شناسهٔ خبر: 70661497 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: جوان | لینک خبر

راستش قدر شهید رئیسی را هم نمی‌دانستیم

دیشب دم اذان مغرب به مسجدی سمت هفت‌حوض رفتم. وقتی وارد صحن مسجد شدم بنر بزرگی را دیدم با تیتر «قرار خدمت؛ دیدار شهردار تهران با شهروندان منطقه ۸». برایم جالب بود که جز در دوران انتخابات به محله‌ها می‌آیند. تصمیم گرفتم دقایقی صبر کنم تا ببینم این «قرار خدمت» چیست!

صاحب‌خبر -

جوان آنلاین: محمد احمدی‌سخا، فعال رسانه‌ای در ایتا نوشت: دیشب دم اذان مغرب به مسجدی سمت هفت‌حوض رفتم. وقتی وارد صحن مسجد شدم بنر بزرگی را دیدم با تیتر «قرار خدمت؛ دیدار شهردار تهران با شهروندان منطقه ۸». برایم جالب بود که جز در دوران انتخابات به محله‌ها می‌آیند. تصمیم گرفتم دقایقی صبر کنم تا ببینم این «قرار خدمت» چیست!
همان اول کار یک پیرمرد به‌ظاهر طاغوتی با سیبیل نعل‌اسبی‌اش آمد و نشست جلوی آقای شهردار. کاغذی به سمتش سُر داد و شروع کرد به باز کردن سفره دلش. آنقدر محکم حرف می‌زد که میخکوب شده بودم! مو به تنم سیخ شده بود! یک پیرمرد بدون لکنت در مقابل یک مسئول بلندپایه حقش را مطالبه می‌کند!
محافظ‌ها تلاش کردند جلویش را بگیرند، اما زورشان نرسید! یک آن گفتم الان محکم با آن دستان یغورش می‌زند زیر گوش زاکانی، اما ماچش کرد. پیرمرد شهردار را بوسید و رفت. اندکی دیگر ماندم؛ مردم می‌آمدند، مشکل‌شان را بی‌واسطه با شهردار مطرح می‌کردند. همانجا زاکانی دستور لازم را پاراف می‌کرد. راستش را بخواهید داشتم به این فکر می‌کردم که ما حزب‌اللهی‌ها چقدر قدر مدیران جهادی مثل زاکانی را می‌دانیم؟ چقدر زاکانی باید زحمت بکشد که از ما حزب‌اللهی‌ها خداقوتی بشنود؟ راستش اصلاً همین قدرنشناسی‌ها و کفران نعمت‌ها باعث شد خدا شهید رئیسی را از ما بگیرد...