شناسهٔ خبر: 70726124 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

توسط گردشگر هفت شهر عشق؛

راز «گرفتار شدن دو روباه در بند خسرو» در اراک فاش شد

مرکزی – دوستداران عطار نیشابوری و اهل ادبیات، چهارشنبه دیگر در قالب شصت و یکمین دورهمیِ خوانش و تفسیر اشعار منطق الطیر یا مقامات طیور اثر شیخ عطار نیشابوری و گردشگر هفت شهر عشق در خانه فرهنگ اراک برگزار شد.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در اراک، شصت و یکمین خوانش و تفسیر اشعار منطق الطیر از مقاله بیست و یکم این کتاب ارزشمند با حضور جمعی از علاقمندان به حوزه ادبیات کلاسیک همراه با سید مهدی کتانفروش در چهارشنبه دیگر پشت سر گذاشته شد.

در این دورهمی موضوع حکایت «دو روباه که شکار خسرو شدند» و بخشی از «گفت وگوی سالک ژنده پوش با پادشاه» توسط سید مهدی کتانفروش مدرس این دورهمی خوانش و تفسیر و تعبیر شد.

ابیات حکایت «دو روباه که شکار خسرو شدند» را در زیر می‌خوانید:

آن دو روبه چون به هم هم برشدند

پس به عشرت جفت یک دیگر شدند

دو روباه وقتی که به یکدیگر رسیدند، خوشحال و با شادی کنار هم قرار گرفتند.

خسروی در دشت شد با یوز و باز

آن دو روبه را ز هم افکند باز

یک پادشاه در دشت به همراه یوز و بازش به دنبال شکار بود و آن دو حیوان را از هم جدا کرد.

ماده می‌پرسد ز نر، کی رخنه‌جوی

ما کجا با هم رسیم، آخر بگوی

زن در برابر مرد می‌پرسد که ما کجا می‌توانیم به هم برسیم و باید ببینیم که چگونه به هم خواهیم رسید.

گفت اگر ما را بود از عمر بهر

بر دکان پوستین دوزان شهر

اگر ما زمانی برای زندگی داشتیم، آن را در دکان پوستین‌دوزان شهر مصرف می‌کردیم.

دیگری گفتش که ابلیس از غرور

راه بر من می‌زند وقت حضور

یک نفر به دیگری گفت که ابلیس به خاطر غرورش در زمان حضور من مانع راهم می‌شود.

راز «گرفتار شدن دو روباه در بند خسرو» در اراک فاش شد

من چو با او برنمی‌آیم به زور

در دلم از غبن آن افتاد شور

زمانی که نمی‌توانم با او کنار بیایم، در دل من از ناراحتی و حسرت به شدت به هم ریخته است.

چون کنم کز وی نجاتی باشدم

وز می معنی حیاتی باشدم

چگونه می‌توانم از او نجات یابم و به زندگی‌ای پرمعنا دست پیدا کنم؟

گفت تا پیش توست این نفس سگ

از برت ابلیس نگریزد به تگ

تا زمانی که در حضور تو هستم، این نفس (یا نفس اماره) مانند سگی از ابلیس دور خواهد شد و نمی‌تواند به او نزدیک شود.

عشوهٔ ابلیس از تلبیس تست

در تو یک یک آرزو ابلیس تست

راز «گرفتار شدن دو روباه در بند خسرو» در اراک فاش شد

فریبندگی ابلیس در نیرنگ توست و در تو هر کدام از آرزوهایت نشانه‌ای از وسوسه‌های ابلیس است.

گر کنی یک آرزوی خود تمام

در تو صد ابلیس زاید والسلام

اگر تمام آرزوهایت را تنها در یک چیز خلاصه کنی، در درون تو صدها شیطنت و وسوسه به وجود می‌آید.

گلخن دنیا که زندان آمدست

سر به سر اقطاع شیطان آمدست

دنیا به مانند یک زندان است که تمامی آن پر از مشکلات و شرارت‌های شیطانی است.

دست از اقطاع او کوتاه دار

تا نباشد هیچکس را با تو کار

از سرزمین و اموال او دوری کن تا هیچکس به کار تو نیفتد.

راز «گرفتار شدن دو روباه در بند خسرو» در اراک فاش شد

بخشی از ابیات «گفت گوی سالک ژنده پوش با پادشاه» در زیر می‌آید:

ای گرفته بر سگ نفست خوشی

در تو افکنده ز شهوت آتشی

آب تو آرایش شهوت ببرد

از دلت و ز تن ز جان قوت ببرد

تیرگی دیده و کری گوش

پیری و نقصان عقل و ضعف هوش

این و صد چندین سپاه و لشگرند

سر به سرمیر اجل را چاکرند

روز و شب پیوسته لشگر می‌رسد

یعنی از پس میر ما در می رسد

راز «گرفتار شدن دو روباه در بند خسرو» در اراک فاش شدچون درآمد از همه سویی سپاه

هم تو بازافتی و هم نفست ز راه

خوش خوشی با نفس سگ در ساختی

عشرتی با او به هم برساختی

پای بست عشرت او آمدی

زیردست قدرت او آمدی

چون درآید گرد تو شاه و حشم

تو جدا افتی ز سگ، سگ از تو هم

گر ز هم اینجا جدا خواهید شد

پس به فرقت مبتلا خواهید شد

غم مخور گر با هم اینجا کم رسیم

زانک در دوزخ خوشی با هم رسیم

راز «گرفتار شدن دو روباه در بند خسرو» در اراک فاش شد

در این شعر، گفت‌وگویی بین یک پیر ژنده‌پوش و پادشاه صورت می‌گیرد. پیر به پادشاه می‌گوید که نباید خود را ستایش کند، زیرا این عمل نشان‌دهنده ناآگاهی اوست. او تأکید می‌کند که انسان‌ها باید از نفس خود آزاد شوند تا بتوانند به دین واقعی دست یابند. پیر توضیح می‌دهد که پادشاه به عنوان یک امیر، زیر سلطه نفس خود اسیر است و نمی‌تواند آزادانه عمل کند.

او ادامه می‌دهد که این نفس مانند سگی است که بر پادشاه سوار شده و او را از مسیر اصلی خود منحرف کرده است. پیر به پادشاه هشدار می‌دهد که وجود نفس و شیطنت‌های آن در نهایت به زوال و مرگ می‌انجامد و انسان‌ها باید از این حالت رهایی یابند. در نهایت، پیر به این نتیجه می‌رسد که حتی اگر دو نفر با هم در زندگی خوش بگذرانند، در دوزخ در نهایت از یکدیگر جدا خواهند شد. این شعر در پی تأمل بر نفس و اهمیت شناخت آن است.