شناسهٔ خبر: 70661059 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه وطن‌امروز | لینک خبر

اندوه جمعی ملت

صاحب‌خبر - الهام قاجار، خبرنگار: از سپیده دم تولد بشر، ذهن او پیوسته به مرگ می‌اندیشید و سعی می‌کرد پاسخی برای اسرار آن بیابد، زیرا کلید پاسخ به مرگ، در زندگی را می‌گشاید. اریک اریکسون (Erik erickson) آخرین مرحله رشد من (Ego) را یکپارچگی من در برابر ناامیدی نامید. ناامیدی، بحرانی اســت که در مقابله با مرگ ایجاد می‌شود. در دیدگاه وجودی، مرگ‌‌آگاهی با اصطلاحات متفاوتی بیان شده است؛ به طور مثال، یاسپرس از آن با عنوان «شکنندگی وجود»، کی‌یرکگور با عنوان «وحشت از نبودن»، هیدگر با عنوان «ناممکنی امکان دیگر» و تیلیش با عنوان «اضطراب هستی‌شناختی» نام می‌برند. انسان در مواجهه با این پدیده شگفت‌انگیز در عزیزان و دلبستگانش، واکنش‌های هیجانی و رفتاری متفاوتی از خود بروز می‌دهد و سوگ ‌خود را ابراز می‌کند. گاهی این سوگ در جمعیتی از انسان‌ها به طور مشترک اتفاق می‌افتد و همانطور که غم به طور جمعی تجربه می‌شود، شفا نیز باید همین‌گونه باشد. هنگامی که یک تراژدی با هر ماهیتی در جامعه‌ای رخ می‌دهد، نه‌تنها بر هر فرد به شیوه خاص خود، بلکه بر کل جامعه تأثیر می‌گذارد. گرد هم آمدن برای سوگواری و سوگواری علنی به تأیید مجدد این پیوندها با یکدیگر کمک می‌کند. به جای اینکه هر یک از اعضای جامعه را در انزوا بگذارند و به حال خود رها کنند، عزاداری عمومی و سوگواری کمک می‌کند تا همه ما را دوباره به هم پیوند دهد. قدرت شفابخشی در همبستگی وجود دارد و فقط دیدن اینکه جامعه شما در شفا متحد است، می‌تواند به شما به عنوان یک فرد کمک کند با از دست دادن کنار بیایید. سوگ جمعی به دلیل غم و اندوه شدید در پس آن می‌تواند تجربه بسیار سختی باشد. این تروما منجر به توانایی افراد یک جامعه برای حس کردن احساسات دیگری و دیدن شباهت‌ها، نه فقط تفاوت‌ها می‌شود. همراه با هر نوع سوگی خشم و نفرت را نیز پرورش خواهند داد. زمانی که سوگ به صورت جمعی رخ دهد، ممکن است این خشم و نفرت شعله‌ورتر باشد. اینها مقدمه‌ای بود برای مرور یکی از تلخ‌ترین سوگ‌هایی که ملت ایران سپری کردند، تشییع بی‌نظیر و باشکوه پیکر حاج قاسم سلیمانی. شاید بتوان آن راهپیمایی و تجمع عظیم را امری نمادین و انعکاسی از ناهشیار جمعی ملت ایران دانست؛ مردمی که به‌رغم تمام تفاوت‌های‌شان این مرد بزرگ را از آن خود می‌دانستند. شهادت او به عشق و پیوند مردم باهم و خشم و تنفر از بیگانه‌ای که او را از آنها گرفته بود هم‌سو و هم‌افزا می‌کرد. می‌توان گفت این تروما به قدری شدید بوده که منجر به انسداد یا شکلی از جابه‌جایی بارهای عاطفی افرادی شده بود که در شرایط عادی تعارضاتی با یکدیگر داشتند. تا حدی که حتی مواضع متفاوت مذهبی و سیاسی مانع حضور یکپارچه آنها در آن مراسم میلیونی نشد. تجربه دلبستگی و از دست دادن تجربه‌ای است که همه مردم ایران به طور مشترک تجربه کردند. در غم و اندوه خود و در خشم و نفرت نسبت به قاتلان عزیزشان متحد شدند؛ غم بین انبوه جمعیت همدرد متکثر و قابل تحمل‌تر می‌شد و خشم از دشمنان سرزمین‌شان هم‌افزایی می‌یافت و همگی به سوی امیدی جدید پیش می‌رفتند. و این ویژگی سوگ جمعی است. علاوه بر نقشی که سردار سلیمانی در تامین امنیت مردم به بعهده داشت، ویژگی‌های برجسته شخصیتی دیگری می‌تواند در ایجاد چنین ارتباط تنگاتنگی با روان مردم ایران نقش داشته باشد؛ ویژگی‌هایی که یک رابطه موثر را ایجاد می‌کرد و به این رابطه عمق می‌بخشید. شهید سلیمانی در انتخابی آگاهانه امنیت خودش را فدای امنیت مردم کرد، نیازی که از بنیادی‌ترین نیازهای جوامع بشری است. آن حضور پرشور و جمعیت میلیونی نشان از ایجاد پیوندهایی دوباره با المان‌های هویتی مردم ایران بود که شهید نمونه بارز آن بود. مردم ایران در این همپیایی دردی غیرقابل تحمل را با میلیون‌ها نفر شریک شدند و اینگونه داغ سنگین نبود بزرگ‌ترین حامی و مقتدرترین پدرشان را تاب آوردند. آنها پیکر کسی را آنطور تجلیل کردند که عملا به آنها آموخت انسان علاوه بر اجبار در انتخاب مرگ به عنوان پایان راه زندگی، قدرت انتخاب هم دارد و این جسارتش در انتخاب مرگ به مردم دلبسته او تجربه رهاشدگی از ترس و حقارت را می‌بخشید. او مرگی را انتخاب کرد که به دیگران زندگی بخشید.