اُستاحسین باقری میتوانست در راهی که شروع کرده بود بماند و هنوز هم کاشیکار باشد و در خانههای جدیدی که در زادگاهش ساخته میشوند کاشیکاری کند و یکی از هزاران کاشیکار این کشور باشد و تمام. اما دلبستگی او به خشت و گِل و دغدغه نگهداری از بافت باقیمانده از روستای زادگاهش اصفهک که در زلزله سال ۱۳۵۷ طبس ویران شده بود او را به مسیر دیگری کشاند.حالا همه فکر و ذکر اُستاحسین احیا و مرمت خانههایی است که سالهای سال فراموش شده بودند و از گزند باد و باران و حتی صاحبان قبلی خودشان هم در امان نبودند.
ذره ذره فرو میریختند و اگر اُستاحسین و دوستانش دیرتر دست به کار شده بودند، چه بسا دیگر باقیماندههای اصفهک قدیم تبدیل به زمین کشاورزی میشد اما شکر خدا نشد. حالا کودکان اصفهک میتوانند قصهای برای تعریف کردن داشته باشند، قصه اُستاحسین باقری و دوستانش که ۱۰ سال پیش آستین همت بالا زدند تا زادگاهشان را نجات دهند و نامش را تبدیل به خبرهای خوب کنند.
من، خاک و استادانم
من متولد ۱۳۶۴ در اصفهک هستم و تا دیپلم درس خواندم. پیش از اینکه وارد کار بازسازی و احیای بافت قدیمی اصفهک بشوم کاشیکار بودم اما تا آن زمان اجرای سقف و طاق آن هم با خشت و گل را انجام نداده بودم چون تکنیکهای خاص خودش را دارد. این نکته را هم بگویم در چند دهه اخیر دیگر بنای خشت و گلی در منطقه ما ساخته نمیشد مگر اینکه ساخت دیواری برای آغل گوسفندان بود. مثلاً من نخستین باری که دست به کار گل بردم در ساخت همان دیوارهایی بود که برای آغل گوسفندان ساخته میشد اما هر چه بود دیواری بود که برای آغل گوسفند ساخته میشد و نه یک بنایی که قرار است آدمها در آن زندگی کنند.چون بچه روستا بودم یکی از بازیهای کودکیام گِلبازی بود. با گل چیزهای مختلفی درست میکردم و از درست کردن آنها لذت میبردم. بعدها که بزرگتر شدم کنار دست استادکارها قرار گرفتم و در ساخت خانهها کمک آنها بودم. زمانی آرزویم این بود به جایی برسم که خودم بتوانم یک خانه را به طور کامل بسازم که همین اتفاق هم افتاد اما زمانی به خودم آمدم و دیدم از آن فضای آجر و سیمان به فضای کار با گل و خشت رسیدم که ماجرای خودش را دارد و به بحث مرمت و بازسازی روستای قدیمی اصفهک برمیگردد.
زمانی که مرمت و احیای نخستین خانه روستا را دست گرفتیم و در کنار استادکارها کار میکردم، هر چه پیش میرفتم از کار لذت بیشتری میبردم. از جایی به بعد آرزویم این شده بود که خودم بتوانم بیحضور استادکارها و به طور مستقل طاق اجرا کنم و سقف خانه اجرای خودم باشد. خدا را شکر آن علاقه و کنجکاوی که درباره یاد گرفتن اجرای سقف و طاقها داشتم سرانجام به نتیجه رسید. نخستین طاقی که اجرا کردم طاق مسجد روستا بود که پیش از من استادی که آورده بودیم، آن را اجرا کرد اما ریخت. من که از دیگر استادان یاد گرفته بودم خودم دست به کار شدم و آن طاق را اجرا کردم. در ۱۰ سالی که از ۱۳۹۳ تا امروز گذشته است من در ۸۰ درصد بناهایی که بازسازی شدهاند نقش داشتهام از جمله حمام، مسجد، مدرسه، هیئت قدیمی و چند اقامتگاه در همان پنج سال اول احیا شدند که ما به سرعت و پیوسته مشغول کار بودیم. یعنی ۳۰ درصدی که روستا احیا شد در همان چهار یا پنج سال اول انجام شد. دوست دارم تجربههایی را که در حوزه مرمت کسب کردهام به دیگران هم انتقال بدهم. استاد علی ربیعی از استادان قدیمی برای من حکم معلم را دارد که از او فوت و فن اجرای طاقهای خشتی را یاد گرفتم. استاد حبیب شوقی هم استاد دیگری است که از ایشان در این سالها یاد گرفتم و ایشان هم به احیای این بناها کمک کرد. استادکارهای دیگری هم بودند که اگرچه به دلیل کهولت سن نتوانستند کار اجرایی انجام بدهند اما از آنها مشورت گرفتیم و به نوعی کار انتقال تجربه انجام شده است.
اصفهکی که داشت تمام میشد
اصفهک ما پس از زلزله سال ۱۳۵۷ خالی از سکنه شد. این در ذهن من و بعضی از جوانان روستا بود که پیش از این بیش از ۴۰۰ سال در این نقطه زندگی در جریان بوده است اما با زلزله جریان زندگی در این نقطه از زمین تعطیل و به جای دیگری منتقل شد.
دیگ مسی از خانهای در همین روستای ما بیرون آمده است که تاریخ حک شده روی آن نشان از ۱۰۰۱ قمری دارد، این یعنی اینکه هم بنای مسجد و هم بافت روستای قدیمی ما دارای ارزش تاریخی است پس باید آن را به سهم خودمان حفظ میکردیم به خصوص که ما به چشم خودمان میدیدیم روستا به راحتی دارد تخریب میشود و کسی به فکر آن نیست.
وقتی زلزله طبس اتفاق افتاد که هم برای طبس و هم برای روستاهای اطراف آن به خاطره بسیار تلخی بدل شد، در روستای ما ۵۵۰ نفر ساکن بودند که بر اثر زلزله ۸۲نفر از آنها کشته شدند.
پس از اینکه زلزله خاطره تلخ نیاکان ما شد، آنها را به مدت دو سال در چادر اسکان دادند و پس از آن هم در کانکس ساکن شدند، بعد بنیاد مسکن آن زمان به سبک جدید برای اهالی خانه ساخت و اصفهک جدید حاصل همان اتفاقهاست که موجب شد اصفهک قدیم کاملاً رها شود. از همان بچگی در شبنشینیها و دورهمیهایی که داشتیم بزرگترهای ما از اصفهک قدیم و صفا و صمیمیتی که در آن زندگیها بود حرف میزدند. آنجا بود که این پرسش در ذهن من و تعداد دیگری از آدمهای علاقهمند که جوانان بودند شکل گرفت که چرا نباید دوباره آن صفا و صمیمیت زندگیهای گذشته جریان پیدا کند و چرا نباید خانههایی که بخشی از آنها خراب شدهاند دوباره محل زندگی آدمهایی باشند که دوست دارند آن فضا را تجربه کنند؟
شنیدن آن حرفها و پرسشهایی که در ذهن ما شکل گرفته بود موجب شد از سالهای ۸۸ و ۸۹ به این فکر کنیم که باید از تخریب بیشتر روستا جلوگیری و حتی آن را بازسازی کرد چون شاهد این بودیم که عدهای از روستاییان به دلیل داشتن مالکیت دست به تخریب خانهها میزدند تا آنها را به زمینهای کشاورزی تبدیل کنند چیزی که برای من و آنهایی که دغدغه حفظ این بافت را داشتند خیلی غمانگیز بود.
وقتی از آنها میخواستیم که خانه هایشان را خراب نکنند جوابی که میشنیدیم این بود که خانهها مال خودمان است و قاعدتاً ما هم در مقابل این جمله نمیتوانستیم آنها را مجبور کنیم خانهها را حفظ کنند. تنها چیزی که ما میتوانستیم به آنها بگوییم این بود که این معماری بخشی از معماری اصیل ایرانی است آن هم معماری که ۴۰۰ تا ۵۰۰ سال عمر دارد و حیف است آن را از دست بدهیم.
خانه هایی که برای زندگی امن می شوند
در همان زمان که ما دغدغه حفظ این بناها را داشتیم در ایام سال نو و عید دوستانم در حاشیه جادهای که به طبس میرود، ایستگاه استقبال از مسافران نوروزی راه انداخته بودند و آنجا به مسافران درباره اصفهک قدیم و اصلی توضیح میدادند. در یکی از آن روزها فرامرز پارسی، استاد دانشگاه یزد و یکی از تأثیرگذارترین، فعالترین و دلسوزترین معماران به طور اتفاقی گذرش به روستای اصفهک افتاده بود. وقتی ماجرای اصفهک را برایش تعریف کردیم و گفتیم دوست داریم بناهای قدیمی روستا حفظ شود، اتفاقاً ایشان هم به دلیل دغدغهای که در این بخش داشت اظهار لطف کرد و شماره تماسها رد و بدل شد.
چند ماه بعد ایشان تماس گرفت که آیا هنوز ما به دنبال احیای بافت قدیمی روستا هستیم یا خیر و جواب ما هم مثبت بود. خلاصه ما دست به کار شدیم. وقتی بنایی ثبت ملی میشود حق تخریب آن گرفته میشود برای همین ما نخستین کاری که کردیم به دنبال ثبت روستا رفتیم و سال ۱۳۹۳ وقتی آقای پارسی به جمع ما اضافه شد انرژی بسیار زیادی گرفتیم و کار احیا و مرمت با یکی از خانههای روستا شروع شد. پس از حدود ۳۷ سال که هیچ کاری در روستا انجام نشده بود بعضی میگفتند ما دیوانه شدهایم که داریم خانههای قدیمی و خراب شده را دوباره بازسازی میکنیم.
میگفتند اینها اگر دیوانه نباشند پولهایشان را در ده کهنه خرج نمیکنند. هر چند شکر خدا کسی مثل فرامرز پارسی کنار ما بود و همین سبب میشد به این فکر کنیم که راه اشتباهی را در پیش نگرفتیم. در آن زمان یکی از مباحث اصلی که با آن روبهرو بودیم بحث امنیت و مقاومسازی بناها بود چون روستا یک زلزله بالای ۷ریشتر را از سر گذرانده بود و حدود ۴۰ سال رها شده بود که همین رها شدن موجب فرسایش بناها شده بود برای همین ذهن ما درگیر این شد که باید چگونه بناها را احیا کنیم که هم امنیت برای خودمان داشته باشد و هم دیگران به این نتیجه برسند که خانهها برای زندگی کردن امن شدهاند. خوشبختانه در این بخش هم فرامرز پارسی و تیمی که همراه او بودند به ما مشاورههای خوبی دادند و ما کار اجرایی را با مشاوره آنها دست گرفتیم و شروع کردیم.
طاقی با ۹ متر دهنه
در ۱۰سال گذشته یکی از اتفاقهای خوب برای اصفهک، راهاندازی پژوهشگاه یا مدرسه معماری خاک اصفهک توسط پویا خزائلی و فرامرز پارسی بود که تاکنون میزبان استادان و دانشجویان زیادی بوده که علاقهمند به معماری خشت و گل هستند. این علاقهمندان و دانشجویان حتی از دیگر استانها و شهرها میهمان ما میشوند و در حوزه مرمت روستا کمک هم کردند و میکنند یا برای ورکشاپها میهمان ما میشوند.
ما فکر کردیم حالا که معماری خاک انجام میدهیم، کاش نمونهای داشته باشیم برای اینکه بگوییم این خانهها مقاوم هستند و میشود روی مقاومت این خانهها حساب کرد که همین موجب شد فکر کنیم باید در این بخش تحقیق و پژوهش کنیم مانند کاری که در پژوهشگاه انجام میشود. اینجا تلفیق علم و کار تجربی سبب شد ما به تکنیکهای خوبی از جمله مقاومسازی خانهها برسیم.
وقتی که ما زیر نظر آقای خزائلی و پارسی سراغ مرمت خانهها رفتیم بعضی از خانهها طاقهایی داشتند که عرض آن بیش از سه متر بود برای همین بعضیها به ما میگفتند باید به جای استفاده از گل و خشت از گچ استفاده کنید. حرف من این بود گچ چیزی که میخواهیم نیست و ما به دنبال استفاده از گل هستیم برای همین دنبال راهی بودیم که با ساخت یک سازه نشان دهیم میشود طاقهایی با عرض بیشتر از سه متر را با همین گل و خشت اجرا کرد، برای همین ساخت طاقی با این مشخصات را شروع کردیم. کار آمادهسازی کارگاه از اردیبهشت امسال شروع شد. در دو سه ماه اول شروع به تولید خشت کردیم، بستر کار فراهم شد و طاق چهار ماهی میشود که شروع شده است.
ما در حال اجرای طاقی هستیم که دهانه آن میتواند بزرگترین دهانه خشت و گل دنیا باشد. بزرگترین دهانه در مصر ۷ متر و ۷۰ سانتیمتر بوده است اما دهانه طاقی که ما در حال اجرای آن هستیم به ۹ متر میرسد. شاید کسی بگوید دهانه طاق کسری و گنبد سلطانیه از این دهانه بزرگتر هستند اما باید گفت طاق کسری با خشت خام ساخته نشده بلکه خشت پخته در ساخت آن استفاده شده و ملاتی که در آن استفاده شده هم گچ یا ساروج بوده است.
فرق این طاق با آن ایوان این است که ما در اینجا معماری خاک و گل را داریم یعنی ما خاک را از همین زمینی که روی آن کار میکنیم برمیداریم، از آن گلی میسازیم که باید چند روز بماند و بعد از چند روز آن را تبدیل به خشت خام میکنیم که در آفتاب خشک میشود و در اجرای طاق استفاده میکنیم.
این را هم بگویم خشت خامی که به کوره میرود و پخته و تبدیل به آجر میشود، وقتی بازیافت بشود دیگر مثلاً برای کشاورزی به درد نمیخورد اما خاک این بنا را میشود دوباره برای کشاورزی استفاده کرد. این مصالح واقعاً طبیعی است.
در قدیم استادکارها میگفتند چون کار خشت و گل است دهانه بیشتر از سه متر نباید باشد و اگر میخواستند دهانهای بیش از سه متر ایجاد کنند حتماً از آهک و دیگر مصالح استفاده میکردند چون میگفتند طاق با دهانه بزرگ میریزد اما ما با تکیه بر علم و تجربه دنبال این هستیم که بگوییم دهانه بزرگتر از سه متر را هم میشود با گل و خشت اجرا کرد.
در شروع این کار هم خیلیها میگفتند اینها باز هم دیوانه شدهاند! کجا یک دهانه ۹ متری ساختهاند اما با این همه خوشبختانه تا الان بیش از ۵۰ درصد کار پیش رفته است.
مباحث پژوهشی کار توسط پژوهشکده خاک انجام شده و بخش اجرا دست بنده است و من از تجربه خودم و چیزهایی که از استادکاران قدیمی یاد گرفتم بهره میبرم. دلم میخواهد با انجام این کار به دنیا بگوییم اگر به طور دقیق روی معماری خاک متمرکز شویم میتوانیم سازههای بزرگ خشت و گلی را اجرا کنیم. این را هم بگویم روز اولی که به سراغ این ماجرا رفتیم به دو نفر از همولایتیهایمان یعنی آقای زیباییزاده که چند ماه پیش به رحمت خدا رفت و آقای رمضانی مراجعه کردیم تا آنها برایمان خشت خام تولید کنند که میگفتند الان دوره این خشتها تمام شده است.
پررنگ شدن معماری خشت و گل
آرزوی من این است مصالح معماری خشت و گل که ایرانیها در آن بنام هستند در جاهایی که امکان آن وجود دارد جایگزین مصالحی شود که در معماری امروز استفاده میشود. خشت و گل مصالحی هستند که میتوانند جایگزین مصالح جدید مثل تیر آهن، گچ، آجر و... و چیزهای دیگری بشوند که برای محیط زیست آسیبزا هستند.
به قول مهندس پارسی یک پایه معماری آینده دنیا روی خشت است و ما هم باید به این سمت برویم شاید این چند دهه هم طول بکشد اما بالاخره به این سمت خواهیم رفت چون اگر میخواهیم محیط زیست خودمان را حفظ کنیم یکی از راهها پرداختن به این گونه معماری است.
در این ۱۰ سالی که وارد معماری خشت و گل شدهام تمام تلاش من این است که آن انتقال تجربه هم اتفاق بیفتد. یعنی دلم میخواهد همان طور که من از بزرگان این عرصه در روستای خودمان و معماران بنام چیزهایی را یاد گرفتم و آن را به جوانترها انتقال میدهم آنها هم همین انتقال تجربه را داشته باشند. دلم میخواهد این نوع معماری در اقلیمهایی که امکان اجرای آن وجود دارد پررنگ بشود.