در مقابله با مسائل از هوش جمعی استفاده می‌کنند، اما هماهنگی غیربهینه می‌تواند اثربخشی شناخت گروهی را تضعیف کند.»
«ترجمه ویژگی‌های مکانیکی مورچه‌ها به زبان شناخت به ما امکان می‌دهد تا توانایی‌های شناختی‌ای را توصیف کنیم که به گروه‌های بزرگ مورچه اجازه می‌دهد تا معما را با موفقیت حل کنند.»
«حافظه جمعی یک ویژگی برآمده است تا یک ویژگی فردی. نمونه‌های مشابهی که در آنها گروه‌بندی منجر به توانایی‌های شناختی تازه‌اکتسابی می‌شود نادر است. یک مثال از ماهی‌هایی است که می‌توانند محدوده حسی خود را با گروه‌بندی گسترش دهند....»
این آزمایش همچنین سازه‌های مفهومی دیگری مانند شناخت بدن‌مند، جای‌مند، گسترش‌یافته و کنشگر را نیز تقویت می‌کند، زیرا سیستم عصبی مورچه ناتوان از «بازنمایی» چنین مسئله‌ای است. معروف‌شدن این آزمایش نزد عموم، پذیرش عمومی نظریه‌هایی را که از چنین سازه‌های مفهومی بهره می‌برند افزایش خواهد داد.