سيد حسين علمالهدی از مبارزان قبل از انقلاب و از شهدای دوره جنگ است. یکی از وقایع قابل تامل زندگانی شهید علمالهدی که در روزهای نوجوانی وی رخ داده جریان به آتش کشیدن سیرکی در محل زندگیاش در اهواز به همراه جمعی از دوستانش است. این اقدام عجیب، بیانگر تمایلات و منش دینی و مذهبی این شهید انجام شد؛ چراکه در قسمتی از روایت موجود از این رخداد میخوانیم که افراد دخیل در این آتشسوزی میگویند چرا در زمانی که فلسطین زیر فشار است و دارد بر مسمانان ظلم میشود زنان مصری باید با وضع پوشش بسیار نامناسب بیایند و به اجرای سیرک بپردازند. این امر، خارج از ارزشگزاری و داوری درباره آن، میتواند فضای ذهنی نیروهای جوان انقلابی که در طیف مذهبی قرار میگرفتند را برای ما ترسیم کند. در ادامه به مرور این روایت، ب اساس کتاب «گمنام بیقرار» که تاریخ شفاهی زندگی شهید علمالهدی است میپردازیم:
ماجرای آتش زدن سیرک مصری
در مسئله سيرک استخاره كرديم، چون ممكن بود در آتشسوزی سيرک اتفاقی بيفتد. بنابراين مسئله بود كه آيا ما حق داريم با همه تحقيقاتی كه كرده بوديم، باز اين كار را انجام بدهيم؟ بنابراين يک روز با جواد زرگران به مسجد حاج آقا سيد علی شفيعی رفتيم. من رفتم پيش آقای شفيعی و گفتم استخاره كه گرفتی آيهاش را هم به من بگو. آيه «وَ قَطَعْتَ دَابِرَ الْمُتَكَبِّرِينَ» آمد. گفتم خيلي خوب، ميگويد (دنباله متكبرين را قطع كنيد). ما رفتيم كار را انجام داديم و الحمدلله در آن ساعتي كه حسين شناسايی كرده بود آسيبي به كسي نرسيد.»
آنها پس از آتشزدن سيرک، نامهای به برگزاركنندگان نوشتند و از اقدامات آنها انتقاد کردند. محسن اشعری به عنوان يكی از عاملان اصلی اين حادثه میگويد:
«بعداً اعلاميهای تهيه كرديم و به آن سيرک فرستاديم كه در سالي كه ملت فلسطين گرفتار است و مشكلات اخلاقی زيادی در جوامع اسلامي وجود دارد، چرا كشور مصر به ايران فاحشه صادر كرده است؟ چون در سيرک، زنها با لباسهای نامناسب عمليات سيرکبازی انجام میدادند.»
حجتالاسلاموالمسلمين سيد حميد علمالهدی دربارهی اين حادثه میگويد:
«خيلی كار سادهای بود. با دوچرخه رفتند يک بطری بنزين تهيه كردند و آن را آتش زدند. منتها ساعتي را انتخاب كردند كه كسي داخل چادر نباشد... روبهروی سيرک يک كلانتری بود، به فاصله بيست سي متر دورتر از كلانتری يک كيوسک تلفن عمومي بود. حسين از همان تلفن عمومي به آتشنشانی زنگ میزند كه اينجا آتش گرفته است زيرا هدف سيد حسين و دوستانش اين بود كه برگزارکنندگان سيرک بترسند و بساط خود را جمع كنند.»
محسن اشعری يكي از اعضای مؤثر در اجرای اين اقدام معتقد است كه سيد حسين علمالهدی در شناسايی زمان مناسب برای عمليات نقش داشته اما روز حادثه همراه آنها نبوده است:
«حسين مسئول اين بود كه سيرک چه ساعتی خلوت و تعطيل است، چون ما ميخواستيم چادر سيرک را آتش بزنيم. حسين بعد از شناسايي گفت سيرک يک بعد از ظهر تا سه بعد از ظهر سانسی ندارد و چادر خالي است. من و جواد زرگران با حسين سه نفری رفتيم صابون و بنزين تهيه كنيم. چهار تا كوكتل مولوتوف درست كرديم، من در بين راه به حسين گفتم ديگر لزومي ندارد شما بيايی، شما از اينجا برو منزل، من و جواد میرويم اين كار را انجام ميدهيم، در آن وقت آقای (حسين) كرمانشاهی با موتور از آنجا رد ميشد، او را به آقای كرمانشاهی سپردم و گفتم ايشان را به خانه برسان. من و جواد با يک دوچرخه رفتيم و كوكتل مولوتفها را از پشت خيابان به سيرک پرتاب كرديم و چادر سيرک آتش گرفت.»
بنابراين بنا به گفتهی محسن اشعری، سيد حسين علمالهدی در كل عمليات اعم از شناسايي سيرک، شناسايي زمان مناسب برای آتش زدن سيرک و تهيهی مواد آتشزا حضور داشته اما در مرحلهی نهايی، بنا به تشخيص محسن اشعری، كه از لحاظ سنی از سيد حسين بزرگتر بوده، شركت نداشته است. اما سندی از اعترافهای جواد زرگران در دست است كه نشان میدهد، سيد حسين علمالهدی ضمن اينكه آنها را برای آتش زدن سيرک تحريک کرده، در روز عمليات نيز حضور داشته است:
«... يک روز آقای اشعری آمد پهلوی من و گفت كه حسين علمالهدی چنين ميگويد كه سيرک مصریها خيلی فاسد است و بايد از بين برود و خيلی ناراحت بود. بعد ديدم حسين علمالهدی آمد و او خيلي با حرارت و با شور گفت: رفتيم؛ ديديم فاسد بود و خيلي بد بود؛ بايد از بين برود. هر شب ميگفت بيعرضهها، ترسوها و ما را تحريک ميكرد. روز جمعه شد رفتيم، يعنی حسين علمالهدی ما را برد سيرک و نشان داد جايش را، بعد رفت مقداری بنزين خريد، گفت ميخواهم خودم اجرش را ببرم و صابون هم از مغازهی خودمان تهيه كرديم و خرد كرديم داخل شيشه ريختيم، يكی دست اشعری يكی دست حسين علمالهدی، من هم بنزين داشتم و از پشت سيرک پرتاب كردند، بالاخره سوخت؛ خيلي مضطرب و ناراحت شده بودم. آن روز نتوانستم ناهار بخورم..».
منبع: گمنام بیقرار (تاريخ شفاهی زندگی و مبارزات شهيد سيد حسين علمالهدی)، مرضیه بیگیزاده، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۴۰۳.
سيد حسين علمالهدی از مبارزان قبل از انقلاب و از شهدای دوره جنگ است. یکی از وقایع قابل تامل زندگانی شهید علمالهدی که در روزهای نوجوانی وی رخ داده جریان به آتش کشیدن سیرکی در محل زندگیاش در اهواز به همراه جمعی از دوستانش است. این اقدام عجیب، بیانگر تمایلات و منش دینی و مذهبی این شهید انجام شد؛ چراکه در قسمتی از روایت موجود از این رخداد میخوانیم که افراد دخیل در این آتشسوزی میگویند چرا در زمانی که فلسطین زیر فشار است و دارد بر مسمانان ظلم میشود زنان مصری باید با وضع پوشش بسیار نامناسب بیایند و به اجرای سیرک بپردازند. این امر، خارج از ارزشگزاری و داوری درباره آن، میتواند فضای ذهنی نیروهای جوان انقلابی که در طیف مذهبی قرار میگرفتند را برای ما ترسیم کند. در ادامه به مرور این روایت، ب اساس کتاب «گمنام بیقرار» که تاریخ شفاهی زندگی شهید علمالهدی است میپردازیم:
سيد حسين علم الهدی از مبارزان قبل از انقلاب و از شهدای دوره جنگ است. یکی از وقایع قابل تامل زندگانی شهید علمالهدی که در روزهای نوجوانی وی رخ داده جریان به آتش کشیدن سیرکی در محل زندگیاش در اهواز به همراه جمعی از دوستانش است. این اقدام عجیب، بیانگر تمایلات و منش دینی و مذهبی این شهید انجام شد؛ چراکه در قسمتی از روایت موجود از این رخداد میخوانیم که افراد دخیل در این آتشسوزی میگویند چرا در زمانی که فلسطین زیر فشار است و دارد بر مسمانان ظلم میشود زنان مصری باید با وضع پوشش بسیار نامناسب بیایند و به اجرای سیرک بپردازند. این امر، خارج از ارزشگزاری و داوری درباره آن، میتواند فضای ذهنی نیروهای جوان انقلابی که در طیف مذهبی قرار میگرفتند را برای ما ترسیم کند. در ادامه به مرور این روایت، ب اساس کتاب «گمنام بیقرار» که تاریخ شفاهی زندگی شهید علمالهدی است میپردازیم :
ماجرای آتش زدن سیرک مصری
ماجرای آتش زدن سیرک مصری ماجرای آتش زدن سیرک مصریدر مسئله سيرک استخاره كرديم، چون ممكن بود در آتشسوزی سيرک اتفاقی بيفتد. بنابراين مسئله بود كه آيا ما حق داريم با همه تحقيقاتی كه كرده بوديم، باز اين كار را انجام بدهيم؟ بنابراين يک روز با جواد زرگران به مسجد حاج آقا سيد علی شفيعی رفتيم. من رفتم پيش آقای شفيعی و گفتم استخاره كه گرفتی آيهاش را هم به من بگو. آيه «وَ قَطَعْتَ دَابِرَ الْمُتَكَبِّرِينَ» آمد. گفتم خيلي خوب، ميگويد (دنباله متكبرين را قطع كنيد). ما رفتيم كار را انجام داديم و الحمدلله در آن ساعتي كه حسين شناسايی كرده بود آسيبي به كسي نرسيد.»
در مسئله سيرک استخاره كرديم، چون ممكن بود در آتش سوزی سيرک اتفاقی بيفتد. بنابراين مسئله بود كه آيا ما حق داريم با همه تحقيقاتی كه كرده بوديم، باز اين كار را انجام بدهيم؟ بنابراين يک روز با جواد زرگران به مسجد حاج آقا سيد علی شفيعی رفتيم. من رفتم پيش آقای شفيعی و گفتم استخاره كه گرفتی آيه اش را هم به من بگو. آيه «وَ قَطَعْتَ دَابِرَ الْمُتَكَبِّرِينَ» آمد. گفتم خيلي خوب، مي گويد (دنباله متكبرين را قطع كنيد). ما رفتيم كار را انجام داديم و الحمدلله در آن ساعتي كه حسين شناسايی كرده بود آسيبي به كسي نرسيد.»آنها پس از آتشزدن سيرک، نامهای به برگزاركنندگان نوشتند و از اقدامات آنها انتقاد کردند. محسن اشعری به عنوان يكی از عاملان اصلی اين حادثه میگويد:
آنها پس از آتش زدن سيرک، نامه ای به برگزاركنندگان نوشتند و از اقدامات آنها انتقاد کردند. محسن اشعری به عنوان يكی از عاملان اصلی اين حادثه می گويد:«بعداً اعلاميهای تهيه كرديم و به آن سيرک فرستاديم كه در سالي كه ملت فلسطين گرفتار است و مشكلات اخلاقی زيادی در جوامع اسلامي وجود دارد، چرا كشور مصر به ايران فاحشه صادر كرده است؟ چون در سيرک، زنها با لباسهای نامناسب عمليات سيرکبازی انجام میدادند.»
«بعداً اعلاميه ای تهيه كرديم و به آن سيرک فرستاديم كه در سالي كه ملت فلسطين گرفتار است و مشكلات اخلاقی زيادی در جوامع اسلامي وجود دارد، چرا كشور مصر به ايران فاحشه صادر كرده است؟ چون در سيرک، زن ها با لباس های نامناسب عمليات سيرک بازی انجام می دادند.»حجتالاسلاموالمسلمين سيد حميد علمالهدی دربارهی اين حادثه میگويد:
حجت الاسلام والمسلمين سيد حميد علم الهدی درباره ی اين حادثه می گويد:«خيلی كار سادهای بود. با دوچرخه رفتند يک بطری بنزين تهيه كردند و آن را آتش زدند. منتها ساعتي را انتخاب كردند كه كسي داخل چادر نباشد... روبهروی سيرک يک كلانتری بود، به فاصله بيست سي متر دورتر از كلانتری يک كيوسک تلفن عمومي بود. حسين از همان تلفن عمومي به آتشنشانی زنگ میزند كه اينجا آتش گرفته است زيرا هدف سيد حسين و دوستانش اين بود كه برگزارکنندگان سيرک بترسند و بساط خود را جمع كنند.»
«خيلی كار ساده ای بود. با دوچرخه رفتند يک بطری بنزين تهيه كردند و آن را آتش زدند. منتها ساعتي را انتخاب كردند كه كسي داخل چادر نباشد... روبه روی سيرک يک كلانتری بود، به فاصله بيست سي متر دورتر از كلانتری يک كيوسک تلفن عمومي بود. حسين از همان تلفن عمومي به آتش نشانی زنگ می زند كه اينجا آتش گرفته است زيرا هدف سيد حسين و دوستانش اين بود كه برگزارکنندگان سيرک بترسند و بساط خود را جمع كنند.»محسن اشعری يكي از اعضای مؤثر در اجرای اين اقدام معتقد است كه سيد حسين علمالهدی در شناسايی زمان مناسب برای عمليات نقش داشته اما روز حادثه همراه آنها نبوده است:
محسن اشعری يكي از اعضای مؤثر در اجرای اين اقدام معتقد است كه سيد حسين علم الهدی در شناسايی زمان مناسب برای عمليات نقش داشته اما روز حادثه همراه آنها نبوده است:«حسين مسئول اين بود كه سيرک چه ساعتی خلوت و تعطيل است، چون ما ميخواستيم چادر سيرک را آتش بزنيم. حسين بعد از شناسايي گفت سيرک يک بعد از ظهر تا سه بعد از ظهر سانسی ندارد و چادر خالي است. من و جواد زرگران با حسين سه نفری رفتيم صابون و بنزين تهيه كنيم. چهار تا كوكتل مولوتوف درست كرديم، من در بين راه به حسين گفتم ديگر لزومي ندارد شما بيايی، شما از اينجا برو منزل، من و جواد میرويم اين كار را انجام ميدهيم، در آن وقت آقای (حسين) كرمانشاهی با موتور از آنجا رد ميشد، او را به آقای كرمانشاهی سپردم و گفتم ايشان را به خانه برسان. من و جواد با يک دوچرخه رفتيم و كوكتل مولوتفها را از پشت خيابان به سيرک پرتاب كرديم و چادر سيرک آتش گرفت.»
«حسين مسئول اين بود كه سيرک چه ساعتی خلوت و تعطيل است، چون ما مي خواستيم چادر سيرک را آتش بزنيم. حسين بعد از شناسايي گفت سيرک يک بعد از ظهر تا سه بعد از ظهر سانسی ندارد و چادر خالي است. من و جواد زرگران با حسين سه نفری رفتيم صابون و بنزين تهيه كنيم. چهار تا كوكتل مولوتوف درست كرديم، من در بين راه به حسين گفتم ديگر لزومي ندارد شما بيايی، شما از اينجا برو منزل، من و جواد می رويم اين كار را انجام مي دهيم، در آن وقت آقای (حسين) كرمانشاهی با موتور از آنجا رد مي شد، او را به آقای كرمانشاهی سپردم و گفتم ايشان را به خانه برسان. من و جواد با يک دوچرخه رفتيم و كوكتل مولوتف ها را از پشت خيابان به سيرک پرتاب كرديم و چادر سيرک آتش گرفت.»بنابراين بنا به گفتهی محسن اشعری، سيد حسين علمالهدی در كل عمليات اعم از شناسايي سيرک، شناسايي زمان مناسب برای آتش زدن سيرک و تهيهی مواد آتشزا حضور داشته اما در مرحلهی نهايی، بنا به تشخيص محسن اشعری، كه از لحاظ سنی از سيد حسين بزرگتر بوده، شركت نداشته است. اما سندی از اعترافهای جواد زرگران در دست است كه نشان میدهد، سيد حسين علمالهدی ضمن اينكه آنها را برای آتش زدن سيرک تحريک کرده، در روز عمليات نيز حضور داشته است:
بنابراين بنا به گفته ی محسن اشعری، سيد حسين علم الهدی در كل عمليات اعم از شناسايي سيرک، شناسايي زمان مناسب برای آتش زدن سيرک و تهيه ی مواد آتش زا حضور داشته اما در مرحله ی نهايی، بنا به تشخيص محسن اشعری، كه از لحاظ سنی از سيد حسين بزرگ تر بوده، شركت نداشته است. اما سندی از اعتراف های جواد زرگران در دست است كه نشان می دهد، سيد حسين علم الهدی ضمن اينكه آنها را برای آتش زدن سيرک تحريک کرده، در روز عمليات نيز حضور داشته است:«... يک روز آقای اشعری آمد پهلوی من و گفت كه حسين علمالهدی چنين ميگويد كه سيرک مصریها خيلی فاسد است و بايد از بين برود و خيلی ناراحت بود. بعد ديدم حسين علمالهدی آمد و او خيلي با حرارت و با شور گفت: رفتيم؛ ديديم فاسد بود و خيلي بد بود؛ بايد از بين برود. هر شب ميگفت بيعرضهها، ترسوها و ما را تحريک ميكرد. روز جمعه شد رفتيم، يعنی حسين علمالهدی ما را برد سيرک و نشان داد جايش را، بعد رفت مقداری بنزين خريد، گفت ميخواهم خودم اجرش را ببرم و صابون هم از مغازهی خودمان تهيه كرديم و خرد كرديم داخل شيشه ريختيم، يكی دست اشعری يكی دست حسين علمالهدی، من هم بنزين داشتم و از پشت سيرک پرتاب كردند، بالاخره سوخت؛ خيلي مضطرب و ناراحت شده بودم. آن روز نتوانستم ناهار بخورم..».
«... يک روز آقای اشعری آمد پهلوی من و گفت كه حسين علم الهدی چنين مي گويد كه سيرک مصری ها خيلی فاسد است و بايد از بين برود و خيلی ناراحت بود. بعد ديدم حسين علم الهدی آمد و او خيلي با حرارت و با شور گفت: رفتيم؛ ديديم فاسد بود و خيلي بد بود؛ بايد از بين برود. هر شب مي گفت بي عرضه ها، ترسوها و ما را تحريک مي كرد. روز جمعه شد رفتيم، يعنی حسين علم الهدی ما را برد سيرک و نشان داد جايش را، بعد رفت مقداری بنزين خريد، گفت مي خواهم خودم اجرش را ببرم و صابون هم از مغازه ی خودمان تهيه كرديم و خرد كرديم داخل شيشه ريختيم، يكی دست اشعری يكی دست حسين علم الهدی، من هم بنزين داشتم و از پشت سيرک پرتاب كردند، بالاخره سوخت؛ خيلي مضطرب و ناراحت شده بودم. آن روز نتوانستم ناهار بخورم..».منبع: گمنام بیقرار (تاريخ شفاهی زندگی و مبارزات شهيد سيد حسين علمالهدی)، مرضیه بیگیزاده، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۴۰۳.
منبع: گمنام بی قرار (تاريخ شفاهی زندگی و مبارزات شهيد سيد حسين علم الهدی)، مرضیه بیگیزاده، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۴۰۳. ∎