جوان آنلاین: صدیق قطبی در کانال تلگرامی خود به اشتراک گذاشت: «آدمی را بدین عالم غریب - که عالم خاک و آب است- به تجارت فرستادهاند؛ اگرنه، حقیقت روح وی علوی [متعلق به عالم بالا]ست و از آنجا آمده است و باز آنجا خواهد شد و سرمایه وی در این تجارت عمر وی است و این سرمایهای است که بر دوام [=پیوسته]بر نقصان است: اگر فایده و سود هر نفسی از وی بنستانند سرمایه به زیان آید و هلاک شود و برای این، حق تعالی گفت: وَالْعَصْرِ. إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ. إِلا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ؛ و مثل وی، چون مردی است که سرمایه وی یخ بود، در میان تابستان بنهد تا میفروشد و منادی همی کند که «ای مسلمانان، رحمت کنید بر کسی که سرمایه وی میگدازد.» همچنین سرمایه عمر بردوام میگدازد. چه، جمله عمر ما انفاس معدود است در علم حق تعالی. پس کسانی که خطر این کار بدیدند انفاس خود را مراقب بودند که دانستند که هریکی گوهری است که به وی سعادت ابد صید توان کرد و بر وی مشفقتر از آن بودند که کسی بر سرمایه زر و سیم باشد.» (کیمیای سعادت، جلد اول، تصحیح خدیو جم، نشر علمی و فرهنگی، ص۲۶۸)
«بدان که هرکه یخ دارد به وقت گرما و بر آن حریص باشد تا، چون تشنه شود آب بدان سرد کند، کسی بیاید که آن برابر زر بخرد، آن حرص وی در یخ بشود از حرص زر؛ گوید روزی آب گرم خورم و صبر کنم و این زر همه عمر با من بماند، بستانم اولیتر از آنکه این یخ نگاه دارم که خود بنماند و شبانگاه را بگداخته باشد. این ناخواستن وی یخ را در مقابله چیزی که بهتر از آن است، آن را زهد گویند در یخ. حال عارف در دنیا همچنین باشد که بیند که دنیا در گذر است که بر دوام میگذرد و میگدازد و وقت مرگ تمام برسد [=تمام شود.]، چون آخرت بیند صافی و باقی که هرگز نبرسد [=تمام نشود]و نمیفروشند الا به دست داشتن از دنیا، دنیا در چشم وی حقیر شود و در عوض آخرت دست بدارد که بهتر آن است. این حالت وی را زهد گویند.» (همان، جلد دوم، ص۴۲۵)