سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، نشست نقد و بررسی کتاب «تندتر از عقربهها حرکت کن» روایت حرکت به سوی یک اتفاق بزرگ با حضور ابراهیم اکبری دیزگاه، منتقد و بهزاد دانشگر، مولف کتاب سهشنبه در موسسه ژرفا برگزار شد. این سلسله نشستها از سوی اندیشکده هنر و رسانه موسسه ژرفاست و به بحث و بررسی کتابهای روایت پیشرفت اختصاص دارد.
بهزاد دانشگر، نویسنده گفت: یک روز با یکی از دوستانم به شرکت شرکت دانش بنیان بهیارصنعت سپاهان رفتم تا گفتوگویی با مهندس نوید نجاتبخش مدیرعامل آن داشته باشیم. حین گفتوگو متوجه شدم که شخص مدیرعامل نگاههای خاص و ویژهای در عرصه مباحث اقتصادی، مدیریت و صنعتی دارد. نظیر این دیدگاه را کمتر شنیده بودم و این دیدگاه برایم جذاب شد و از او درخواست کردم که جلساتی بگذاریم و او از مسیری که پشت سر گذاشته روایت کند. چون احساس کردم این مسیر برای خیلی از افراد میتواند الهامبخش و حرکتآفرین باشد.
او افزود: مسیر او میتوانست الهامبخش باشد، چون مسیر پرفرازونشیبی را طی کرده بود و روایت چندوچون این مسیر میتوانست برای جوان امروز مفید و موثر واقع شود. او با کمی دشواری پذیرفت که روایتش را بیان کند. چون او فرد پرمشغلهای بود هم با کمی اکراه پذیرفت، چون نگران این بود که مباحث و حرفها شکلی از ریاکاری پیدا کند. به هر حال به زحمت توانستم او را راضی کنم که بیان روایتش، خودشیفتگی نیست بلکه به تولید علم کمک میکند. خداروشکر که از کتاب راضی است و خود هم فکر میکنم بسیاری از اتفاقاتی که باید در کتاب میافتاد، ثبت شد.
این نویسنده اظهار کرد: تقریباً سه سال گرفتن مصاحبه، تدوین و بازنویسی کتاب طول کشید. میان مصاحبهها فاصله افتاد، چون دیر به دیر بود و هم باید متن مصاحبه را میدید و پس از آن مصاحبه دیگر انجام میشد. گاهی شش ماه طول میکشید تا متن یک مصاحبه را بخواند و بعد راضی شود که برخی حرفها را بزند.
کتاب روایت کار در بستر امید است
ابراهیم دیزگاه گفت: نخستین مسئله در اینجا، موضوع روایت است. همیشه در گوش ما از ابوسعید ابوالخیر میخوانند: «حکایتنویس مباش یا چنان باش که از تو حکایت کنند.» من تصور میکنم این جمله علیرغم اینکه جمله قابل تاملی است، اما تضاد و تناقضی در آن وجود دارد به این معنا که اگر عبدالکریم حکایتنویس نبود از ابوسعید ابوالخیر میهنی هم هیچ خبری نداشتیم. به نوعی موجودیت ابوسعید به روایت عبدالکریم حکایتنویس برمیگردد.
او ادامه داد: در ماجرای پیشرفت، نقش راوی به همان میزانی که پیشرفت (یا هر موضوع دیگری که اهمیت دارد) مهم است، به نظرم نقش راوی هم مهم است و چه بسا مهمتر است. درباره کتاب «تندتر از عقربهها حرکت کن» فکر میکنم یک ماه بعد از انتشار یک نفر آن را به من هدیه داد. چون اسم جناب بهزاد دانشگر روی جلد کتاب بود و او دوست من است، کتاب را دستم گرفتم تا بخوانم و یکدفعه متوجه شدم که به پایان آن نزدیک شدم. چرا به خواندن کتاب علاقهمند شدم؟ چون در این کتاب شکل دیگری از انسان ایرانی دیدم.
این نویسنده بیان کرد: انسان ایرانی که به جای غر زدن کار میکند. به جای توهم، واقعیت را میبیند. به جای اینکه حرفهای ناامیدانه بزند یا رفتارهای مایوسانه از خودش نشان بدهد، این جمله را میگوید: من وقت این کارها را ندارم. پس از خواندن کتاب به دانشگر گفتم این کتاب، کتاب امید، کتاب اکنون و امروز ماست. ما باید این کتاب را هر روز بخوانیم. چون این کتاب سرسار از امید است.
اکبری دیزگاه گفت: چون من و جناب دانشگر به نوعی انقلاب اسلامی مسئلهمان است، یادم است که در گفتوگویی به این مسئله میپرداختیم که دیگر صحبت از کالبد انقلاب کردن کافی است به این معنا که ماجرای تاریخی روایت کردن بس است. چون به اندازه کافی روایت شده است و حالا ما باید به روح انقلاب بپردازیم که روح انقلاب امید است و زندگی شرافتمندانه و رشد. این کتاب در واقع روایت رشد انسان ایرانی است.
او افزود: این روزها اگر اخبار را رصد کنید، وضعیت فرهنگی و اجتماعی را که نگاه کنید متوجه خواهید شد که امید مردم کم شده است. به عبارت دیگر اهالی فکر و فرهنگ در دو گروه مساوی یا نامساوی تقسیم شدند. یک عده رفتار کاملاً دنکیشوتوار دارند و میگویند همه چیز خوب است و یک عده رفتار تحقیرآمیز دارند و میگویند همه چیز بد است. در این وسط بهزاد دانشگر با یک نوید نجاتبخش درصدد است تا به شما بگوید واقعیت را ببینید. اگر کار کنیم و درست زندگی کنیم میتوانیم یک چهره دیگری از انسان ایرانی ارائه دهیم. برای همین این کتاب را اثر نمیدانم بلکه یک راه است. به این معنا که راهی را در ادبیات انقلاب باز میکند که از تاریخ و اتفاقات قبل از سال ۵۷ عبور کنیم.
این منتقد عنوان کرد: الان باید مسئولانه کار کنیم، این جمله مغز کتاب است. کار کنیم یعنی چه؟ در اینجا دوست دارم درنگی روی کار کنم؟ در بسیاری از آثاری که میخوانیم و جامعه خودمان را به عینه تجربه میکنیم حسمان این است آن دو گروهی که اشاره کردم اصلیترین مسئلهشان این است که به زندگی نگاه درستی ندارند.
اکبری دیزگاه در بخش دیگری از سخنانش گفت: وقتی کتاب را از ابتدا تا آخر میخوانید متوجه میشوید که نوید نجاتبخش همهاش میگوید ما رفتیم کار کردیم، درست شد. آنها از ما گزارش خواستند ما کار مداوم کردیم. در بخش پایانی کتاب آمده که: معاون علمی رئیسجمهور از ما گزارش خواست. بعد متوجه شدیم بقیه دو هزار صفحه گزارش دارند! ما گفتیم: گزارش نمیدهیم. گفتند اگر گزارش ندهید چه میشود؟ گفتیم: گزارش ما کار ماست! بیاید و ببینید.آمدند دیدند و وسعت کار را متوجه شدند.
او اظهار کرد: من کتاب را در تعطیلات عید خواندم. آن موقع مشاور فرهنگی هلال احمر بودم. دو هفته یک بار به آنجا میرفتم و در آنجا توصیه کردم کتاب را بخوانند. بعد به فکر این افتادیم که برای کتاب یک مسابقه بگذاریم و من زنگ زدم و از دانشگر سوال گرفتم. این موضوع باعث شد که چند دوره در هلال احمر مسابقه کتابخوانی بگذارند و به من گفتند اگر از این کتابها دارید، معرفی کنید.
∎