میتوان بین سه نحوه مواجهه با پدیدهها تفکیک قائل شد، مواجههای که در آن سروکار ما با گزارش امر واقع شده است. در اینجا نیاز به مهارت خبرگیری دقیق و بیواسطه از صحنه داریم.
مواجههایی که با اخبار بعد از وصول اولیه داریم، یعنی به تجزیه و تحلیل آنها میپردازیم و به نوعی نگاه در خصوص صحنه دیده شده میرسیم. در اینجا نیاز به شم تحلیلی داریم که حاصل ممارست در تحلیل اخبار و کار کردن مداوم با آنهاست. مواجهه دیگری نیز با میتوان با واقعیت یا پدیده رخ داده داشت که به دنبال فهم معنای آن حادثه یا واقعه رخ داده است و میخواهد به این سؤال پاسخ دهد که فارغ از تحلیلهای دمدستی و فعلا موجود، چه چیزهای دیگری در این پدیده وجود دارد که با شم تحلیلی قابل حصول نیست. با اینکه آنها هنوز هستند و درون آن واقعیت نیز موجودند، اما با نگاه تحلیلی نمیتوان به آن رسید. در اینجا میتوان از شم تبیینی حرف زد.
کسی که شم تبیینی دارد، واقعیت درست را «میبیند» و این متفاوت است با شم تحلیلی که به واقعیت همانگونه که دیده میشود، «گرایش» پیدا میکند. پس معلوم میشود بین واقعبینی و واقعگرایی تفاوت وجود دارد. تبیینگر واقعیت را از آنگونه که درست است میبیند. در مقابل تحلیلگر واقعیت را آنگونه که واقع شده است مشاهده میکند.
در ماجرای سوریه میتوان بین این سه نحوه مواجهه و این دو شم تحلیلی و تبیینی تفاوت را ملاحظه کرد. لی مک اینتایر در کتاب پساحقیقت، از سازوکاری حرف میزند که طی ۱۰ سال اخیر بر عرصه رسانه سایه افکنده است. به طور خلاصه او در این کتاب میگوید، دیگر نزاع برای تشخیص صدق و کذب گزارهای یعنی مطابقت خبر با واقع از اعتبار افتاده است. مسئله آن است که واقعیتهای دروغینی شکل گرفته که بر باورها تحمیل میشود. او این تغییر رخ داده را ذیل مفهوم پساحقیقت توضیح میدهد. گفته شده، من آنچیزی را که باور دارم، واقعیت میدانم و واقعیت را نیز آنچنان میسازم. تحلیل ماجرای سوریه ما را وارد چرخه بسته پساحقیقت میکند و احیاناً منجر به محاسباتی اشتباه در ما میشود. پرسش درست و فرارونده آن است که بگوییم آیا آنچه در واقع رخ داده است، تمام حقیقت صحنه و احوالات ملت و مردم این کشور را نمایندگی میکند یا خیر؟
دیدن واقعیت نیاز به سکویی بالاتر و والاتر از ذهن تحلیلگر دارد، و آن ساحت عقل یا حقیقت است. سکوی حقیقت است که روشن میکند امر واقعشده درست است یا غلط؛ و چگونه اگر غلط است، امکان اصلاح و تطابق با حقیقت پیدا میکند. رهبر معظم انقلاب صحنه را چنین میبینند که غیرت سوری و حمیت جوانان سوری اجازه نمیدهد این واقعیت به غلط ساخته شده پایدار شود. غیرتی که زمینه تاریخی نیز دارد و به شهادت ملل عرب، امت سوری هیچ بیگانهای را تاب نیاورده. از لحاظ تاریخی هیچ جریان یهودی نتوانسته در دمشق کسب و کاری راه بیندازد، برعکس دیگر پایتختهای عربی. همین تاریخ شهادت میدهد شروع اضمحلال امپراتوری عثمانی نیز با خیزشهای رهایی بخش امت سوری و از سرزمین شام آغاز شده است. این حقایق تاریخی همانهایی است که شمتبیینی رهبر انقلاب را به فهم درست صحنه و امید و باور به غیرت جوانان سوری رهنمون میسازد.
جعفر علیان نژادی
شم تبیین حقایق سوریه
میتوان بین سه نحوه مواجهه با پدیدهها تفکیک قائل شد، مواجههای که در آن سروکار ما با گزارش امر واقع شده است. در اینجا نیاز به مهارت خبرگیری دقیق و بیواسطه از صحنه داریم.
صاحبخبر -
∎