کتاب «نمیری دختر» که از جدیدترین آثار نشر شهید کاظمی است، روایتی طنز از سفر شصت دختر نوجوان و جوان از کرج و تهران به گلزار شهدای کرمان است. در ابتدای ماجرا، نویسنده نه از نظر جسمی و نه از منظر روحی در شرایط خوبی برای یک سفر پانزده ساعته با اتوبوس معمولی به کرمان نیست. او به اجبار برای ساخت مستند گزارشی از اردو به این سفر دعوت شده و علاقهای ندارد که به این سفر سخت تن بدهد اما مشکلات ریز و درشت باعث میشود که همراه این کاروان حرکت کند.
این کتاب روایتی طنز از این سفر و از دید شخصی است که در ابتدای راه زیارت مزار حاج قاسم سلیمانی را مردهپرستی میداند. در بخش ابتدایی کتاب نویسنده حال و هوای خودش را شرح داده است: «نه! همین کلمه ساده. اگر گفتن همین کلمه دوحرفی را بلد بودم، هم شما مجبور نبودید، این اراجیف را بخوانید و هم من مجبور نبود بنویسمشان. البته همین حالا هم مجبور نیستیم! ببندیم و برویم. حالا قبل از رفتن صبر کنید این را تعریف کنم. راحله خانم مسئول اردو پیام داد: «محدثه اسمت رو برای اردوی کرمان نوشتم! سال قبل به بهانه کرونا نرفته بودم. پانزده ساعت از کرج با اتوبوس، بروم کرمان که چه؟ برای زیارت یک قبر؟!»
نویسنده برای یافتن جواب سوال اینکه چرا دوستانش با اشتیاق به این سفر آمدهاند در طول سفر این سوال را از همه پرسیده و به تجزیه و تحلیل پاسخها و خاطرههای آنها نیز پرداخته است. در پرسیدن این سوال که چرا زیارت حاج قاسم حتی به مغازهدار کرمانی هم رحم نکرده و جواب شنیده: زیره و قوتو را گرفتم و کهنهسرباز حاج قاسم گفت: «روز تشییع کرمان قیامت بود، حاجی آبروی ماست. مردم کرمان خیلی زحمتکش هستند و از پایتخت دورند، یه نفر هوای این مردم دورافتاده رو داشت، حتی بعد مرگ، ما هم تا عمر داریم دورش میگردیم.»
مولف سعی دارد به جواب اینکه «فرق مرده معمولی با شهید چیست؟» برسد و این سوال را یکی از سوالهای بنیادین خودش میداند و برای رسیدن به باور قلبی در درک مقام شهید به جستوجوی تفاوت این مفهوم با مرگ عادی در لابهلای خاطرات همسفرانش میپردازد: «من باز بودن دست انسانهایی که نمردند را در لابهلای روایتهای بچهها دیدم، هرچند در توصیف قلمم نگنجد! فقط میدانم من محدثه قبل از کرمان نیستم. سمیه خانم راست میگفت: مثل عطر گل یاس میماند تا خودت بو نکنی، درکی از آن نداری!»
در آستانه انتشار این کتاب در هفته مقاومت که همزمان با ایام شهادت سردار سلیمانی است با محدثه قاسمپور؛ نویسنده آثاری چون پشت پرچم قرمز و شب آبستن که «نمیری دختر» وی هم از لحاظ ساختاری و هم از بعد محتوایی تفاوت زیادی با انبوه کتب منتشر شده درباره این قهرمان بزرگ دارد در استودیو مبین ایکنا به گپوگفتی صمیمانه نشستهایم.
ایکنا – خانم قاسمپور در اطلاعاتی که از شما درباره انگیزه نوشتن این کتاب داریم به شروعی اجباری اشاره شده و اینکه در ابتدا مایل به این سفر نبودید. شرح ماجرا را از اینجا شروع بفرمایید.
این کتاب حاصل سفر 60 دختر جوان از کرج به گلزار شهدای کرمان است. من در این سفر به عنوان مستندسازی حضور داشتم که قرار بود از این اردو فیلمی تهیه کند. البته به لحاظ روحی و جسمی در آن مقطع در شرایطی به سر میبردم که به هیچ وجه مایل به چنین سفری نبودم اما به دلیل رودربایستی که با مجموعه «بهشت ثامن» داشتم حضور در این سفر را پذیرفتم. برای من در آن زمان این سؤال مطرح بود چرا عدهای باید 15 ساعت در سفر باشند تا درنهایت مزار شهیدی را زیارت کنند درحالیکه در بهشت زهرا(س) یا هر شهر دیگری مزار شهدا وجود دارد.
در کتابم این سؤال هم مطرح شده که حاج قاسم شهیدی بود مانند دیگر شهدایی که از ابتدای انقلاب تا به امروز تقدیم این آبوخاک شدهاند پس چه ضرورتی دارد که این مسیر طولانی برای زیارت مزار وی طی شود؟ مگر حاج قاسم، امام معصوم است که باید مزار ایشان را زیارت کرد؟
ایکنا – پس چه شد که «نمیری دختر» متولد شد؟
به علت علاقهای که به نوشتن و خواندن دارم روزانهنویسی را اکثر مواقع انجام میدهم برای همین اگر قرار هم نبود کتابی در این رابطه بنویسم بازهم روزانه از این سفر روزنوشت تهیه میکردم. حتی به دلیل ذهن داستانپردازم، وقتی سوار تاکسی میشوم از اتفاقاتی که ممکن است رخ دهند یادداشت تهیه میکنم. در این میان تردیدی تا امروز در من وجود داشته مبنی بر اینکه آیا این روزنوشتها از سفرم به گلزار شهدای کرمان را تبدیل به کتاب کنم؟ اما سرانجام بر این تردید غلبه کردم.
ایکنا – چه تردیدی و چرا رفع شد؟
ترسی که در زمان نگارش این کتاب داشتم واهمه از کتابسازی بود. در زمانی که من نگارش این کتاب را انجام میدادم حدود 800 کتاب درباره سردار سلیمانی نوشته شده بود اما آیا تمام این آثار درخور توجه هستند یا اینکه کتابسازی رخ داده است بنابراین کتابم را با محوریت حاج قاسم ننوشتم بلکه پایه را زائران حاج قاسم قرار دادم. نکته بعد، هر نوقلمی مانند من نباید به خود اجازه دهد که پیرامون سردار سلیمانی بنویسد. درباره ایشان نوشتن، نیاز به تجربه و تخصص بالا دارد که احتمالاً از دایره قدرت یک نوقلم خارج است.
در نگارش کتابهایی با محوریت حاج قاسم باید از شعار دوری کرد. من برای در امان ماندن از کلیشههای رایج در این حوزه، داستان را از زبان یک نوجوان مطرح میکنم که اتفاقاً نسبت به این مسئله (زیارت مزار حاج قاسم) نقد دارد. این نوجوان سفر برای زیارت مزار حاج قاسم را مردهپرستی میداند پس این سؤال را مطرح میکند که اگر سردار سلیمانی زنده بود و در کرمان به سر میبرد حاضر میشدیم تن به سفر داده تا تنها حاج قاسم را دیدار کنیم؟ آیا سفر مزار حاج قاسم صرفاً یک اتفاق پروپاگاندا است یا اینکه ریشه آن را باید در جاهای دیگر جستجو کرد؟
ایکنا – در تاریخ ادبیات بسیار کمند آثاری که طنز و حماسه را به هم پیوند بزنند و به تعدادی معدود مثل سلسله داستانهای بیوهمردان سیاه نوشته ایزاک آسیموف که در آن ایلیاد هومر به واسطه ادیبی که در باشگاه حضور دارد به صورت غیرمستقیم مایه موقعیت طنز میشود. یا دن کیشوت سروانتس که هجو قهرمانان متوهم پوشالی است. چطور طنز را به شخصیت سردار سلیمانی که ماهیتی حماسی دارد پیوند زدهاید؟
در کتابم از رگههای طنز استفاده کردم اما پیرامون شخصیت حاج قاسم نیست بلکه برخی از اتفاقات موقعیت طنز را پیش میآورد. داستان از قبل از شروع سفر و چالشهایی که برای انجام آن وجود دارد آغاز میکنم. برای بهتر شدن داستانم در طول سفر بین بچهها که در این سفر حضور داشتند برگه سؤالاتی پخش کردم تا آنها پاسخ دهند چه تفاوتی بین مرده و شهید وجود دارد یا اینکه بگویند اگر باور دارند شهید زنده است چگونه به این نتیجه رسیدهاند؟ جالب است در جوابهایی که از بچهها دریافت کردم به فکتهایی رسیدم که به من فهماند شهید با مرده تفاوت دارد.
دختر نوجوانی برای من نوشته بود سال گذشته به سفر «مزار حاج قاسم» مشرف شده بود. وی در طول سفر خسته شده و پیش خود شروع به غر زدن به حاج قاسم میکند. وقتی دختر نوجوان به خواب میرود حاج قاسم به خوابش آمده و به او میگوید ناراحت نباشد چون به زودی و سر فلان ساعت کاروان آنها به مسجدی رسیده و سپس سر فلان ساعت به مقصد میرسند و خستگی از تن بیرون میکنند. دختر وقتی از خواب بیدار میشود دقیقاً آن اتفاقات و سر همان ساعات برایش رخ میدهد.
ایکنا – با توجه به وجود حماسه و طنز و خاطره و پیوند این سه به هم ما با یک ساختار و محتوای جدید روبرو هستیم که در رده مالتیژانرها قرار میگیرد. از منظر خودتان کدامیک پررنگتر است یا اصلا در چه گونهای قرار میگیرد؟
ساختار کتاب که ناشر انتخاب کرده خاطره است اما من با ناداستان بیشتر موافق بودم چراکه صرفاً خاطره در آن تعریف نمیشود بلکه مانند نخ تسبیح قرار است اتفاقات به یک نقطه ختم میشود. کتاب با پایان سفر نوجوان و بازگشت او به انتها میرسد. نتیجهگیری قصه نیز به صورت گلدرشت را در پایان نمایان نیست. در این کتاب تلاش کردم طنز را در زمانی که گروه به مزار حاج قاسم میرسد هم حفظ کنم چون اگر میخواستم طنز را صرفاً در بخشی از کتاب داشته باشم به کیفیت آسیب جدی وارد میشد. باید این نکته را هم متذکر شوم که بار طنز در انتها نسبت به ابتدای داستانی کمرنگتر است.
ایکنا – همانطور که اشاره فرمودید درباره سردار سلیمانی کتابهای زیادی منتشر شده که اگر منصفانه به آنها بنگریم از میان آنها به یک آمار یکصدم در تولید و آفرینش میرسیم و بقیه متاسفانه کتابسازی و همه شبیه همند. نویسندگان مطرح نام آشنایی چون حبیب احمدزاده، محمدرضا بایرامی، احمد دهقان و حتی پیش از آنها احمد محمود با مدار صفر درجه به محض وقوع جنگ تحمیلی به آن واکنش نشان دادند و داستانهایی مانا خلق شد. چرا این اتفاق برای سردار سلیمانی نیفتاد و ما حتی پنج اثر ادبی قابل اعتنا در این زمینه نداریم؟
13دی سال 98 با پدیده شهادت حاج قاسم مواجه بودیم که برای کشورمان شوکی بزرگ بود پس هنوز زمان نیاز است تا از این شوک بیرون برویم. برای نمونه زمانی که جنگ تحمیلی آغاز شد اکثر فیلمهایی که در این رابطه تولید شدند فرم مستندنگاری داشتند اما در ادامه با گذر زمان ادبیات به این رویداد توجه کرد. درباره حاج قاسم نیز باید زمانی در نظر گرفته شود تا بتوان شاهد اتفاقات تأثیرگذار و جریانساز بود.
از طرفی مجوز گرفتن برای آثار ادبی پیرامون حاج قاسم سخت شده زیرا مکتب حاج قاسم و وزارت ارشادف هر دو روی این آثار نظارت دارند و باید از دو صافی رد شوند. این اتفاق میتواند هم نتیجه منفی داشته باشند هم اینکه از آن دستاورد مثبت دریافت کرد. درباره بازخورد مثبت نظارت باید بگویم نظارت روی کتابهایی که در این حوزه رخ میدهد جلوی کتابسازی در این حوزه را میگیرد. در ضمن باید اجازه داد زمان بگذرد تا هر روز بیشتر زوایای پنهان این شهید آشکار شود؛ اتفاقی که باعث میشود کیفیت ادبی در آثار مربوطه این حوزه بالا رود.
ایکنا- به عنوان سوال پایانی؛ از منظر شما بهترین کتابی که درباره سردار سلیمانی نوشته شده کدام است که بتوان آن را به زبانهای مختلف ترجمه و به مردم جهان برای رسیدن به شناخت درستی از وی ارائه کرد؟
بهترین کتابی که تا امروز درباره سردار سلیمانی نوشته شده «از چیزی نمیترسیدم» به قلم خود حاج قاسم است. کتاب دیگری با عنوان «عزیز زیبای من» وجود دارد که گفتوگو با خانواده حاج قاسم است. اعضای خانواده ایشان میگویند که حاج قاسم بسیار اهل قلم بوده است. سردار دلها وقتی به سفری میرفتند سررسیدی با خود میبردند که در بازگشت آن سررسید پرشده بود.
حضرت آقا در سخنرانی اخیر خود به مناسبت سالگرد شهید سلیمانی میفرمایند: «اطلاعات زیادی در این زمینه وجود دارد که باید به صورت اسناد ماندگار در معارف سیاسی کشور درآید و به نسلهای بعد منتقل شود.»* این ناگفتهها باید به مرور بیان شود. این اتفاق تا حدودی در کتاب «عزیز زیبای من» رخ داده و ما جنبههای عاطفی این شهید را شاهد هستیم. برای نمونه وقتی در این کتاب از عشق زیاد حاج قاسم به نوههایش حرف زده میشود و بیشتر به جنبههای عاطفی ایشان آشنا میشویم. برای همین توصیه میکنم برای نگارش کتاب درباره این شهید سراغ آدمهایی برویم که با این شهید آشنایی بسیاری داشتند.
درباره شهید تهرانیمقدم شاهد اتفاقهای خوبی بودیم. برای نمونه کتابی که خانم سپهری نوشتند اتفاق خوبی است که میتواند الهامبخش نویسندگانی باشد که میخواهند درباره حاج قاسم بنویسند.
* دیدار و سخنرانی رهبر انقلاب به مناسبت پنجمین سالگرد شهادت شهید حاج قاسم سلیمانی - ۱۴۰۳/۱۰/۱۲