شناسهٔ خبر: 70656824 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: ایسنا | لینک خبر

شورش ایدئولوژیک در هسته سخت آمریکا

از اقدامات تروریستی هفته اخیر در آمریکا بیش از هرچیزی صدای نه به جنگ شنیده می‌شود اما کاخ سفید در روایتش از این ترورها نه به داعش را فریاد می‌زند تا هم اعتراضات شنیده نشود و هم مسیر تداوم سیاست‌های جنگ‌طلبانه باز بماند. 

صاحب‌خبر -

به گزارش ایسنا، فرهیختگان نوشت: از آغاز اشغال افغانستان و عراق در سال ۲۰۰۳ تاکنون آمریکا همواره سعی داشته تا حضور خود در غرب آسیا را به بهانه مقابله با گروه‌های  تروریستی توجیه کند. چنین توجیهی علاوه براینکه با واقعیت اقدامات آمریکا در تناقض است، در اقناع مردم آمریکا برای صرف هزینه‌های اقتصادی بسیار در مناطقی بسیار دورتر از آمریکا عقیم است. به همین دلیل نیز باید برای آن‌ها یک تصویر نزدیک و بزرگ‌نمایی شده از قدرت تروریست‌ها ساخته شود. این سناریو را که خلبان وابسته به القاعده در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ بازی کرده بود، اکنون «شمس‌الدین جبار» برای توجیه تداوم حضور آمریکا در سوریه پسااسد و عراق برعهده گرفته است. این کهنه‌سرباز آمریکایی در شب سال نوی میلادی با خودرو به سمت جمعیت در نیواورلان هجوم برد که موجب شد ۱۵ نفر کشته و ۳۵ نفر زخمی شوند. جو بایدن، رئیس‌جمهور آمریکا و اف‌بی‌آی بدون توجه به سابقه نظامی او در ارتش آمریکا بلافاصله انگشت اتهام را به سمت دشمنی در خاورمیانه نشانه رفته و او را تحت تأثیر داعش می‌خوانند. سناریو زمانی تکمیل می‌شود که چندساعت بعد یعنی صبح روز بعد، حمله دوم انجام شد. یک خودرو «سایبر تراک» تولید شرکت تسلا که ایلان ماسک ریاست آن را برعهده دارد، مقابل هتل متعلق به «دونالد ترامپ» رئیس‌جمهور منتخب آمریکا در لاس‌وگاس منفجر می‌شود و ایلان ماسک کشته شدن یک نفر و مجروح شدن ۷ نفر دیگر را با اقدام اول مرتبط دانسته و با تروریستی خواندن هردوی آن‌ها مدعی می‌شود که: «هر ۲ خودرو از طریق یک سرویس اجاره شده‌اند.» مقامات آمریکایی به صورت یکپارچه این اقدام را به داعش نسبت می‌دهند و کسی هم بر این نکته تأکید نمی‌کند که هردو فرد سابقه فعالیت در ارتش آمریکا را داشته‌اند و این اقدام قبل از اینکه به داعش نسبت داده شود باید در خود آمریکا ریشه‌یابی شود. از اقدامات تروریستی هفته اخیر در آمریکا بیش از هرچیزی صدای نه به جنگ شنیده می‌شود اما کاخ سفید در روایتش از این ترورها نه به داعش را فریاد می‌زند تا هم اعتراضات شنیده نشود و هم مسیر تداوم سیاست‌های جنگ‌طلبانه باز بماند. 

کریسمس خونین 
در شب سال نو میلادی، حمله‌ای مرگبار در نیواورلان رخ داد که در آن شمس‌الدین جبار، کهنه‌سرباز ۴۲ ساله ارتش آمریکا، با خودروی خود به سوی عابران هجوم برد و ۱۵ نفر را کشت. این حمله باعث زخمی شدن ۳۵ نفر دیگر شد. جو بایدن، رئیس جمهور آمریکا بلافاصله این حادثه را به عنوان حمله‌ای «تحت تأثیر داعش» اعلام کرد و تأکید کرد که اف‌بی‌آی در حال بررسی این ارتباط است. پس از این اظهارات آلتیا دانکن، مامور ویژه اف‌بی‌آی در ادعاهایی که خیلی زود رد شد اعلام کرد تحقیقات نشان می‌دهد جبار به‌تنهایی مسئول این حمله نبوده است و اف‌بی‌آی احتمال می‌دهد افراد دیگری نیز در اجرای این حمله به او کمک کرده باشند. اظهارنظر جدید اف‌بی‌آی اما برخلاف اطلاعاتی قبلی ارائه‌شده از سوی این نهاد بود که در آن‌ها آمده بود شمس‌الدین جبار احتمالاً با افراد دیگری در حمله خود همکاری داشته است. پلیس فدرال آمریکا در اظهار نظری جدید مدعی شد شمس‌الدین جبار، مهاجم شب سال نو در شهر نیواورلان به تنهایی دست به این حمله زد و «صددرصد» از گروه داعش الهام گرفته بود. شبکه خبری سی‌ان‌ان نیز این متناقض‌گویی مشکوک و بدون سند را ادامه داد و به نقل از دو منبع که آن‌ها را نیروهای مجری قانون خواند، گزارش داد: «مهاجم در حین انجام حمله یک پرچم داعش به همراه داشت.» صبح چهارشنبه در یک اقدام تروریستی دیگر یک خودرو «سایبر تراک» تولید شرکت تسلا که ایلان ماسک ریاست آن را برعهده دارد، مقابل هتل متعلق به دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور منتخب آمریکا در لاس‌وگاس منفجر شد که در جریان این انفجار یک نفر کشته و هفت نفر زخمی شده‌اند. ایلان ماسک مالک تسلا و از نزدیکان ترامپ در شبکه اجتماعی متعلق به خود حمله دوم را نیز به حمله اول گره زد و گفت: «هر ۲ خودرو از طریق یک سرویس اجاره شده‌اند.» تا به این ترتیب روایت داعشی اقدام تروریستی اول به اقدام دوم نیز تعمیم داده شود. این ادعاها درحالی مطرح می‌شود که طبق گزارش خبرگزاری اسپوتنیک، پلیس آمریکا اعلام کرد «متیو لیولزبرگر» ۳۷ ساله که به عنوان مظنون انفجار خودروی سایبر تراک در مقابل هتل ترامپ در لاس‌وگاس شناسایی شده، عضو سابق ارتش آمریکا بوده است. 

صدای اعتراض به جنگ‌های بی‌ثمر در مقابل برج ترامپ بلند شد
یکی از نکات مهم و کمتر مورد توجه در حوادث تروریستی اخیر، این است که هر دو عامل این حملات از نظامیان سابق ارتش آمریکا بوده‌اند. مقامات آمریکایی به جای بررسی ریشه‌های این حوادث در داخل کشور، بلافاصله آن‌ها را به گروه‌هایی مانند داعش نسبت می‌دهند. این رویکرد دو هدف اصلی را دنبال می‌کند: نخست، توجیه تداوم حضور نظامی آمریکا در خاورمیانه و دوم، جلوگیری از شنیده شدن اعتراضات داخلی علیه سیاست‌های جنگ‌طلبانه این کشور. اعتراضات به سیاست‌های نظامی آمریکا در غرب آسیا طی دو دهه اخیر، به‌ویژه از سوی کهنه‌سربازان آمریکایی، همواره مسئله‌ای جدی بوده است. بسیاری از نظامیان آمریکایی که در جنگ‌های عراق، افغانستان و سوریه حضور داشته‌اند، پس از بازگشت به کشور، از جنایات و واقعیت‌های تلخ این جنگ‌ها پرده برداشته‌اند. آن‌ها معتقدند منافع ملی آمریکا به بهانه مبارزه با تروریسم قربانی شده و این مداخلات در نهایت به تأمین منافع اسرائیل و شرکت‌های بزرگ تسلیحاتی انجامیده است. این انتقادات، همراه با فشارهای روانی و آسیب‌های جسمی که بسیاری از کهنه‌سربازان در نتیجه حضور در جنگ تجربه می‌کنند، گاهی به بروز رفتارهای خشونت‌آمیز منجر می‌شود. به همین دلیل، برخی از این افراد ممکن است اقداماتی نظیر آنچه در کریسمس رخ داد، انجام دهند. با این حال، مقامات و رسانه‌های آمریکایی به جای تأکید بر این جنبه از ماجرا، تلاش می‌کنند این‌گونه اقدامات را به گروه‌هایی مانند داعش نسبت دهند. نسبت دادن حملات به دشمن خارجی، به افکار عمومی این‌گونه القا می‌کند که تهدید همچنان بیرونی است و نیاز به ادامه حضور نظامی در خاورمیانه است. این سیاست رسانه‌ای همچنین صدای اعتراضی را که در بدنه ارتش و جامعه آمریکا علیه مداخلات نظامی وجود دارد، به حاشیه می‌راند. بسیاری از کهنه‌سربازان به دلیل آشکار شدن بی‌ثمر بودن جنگ‌های طولانی، این سیاست‌ها را بی‌فایده و حتی مخرب می‌دانند. نسبت دادن چنین حملاتی به داعش، علاوه بر انحراف افکار عمومی، باعث می‌شود صدای واقعی منتقدان خاموش شده و زمینه برای استمرار جنگ‌طلبی آمریکا در غرب آسیا فراهم شود. 

چرا داعش باید مقصر باشد؟ 
اینکه پلیس فدرال آمریکا حرف خودش را چندبار نقض کرده و اطلاعات متناقض ارائه دهد را شاید بشود این‌گونه توجیه کرد که با به‌روزرسانی اطلاعات اصلاح شده‌اند اما اینکه مقامات آمریکایی قبل از ارائه گزارشی دقیق انگشت اتهام را به سمت داعش رفته و رسانه‌های آمریکایی نیز همین خط را پی بگیرند ابهاماتی را به وجود می‌آورد که چرایی آن را باید در اظهارات مقامات آمریکایی مستقر در خاورمیانه جست‌وجو کرد. ساعاتی پس از برکناری حکومت بشار اسد و ورود معارضان به پایتخت، دانیل شاپیرو، معاون امور خاورمیانه پنتاگون در بحرین و در جریان کنفرانس امنیتی «گفت‌وگوی منامه» گفت: «آگاهیم که شرایط آشفته و متغیر میدانی در سوریه می‌تواند به داعش فرصتی برای فعال شدن و برنامه‌ریزی برای عملیات خارجی بدهد. ما مصممیم که با شرکایمان برای تضعیف توانمندی داعش همکاری کنیم. مصممیم که از شکست دائمی (داعش)، بازداشت عوامل داعش و بازگشت آوارگان به کشورشان اطمینان یابیم.» پیش از این نیز جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی کاخ سفید گفته بود: «در جریان مراحل قبلی جنگ داخلی طولانی‌مدت سوریه، در بدترین حالت، شاهد قدرت گرفتن داعش در صحنه بودیم. اکنون اولویت اصلی اطمینان از عدم تجدید حیات داعش در نتیجه نبرد در سوریه است. ما مستقیماً و با همکاری نیروهای دموکراتیک سوریه، کردها، اقدام‌هایی را انجام خواهیم داد تا اطمینان یابیم که این اتفاق نخواهد افتاد.» مقامات آمریکایی مدعی‌اند که برای جلوگیری از شکل‌گیری داعش در فضای ملتهب سوریه، حضور آمریکا در این کشور الزامی است. این درحالی است که حتی پس از پایان داعش در دولت اسد نیز آمریکا با اشغال این کشور به غارت منابع نفتی سوریه ادامه داد. آمریکا حتی در حمایت از داعش سردار سلیمانی، بزرگ‌ترین ژنرال در تقابل با این گروه تروریستی را به شهادت رساند تا نشان دهد دغدغه آمریکا از حضور در منطقه هرچه هست مبارزه با داعش نیست، همانطور که هدفش از حضور در افغانستان و عراق مبارزه با القاعده نبود. 

حمله به برج ترامپ تکرار فیلم حمله به برج‌های دوقلو است
«حمله داعش به برج ترامپ با خودروی تسلا ایلان ماسک در کریسمس» تیتری پرسروصداست که احتمالاً تا سال‌ها برای پروپاگاندا در مورد «لزوم مبارزه با داعش در خاورمیانه» یا به معنی بهتر «غارت منابع و سرزمین‌های غرب آسیا به نفع اسرائیل توسط آمریکا» کارایی دارد، چون که تمام مؤلفه‌های یک بمب خبری را دارد همانطور که «حمله به برج‌های دوقلو در مرکز تجارت جهانی با هواپیما توسط القاعده» برای مقدمه‌چینی حمله به عراق و افغانستان، قدرت فضاسازی رسانه‌ای داشت. پس از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به برج‌های دوقلوی مرکز تجارت جهانی جورج بوش، رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده، سیاست جدیدی را با عنوان «جنگ علیه تروریسم» اعلام کرد. درحالی‌که بسیاری از عاملان این حمله، شهروندان عربستان سعودی بودند، بوش به جای هدف قرار دادن عربستان به عنوان حامی ایدئولوژیک و مالی افراط‌گرایان، ایران، عراق و کره شمالی را به عنوان «محور شرارت» معرفی کرد. این سیاست‌گذاری آشکارا بر اساس اهداف ژئوپلیتیکی آمریکا برای افزایش نفوذ در خاورمیانه و کنترل منابع انرژی منطقه طراحی شده بود. تقویت هراس از تروریسم در میان افکار عمومی داخلی و بین‌المللی بهانه‌ای بود برای توجیه هزینه‌های هنگفت حضور نظامی آمریکا در منطقه. اشغال افغانستان و عراق در سال‌های ۲۰۰۱ و ۲۰۰۳ به بهانه مبارزه با تروریسم آغاز شد، اما درواقع هدف اصلی آن‌ها محاصره ایران و تضعیف هرگونه مقاومت در برابر هژمونی آمریکا در منطقه بود. پس از سرنگونی حکومت طالبان در افغانستان و رژیم صدام در عراق، ایالات متحده با ایجاد پایگاه‌های نظامی متعدد در این کشورها و حمایت از نیروهای نیابتی تلاش کرد تا حلقه محاصره علیه ایران را تکمیل کند. در همان زمان، سیاستمداران و رسانه‌های غربی به طور مداوم از احتمال حمله نظامی به ایران سخن می‌گفتند. همچنین، آمریکا با استفاده از نفوذ خود در سازمان‌های بین‌المللی، تلاش کرد تا تحریم‌های گسترده اقتصادی علیه ایران اعمال کند و تهران را در انزوای دیپلماتیک قرار دهد. به این ترتیب، سیاست به ظاهر مبارزه با القاعده، به ابزاری برای سرکوب و مهار مخالفان منطقه‌ای آمریکا تبدیل شد. 

آمریکا برای مبارزه با القاعده آمد داعش را تحویل داد
آمریکا درحالی مدعی مبارزه با گروه‌های تروریستی است که بزرگ‌ترین رهبران گروه‌های تروریستی در زندان‌های این کشور در عراق تربیت شدند و نهایتاً نیز تجهیز شده و راهی کشورهای منطقه شدند. زندان‌های آمریکایی در عراق، به‌ویژه زندان بوکا و ابوغریب، نقش کلیدی در شکل‌گیری و تقویت ساختار گروه‌های تروریستی مانند داعش ایفا کردند. این زندان‌ها به محیطی برای تبادل ایدئولوژی‌های افراطی و تشکیل شبکه‌های تروریستی تبدیل شدند. ابوبکر البغدادی در سال ۲۰۰۵ توسط نیروهای آمریکایی دستگیر و به زندان بوکا در نزدیکی شهر ام‌قصر عراق، منتقل شد. او به مدت چند ماه در این زندان بود. دوران حضور او در بوکا نقطه‌عطفی در مسیر تبدیل او به رهبر یک گروه تروریستی شد. پس از آزادی از زندان، البغدادی به شبکه القاعده در عراق (AQI) پیوست که تحت رهبری ابومصعب الزرقاوی بود. او پس از کشته شدن الزرقاوی و سپس جانشینش، ابوعمر البغدادی، رهبری این شبکه را بر عهده گرفت. در سال ۲۰۱۳، او نام سازمان را به دولت اسلامی عراق و شام (داعش) تغییر داد و به گسترش این گروه در سوریه پرداخت. در کنار او، حجی بکر، افسر سابق ارتش عراق و استراتژیست ارشد داعش نیز در زندان بوکا زندانی بود. وی به عنوان یکی از معماران ساختار تشکیلاتی داعش شناخته می‌شود و نقش مهمی در تدوین استراتژی‌های این گروه داشت. ابومصعب الزرقاوی، بنیان‌گذار القاعده در عراق نیز مدتی کوتاه در زندان‌های آمریکایی حضور داشت. هرچند او در سال ۲۰۰۶ کشته شد، اما پس از آزادی از زندان، نقشی کلیدی در تبدیل القاعده عراق به یک نیروی مهم افراطی داشت که در نهایت به داعش منجر شد. زندان‌هایی مانند بوکا و ابوغریب عملاً به دانشگاه‌هایی برای ایدئولوژی افراطی تبدیل شدند و با گرد هم آوردن افراد دارای مهارت‌های نظامی و دیدگاه‌هایی افراطی، زمینه‌ساز ظهور گروه‌هایی مانند داعش شدند.

*بازنشر مطالب دیگر رسانه‌ها در ایسنا به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان می‌باشد.

انتهای پیام