حمیدرضا افتخاری، مدیر رادیو صبا در گپ و گفتی که با روزنامه «جامجم» داشته، به برخی نکات مهم پیرامون برنامهسازی طنز اشاره میکند. او در این گفتوگو تاکید میکند که کسی اجازه ندارد در طنز کسی را مسخره کند و این را هم بیان میکند که «دست ما اصلا بسته نیست. من بهعنوان مدیر شبکه طنز و سرگرمی به شما میگویم که هیچ ابلاغی به من نشده که با فلانی شوخی بکن و با فلانی شوخی نکن. مسأله فهم خودمان است. در کلاسها به بچهها میگویم هنر برنامهساز این است که روی خط قرمز حرکت کند، نه این طرف هنر است و نه آن سو فایدهای دارد. اگر خودتان را سانسور کنید و عقب بکشید، کسی شما را نمیشنود و مورد علاقه کسی نخواهید بود.»
میثم رشیدیمهرآبادی: آیا مدیریت در شبکه صبا، انرژی مضاعفی میخواهد؟
هم در رادیو صبا و هم در هر رادیوی دیگری اگر میخواهید مثمرثمر باشید و کاری متفاوت بهجا بگذارید، انرژی میخواهید. با مدیریت دو جور میشود برخورد کرد؛ یکی اینکه همینطور که هست ادامه بدهید. دیگری مدیریت تحولگراست.در این سالها شعار تحول در سازمان عملی میشود و با ورود آقای دکتر جبلی بحث تحول بیشتر پیگیری میشود. اگر قرار است در حوزهای اتفاقی بیفتد، نگاه حتما باید تحولی باشد. باید مطالعهای بر مجموعهای که هدایت و راهبریاش را برعهده گرفتهاید، داشته باشید؛ بخشی را که خوب است نگه دارید و به هر آنچه قابل ارتقاست رشد بدهید. اگر از این منظر نگاه کنیم، سر من برای این کارها درد میکند. من در مهرماه سال ۱۳۹۹ کارم را اینجا شروع کردهام و حدود چهار سال از آن روز میگذرد. یک سال قبل از ریاست دکتر جبلی آمدیم ولی همان زمان هم نگاه ما تحولی بود. من در ۱۲ مهر حکم سرپرستی گرفتم و اول آبان به فاصله ۱۸ روز کنداکتور شبکه را تغییر داده بودیم. فراخوان طرح دادیم و طرح آمد و تصویب شد. سرعت بهروزشدن یکی از ویژگیهای رادیوست. با حضور آقای جبلی و با شعار تحول، فعالیت ما ضریب بیشتری گرفت.
یکی از ویژگیهای رادیو صبا توجه به ساعت بیولوژیک است.
معمولا متاسفانه به ساعت بیولوژیک توجه نمیشود و طبق چارچوبهای قبلی کار میشود. من تمام دوران حرفهایام را در رسانه رادیو گذراندهام و از سال ۱۳۷۵ با نویسندگی در رادیو تهران شروع کردم. تا سال ۸۸ سردبیری و تهیهکنندگی را تجربه کردم و بعد به مدیریت گروه و مدیریت شبکه رسیدم. این راه را پلهپله بالا آمدهام.وقتی این مراحل را طی میکنید، همنفسی با مخاطب را تجربه کردهاید. من در دوران تهیهکنندگیام فقط دو گونه برنامه را تهیه نکردم؛ یکی برنامه سال تحویل، چون الزام دارم حتما در خانه باشم و برنامه سحر که بهدلیل ساعت بیولوژیکی نمیتوانستم. آدمهای عادی نیمساعت یا یک ساعت قبل از اذان از خواب بیدار میشوند و چیزی میخورند ولی وقتی ما میخواهیم برنامه سحر را اجرا کنیم باید از ساعت یکونیم شب در اداره باشیم.من دوشغله بودم و در رادیو و هم در روزنامه کار میکردم و از این نظر نمیتوانستم روز را از دست بدهم و فضای کار برای من فراهم نبود، از اینرو هیچوقت این سعادت را نداشتم که این دو برنامه را بسازم. یکی دو نوبت سر زدن مدیر با حضور در ۳۰ روز تولید فرق دارد، بهویژه وقتی شما در طول روز کار دیگری داشته باشید. این برنامهها شنونده دارد و نمیتوان مخاطب آن ساعت را دستکم گرفت. من شناخت شنوندگان ساعات مختلف را در تجربه زیستهام دارم. برای من بسیار مهم است که برنامهها با درنظر گرفتن ساعت بیولوژیک مخاطب طراحی شود. مخاطب به این صورت راحتتر ارتباط برقرار میکند. برنامه صبح باید شاد باشد، در برنامه ظهر تکاپو داریم ولی ساعات بیولوژیک متفاوت است. هر شش ماه جدول پخشمان را نو میکنیم. در برخی از شبکهها جدول پخش را مقدس میدانند، در حالیکه باید اقتضایی نگاه کنیم. جدول پخش باید سیال باشد و قابلیت تغییر داشته باشد و بتواند با اوضاعواحوال، ساعت و اتفاقات، همراهی پیدا کند و به خودش شکل بدهد. سعی کردهایم جدول پخشمان این خاصیت را داشته باشد و فرمپذیر باشد. بهراحتی و متناسب با اتفاقات و مناسبتها فرم میپذیرد. در ماه رمضان به نوعی دیگر برنامهسازی میکنیم و ساعاتمان جابهجا میشود. در تابستان، محرم و دیگر ایام سال نگاه متفاوتی به زمانبندی پخش برنامهها داریم. جدول پخش مقدس است ولی بلوکهایی که در آن قرار میگیرند مقدس نیستند. جدول پخش در رادیو بیشتر از تلویزیون اهمیت دارد. تلویزیون کمکم یاد میگیرد که بگوید فلان برنامه حوالی ساعت فلان پخش میشود و تمرین نظم دارد ولی رادیو از اول حیاتش اینطور بوده که دینگدینگدینگ، ساعت فلان، اینجا صدای جمهوری اسلامی ایران و بعد باید برنامه پخش شود. این تقدس هنوز سرجایش است. نباید حرمتی که رادیو برای مخاطب خود در نظر گرفته را از دست داد. اما این مسأله را که برنامهای سالهاست در فلان ساعت پخش میشود، به چالش کشیدیم. اولا چرا باید برنامهای سالها در جدول پخش بماند؟ شاید بگویید چرا نماند؟ تا وقتی برنامهای دوره حیات دارد باید بماند و وقتی حیاتش تمام شد باید جمع شود.
تعریف شما از دوره حیات یک برنامه چیست؟
یعنی برنامهای همچنان مخاطب داشته باشد. نظرسنجیها ما را متوجه مخاطب داشتن یا نداشتن برنامه میکند. طراحی برنامه یک پروپوزال است. در دورههای آموزشی در مورد طراحی برنامه میگوییم باید چند سؤال از خودتان بپرسید: چرا تولید میکنم؟ برای چه تولید میکنم؟برای چهکسی تولید میکنم؟ برای چهزمانی تولید میکنم؟ و... وقتی برنامه ای دارید که در پاسخ به سؤال «برای چهکسی این برنامه را میسازم؟»، آن «چهکسی» دیگر وجود ندارد، چرا باید این برنامه ساخته شود؟!فرض کنید رادیوجبهه هنوز ادامه داشته باشد، درحالیکه رزمندهای وجود ندارد که شما برایش برنامه بسازید! زمانی اقتضا میکرد نامهها در رادیو خوانده شود چون موبایل و پیامک وجود نداشت و مردم از هم خبر نداشتند و رادیو به پل ارتباطی افراد با هم تبدیل میشد. امروز آن برنامهها دیگر ساخته نمیشود. برخی برنامهها هستند که دورهشان تمام شده است. اوایل دهه ۹۰ دورهای نزدیک به ۶ سال در رادیوجوان مدیریت کردم. مدیریت شبکه با آقای احمدپور بود و آنجا جشنواره جوانه را برگزار میکردیم و دوره اوج رادیو جوان بود. تحول در حوزه جوانان بیشتر از سایر حوزهها بود. آنسالها گوشیهای هوشمند تازه در حال فراگیرشدن بود و پدیده شبکههای اجتماعی نوظهور بود. آن زمان با یک جوان طرف بودیم و امروز با جوان دیگری طرف هستیم. با این جوانها نمیتوان با همان برنامهسازی سال ۹۰ ارتباط برقرار کرد. حیات برخی برنامهها به این صورت تمام میشود. اما برخی برنامهها طراحی محکمی دارد و جنس مخاطبش و مخاطب هدفش هنوز عوض نشده و میتواند ادامه پیدا کند. رادیو صبا شبکهای یازدهساله است و وارد سال دوازدهم فعالیت خود میشود. برنامهای داریم که از روز اول تا امروز در کنداکتور ما بوده؛ آقای عیوضی که از پیشکسوتان هستند و در برنامه صبح جمعه حضور داشتند، فعالیت میکنند. این برنامه به پیامکهای مخاطبان پاسخ میدهد و هنوز هم شنونده دارد و یازده سال است که روی آنتن است و همچنان تصمیمی برای تغییر این برنامه نداریم. ولی برخی برنامهها به دلیل پایان دوره خود باید جایگزین شوند. اینجا تقدسی وجود ندارد زیرا حرمت مخاطب مهمتر است.
گفتید برنامهسازی برای جوانها سخت است، ولی سختتر از آن خنداندن مردم است! در خنداندن مردم چقدر موفق بودید؟
بله، البته این کار همیشه سخت بود. اگر از من میپرسید من میگویم ما خیلی موفق بودیم چون هیچ بقالی نمیگوید ماست من ترش است! خود من کسی هستم که بهراحتی نمیخندم. در اولین جلسه کلاسهایم به بچهها میگویم من فلانی هستم و خودم را معرفی میکنم و میگویم همین الان تکلیف خودتان را روشن کنید، از این لحظه به بعد دیگر از رسانه لذت نمیبرید، چون پشتپرده رسانه را میدانید؛ اگر میخواهید از رسانه لذت ببرید بهدنبال کار دیگری بروید. من و شمایی که میدانیم خبر چطور تولید میشود و برنامه چطور ساخته میشود، دیگر از رسانه آن لذتی که یک غیررسانهای میبرد را نمیبریم.من که سخت میخندم، واقعا به برخی از برنامههایمان میخندم. یکی از دلایل خندیدن، غافلگیری است؛ باید طرف مقابل را غافلگیر کنید تا بخندید، تضاد ایجاد کنید، اغراق کنید و دیگر قواعد طنز را بهکار ببرید. ما اینجا میگوییم تهیهکننده که نباید غافلگیر شود. تهیهکننده اجازه غافلگیرشدن ندارد، او باید همه ماجرا را بداند. من مدیر گروه هستم و من هم باید بدانم که فردا در برنامه صبح من چه اتفاقی میافتد. ولی همان اتفاق توسط بچهها بهگونهای رقم میخورد که من با وجود اطلاع از اینکه میخواهند با چهچیزی شوخی کنند، باز هم لذت میبرم.بچهها هم از نظر محتوا و هم از نظر فرم، یعنی هم این نکته که با چهچیزی شوخی کنند و هم اینکه چطور شوخی کنند و به موضوع جان بدهند، ورزیدهاند. تلاش زیادی کردیم و نتیجه داد. رادیو صبا رادیویی فصلی بود. از رادیو لبخند و رادیو تابستانه شروع شده بود و خود را به رادیو صبا رساند. یکی از کارهای لازم در اولین گام، بخش هویت بود. رادیو صبا از رادیویی فصلی به حیاطخلوت برنامهسازان تبدیل شده بود. نمیخواهم بگویم مدیریتهای پیش از من اشتباه داشتند؛ این شیوه با سلیقه مدیریتی من جور درنمیآمد.نگاه پیشین این بود که بهترینهای طنز و سرگرمی را از هر شبکه بیاوریم و به آنها برنامه بدهیم و شبکه رویپا و سرحال بود. این گزاره خوبی بود ولی نکته این است که وقتی این آدمها را میآورید آنها هویت شبکه صبا را ندارند و پایشان هنوز در شبکه دیگری است؛ میگویند ما اینجا هستیم تا کمکخرجی باشد و وقت خالی را پرکنند. آنها در بزنگاهها با تو نیستند و خودشان را صبایی نمیدانند. ما روی واژه صبایی کار کردیم و گفتیم ما آدم صبایی میخواهیم. همه خوبها باید اینجا باشند و شبکه صبا در حوزه طنز، خانه اول آنها باشد. یا میآیند و راهی خواهیم یافت یا راهی خواهیم ساخت و ما بیشتر راهی ساختیم. نیروهایی تربیت شدند که خود را نیروی رادیو صبا میدانند و نسبت به رادیو صبا تعلقخاطر دارند؛ حالا شبکههای دیگر باید بیایند و از ما نیرو بگیرند. برای من مهم بود که رادیو صبا هویت خود را بیابد و نیروها بدانند که هویت مستقلی بهنام نیروی رادیو صبا دارند، صبایی هستند و صبا برای خود برندی است.ما سعی کردیم نیروی متخصص طنز و سرگرمی خودمان را متناسب با هویت شبکه تربیت کنیم. هر شبکهای نیروی طنز و سرگرمی را به مدل خودش و مخاطب هدف خودش دارد. مخاطب هدف من با مخاطب هدف رادیوجوان فرق میکند؛ باید فرق کند، وگرنه دلیل وجودی ما زیر سؤال میرود. ما سبد متنوعی از برنامههای طنز و سرگرمی برای سطوح مختلف داریم، نه اینکه فقط فکاهی داشته باشیم. نمیتوان در رسانه امروز برنامهای ساخت و گفت من هیچ هدفی ندارم و نمیخواهم چیزی بگویم! باید در مهندسی پیام دقت کرد و توجه داشت و چیزی در لایههای پنهان وارد کرد.
پیشبینی برای تربیت نیرو دارید؟
رادیو باشگاهی به نام «باشگاه رادیویی جوان» داشت که آنجا تربیت نیرو میشد. رادیو اساسا محل ورود نیروی فکری سازمان صداوسیما است. از قدیمالایام همینطور بود و هست؛ من میتوانم مثالهای بیپایانی بزنم. تمام مدیران ارشد این نکته را قبول دارند که رادیو ورودی فکری سازمان است.نیروها میآمدند، تجربه میکردند و رشد داشتند و میرفتند. رادیو دورهای باشگاه رادیویی جوان را داشت که سال ۹۳ تعطیل شد. آنجا نیروهای زیادی تربیت میشدند. گیر و گرفت و بند و بستهای اداری که برای جذب نیرو ایجاد شد این در را بسته و امروز خیلی سخت میتوان نیرو جذب کرد. متاسفانه بحث کلی جدایی دانشگاه و صنعت اینجا هم وجود دارد و نمیتوانیم در دانشکده برنامهساز تربیت کنیم، چون برنامهساز باید یک «آن» داشته باشد. با تست و کنکور نمیتوان به این ظرفیتها رسید. ضمن اینکه آموزشهایی که در دانشکده داده میشود در مسیر برنامهسازی خلاق نیست.رادیو در دنیا بهطور عمده آموزشمحور نیست و متون مرجع معتبری برای آموزش در این حوزه وجود ندارد. فعالیت در رادیو بهطورکلی براساس مدل استاد و شاگردی است. رادیو یک رسانه تجربی است و رشد نیز بهطورکلی یک موضوع تجربی محسوب میشود. افراد در قالب مدل استاد و شاگردی به پیشرفت میپردازند و باید برنامهریزی انجام دهند تا ایرادهای خود را برطرف کنند. در این مدل، نیروها به آزمون و خطا پرداخته و کسانی که ظرفیت و خلاقیت دارند، ترقی پیدا میکنند. اما امروز رادیو با چالشهایی روبهروست، زیرا امکان آزمون و خطا محدود شده است. تلویزیون نیز از تولیدات رادیو بهرهمند میشد، اما یکی از دلایل جذابنبودن برنامههای تلویزیونی امروزه همین عدم استفاده از محتوای رادیویی است. درحالحاضر، ما ورودی جدیدی در رادیو نداریم و بهتبعآن، سرریز هم وجود ندارد که تلویزیون بتواند از آن بهرهبرداری کند. این چرخه دچار اختلال شده و نیاز به اصلاح دارد. باید فرصتی به رادیو داده شود تا بتواند دوباره به رشد و شکوفایی برسد. بهمنظور بازگشت به سطح فعالیتهای ۱۰سال پیش، نیازمند حداقل یک دهه تلاش مستمر هستیم.اگر دردش را داشته باشیم کاری میکنیم. من خودم برای بچههایی که مستعد بودند، کلاسهایی غیررسمی در سازمان برگزار کردم. در این کلاسها دور هم نشسته و به تبادلنظر پرداختیم. سال گذشته ۹ نفر از بچههای مستعد را شناسایی کردم و هفتهای ۳ ــ ۲ ساعت تجربیاتمان را بهصورت کارگاهی با هم به اشتراک میگذاشتیم. از میان این جمع، دو نفر در جشنواره پژواک سوم موفق به کسب جایزه شدند. آنها قبلا در زمینه هماهنگی فعالیت میکردند و امروز بهعنوان تهیهکننده مشغول به کار هستند. این فعالیت، یک شبکهسازی موثر است. اما اگر این شیوه در کل مجموعه شبکههای رادیویی اجرا و آموزشهای کاربردی برای تربیت نیرو برقرار شود، نتایج مثبت خواهد داشت. در جشنواره پژواک نیز با همکاری آموزش رادیو، کارگاههای خوبی برگزار کردیم. متاسفانه از ظرفیت آموزش رادیو بهطور کامل استفاده نمیشود. باید از این پتانسیل بهره ببریم. همانطور که عمر برخی برنامهها به پایان رسیده، دوره کسانی مانند من نیز به پایان میرسد و لازم است تا مدرسان جدیدی وارد میدان شوند و روی فرمهای تازه کار کنند. ما بچههایی داریم که از فارغالتحصیلان دانشکده هستند؛ آنها جذب میشوند و به محیط کار میآیند و در نگاه اول، به همدیگر خیره میشویم. نه او میفهمد که من چه میگویم و نه من میتوانم منظور او را درک کنم. او به بیان نظریهها میپردازد و من از تجربیات خود صحبت میکنم. متأسفانه، کارآموزیها در دانشکده سطحی هستند، درحالیکه باید خروجی این دانشکده به کار ما بیاید.
در شوخیها چقدر دستتان باز است؟ چقدر سانسور میکنید و چقدر نویسندگان و تهیهکنندگان دچار خودسانسوری میشوند؟
دست ما اصلا بسته نیست. من بهعنوان مدیر شبکه طنز و سرگرمی به شما میگویم که هیچ ابلاغی به من نشده که با فلانی شوخی بکن و با فلانی شوخی نکن. مسأله فهم خودمان است. در کلاسها به بچهها میگویم هنر برنامهساز این است که روی خطقرمز حرکت کند. نه این طرف هنر است و نه آنسو فایدهای دارد. اگر خودتان را سانسور کنید و عقب بکشید کسی شما را نمیشنود و مورد علاقه کسی نخواهید بود.باید یک چیز را بدانیم که ما اجازه نداریم در طنز کسی را مسخره کنیم. این دستورالعمل سازمانی نیست که به من ابلاغ شده باشد، بلکه رویهای اخلاقی و حرفهای است. مسخرهکردن پسندیده نیست، ولی شوخیکردن و نقد ایرادی ندارد.بین جوانان نسل جدید از اواخر دهه ۷۰ به اینسو بهشدت با بحران حرمت روبهرو هستیم. نگهداشتن حرمت مسأله ماست. متوجه این نکته نمیشوند. اعتراض خوب است. باید برای حقوق خود بجنگید، ولی اجازه ندارید از روی هر چیزی رد شوید. حرمت نگهدارید و اعتراضتان را بیان کنید. این مشکل جامعه ماست. بحرانی است که مسئولین فرهنگی و ما باید بهطور جدی روی آن کار کنیم. خطقرمز ما این است که حرمت کسی از بین نرود.آنچه تا امروز ما را از خطا دور نگه داشته این بوده که تاکید داشتیم برنامهسازان مبتنی بر آگاهی برنامه بسازند، نه بر اساس شنیدهها. برنامهسازان من میگویند اینطوری کار خیلی سخت میشود و من میگویم برنامهسازی کار بسیار سختی است. پول برنامهسازی رادیو بسیار کم است؛ اگر اینطور فکر میکنید، برنامه نسازید. کسی که در رادیو کار میکند اول باید به اعتبارش فکر کند. برنامهسازی رادیو برنامهسازی واقعی است. کیفی که اینجا میبرید کافی است. از منظر یک رادیویی میگویم. من قبول کردهام که بخشی از حرفه من عشق من است. من این کار را دوست دارم و کسی بابت این دوستداشتن به من پول نمیدهد. آدمهای بزرگی و شخصیتهای مشهوری در دنیا برای رادیو وقت گذاشتهاند.بهعنوان تهیهکننده ارشد سازمان صداوسیما به شما میگویم نه بهعنوان یک مدیر که اگر دلت بخواهد برنامهای را بسازی به پولش نگاه نمیکنید. تلویزیون خاصیت خودش را دارد. رادیو مسأله دیگری است. اگر رادیو شما را عضوی از خودش بداند هرگز از رادیو رانده نمیشوید. درحالیکه مدل تلویزیون مصرفی است و تا زمانی که فتوژنیک باشید، هستید و وقتی مخاطب شما را نخواهد ادامه نخواهید داشت؛ ولی رادیو هیچوقت رادیوییها را از خودش نمیراند. شاید نقش شما را عوض کند ولی رانده نمیشوید. رادیو کسی را نگهمیدارد که خودش را به رادیو ثابت کرده باشد. شما در بدو ورود به رادیو اذیت میشوید. روح رادیو شما را اذیت خواهد کرد تا ببیند چقدر پای کار ایستادهاید. اگر پای رادیو بایستید، پای شما میایستد. کسانی که رادیویی باشند به این کیف رسیدهاند.
میثم رشیدیمهرآبادی: آیا مدیریت در شبکه صبا، انرژی مضاعفی میخواهد؟
هم در رادیو صبا و هم در هر رادیوی دیگری اگر میخواهید مثمرثمر باشید و کاری متفاوت بهجا بگذارید، انرژی میخواهید. با مدیریت دو جور میشود برخورد کرد؛ یکی اینکه همینطور که هست ادامه بدهید. دیگری مدیریت تحولگراست.در این سالها شعار تحول در سازمان عملی میشود و با ورود آقای دکتر جبلی بحث تحول بیشتر پیگیری میشود. اگر قرار است در حوزهای اتفاقی بیفتد، نگاه حتما باید تحولی باشد. باید مطالعهای بر مجموعهای که هدایت و راهبریاش را برعهده گرفتهاید، داشته باشید؛ بخشی را که خوب است نگه دارید و به هر آنچه قابل ارتقاست رشد بدهید. اگر از این منظر نگاه کنیم، سر من برای این کارها درد میکند. من در مهرماه سال ۱۳۹۹ کارم را اینجا شروع کردهام و حدود چهار سال از آن روز میگذرد. یک سال قبل از ریاست دکتر جبلی آمدیم ولی همان زمان هم نگاه ما تحولی بود. من در ۱۲ مهر حکم سرپرستی گرفتم و اول آبان به فاصله ۱۸ روز کنداکتور شبکه را تغییر داده بودیم. فراخوان طرح دادیم و طرح آمد و تصویب شد. سرعت بهروزشدن یکی از ویژگیهای رادیوست. با حضور آقای جبلی و با شعار تحول، فعالیت ما ضریب بیشتری گرفت.
یکی از ویژگیهای رادیو صبا توجه به ساعت بیولوژیک است.
معمولا متاسفانه به ساعت بیولوژیک توجه نمیشود و طبق چارچوبهای قبلی کار میشود. من تمام دوران حرفهایام را در رسانه رادیو گذراندهام و از سال ۱۳۷۵ با نویسندگی در رادیو تهران شروع کردم. تا سال ۸۸ سردبیری و تهیهکنندگی را تجربه کردم و بعد به مدیریت گروه و مدیریت شبکه رسیدم. این راه را پلهپله بالا آمدهام.وقتی این مراحل را طی میکنید، همنفسی با مخاطب را تجربه کردهاید. من در دوران تهیهکنندگیام فقط دو گونه برنامه را تهیه نکردم؛ یکی برنامه سال تحویل، چون الزام دارم حتما در خانه باشم و برنامه سحر که بهدلیل ساعت بیولوژیکی نمیتوانستم. آدمهای عادی نیمساعت یا یک ساعت قبل از اذان از خواب بیدار میشوند و چیزی میخورند ولی وقتی ما میخواهیم برنامه سحر را اجرا کنیم باید از ساعت یکونیم شب در اداره باشیم.من دوشغله بودم و در رادیو و هم در روزنامه کار میکردم و از این نظر نمیتوانستم روز را از دست بدهم و فضای کار برای من فراهم نبود، از اینرو هیچوقت این سعادت را نداشتم که این دو برنامه را بسازم. یکی دو نوبت سر زدن مدیر با حضور در ۳۰ روز تولید فرق دارد، بهویژه وقتی شما در طول روز کار دیگری داشته باشید. این برنامهها شنونده دارد و نمیتوان مخاطب آن ساعت را دستکم گرفت. من شناخت شنوندگان ساعات مختلف را در تجربه زیستهام دارم. برای من بسیار مهم است که برنامهها با درنظر گرفتن ساعت بیولوژیک مخاطب طراحی شود. مخاطب به این صورت راحتتر ارتباط برقرار میکند. برنامه صبح باید شاد باشد، در برنامه ظهر تکاپو داریم ولی ساعات بیولوژیک متفاوت است. هر شش ماه جدول پخشمان را نو میکنیم. در برخی از شبکهها جدول پخش را مقدس میدانند، در حالیکه باید اقتضایی نگاه کنیم. جدول پخش باید سیال باشد و قابلیت تغییر داشته باشد و بتواند با اوضاعواحوال، ساعت و اتفاقات، همراهی پیدا کند و به خودش شکل بدهد. سعی کردهایم جدول پخشمان این خاصیت را داشته باشد و فرمپذیر باشد. بهراحتی و متناسب با اتفاقات و مناسبتها فرم میپذیرد. در ماه رمضان به نوعی دیگر برنامهسازی میکنیم و ساعاتمان جابهجا میشود. در تابستان، محرم و دیگر ایام سال نگاه متفاوتی به زمانبندی پخش برنامهها داریم. جدول پخش مقدس است ولی بلوکهایی که در آن قرار میگیرند مقدس نیستند. جدول پخش در رادیو بیشتر از تلویزیون اهمیت دارد. تلویزیون کمکم یاد میگیرد که بگوید فلان برنامه حوالی ساعت فلان پخش میشود و تمرین نظم دارد ولی رادیو از اول حیاتش اینطور بوده که دینگدینگدینگ، ساعت فلان، اینجا صدای جمهوری اسلامی ایران و بعد باید برنامه پخش شود. این تقدس هنوز سرجایش است. نباید حرمتی که رادیو برای مخاطب خود در نظر گرفته را از دست داد. اما این مسأله را که برنامهای سالهاست در فلان ساعت پخش میشود، به چالش کشیدیم. اولا چرا باید برنامهای سالها در جدول پخش بماند؟ شاید بگویید چرا نماند؟ تا وقتی برنامهای دوره حیات دارد باید بماند و وقتی حیاتش تمام شد باید جمع شود.
تعریف شما از دوره حیات یک برنامه چیست؟
یعنی برنامهای همچنان مخاطب داشته باشد. نظرسنجیها ما را متوجه مخاطب داشتن یا نداشتن برنامه میکند. طراحی برنامه یک پروپوزال است. در دورههای آموزشی در مورد طراحی برنامه میگوییم باید چند سؤال از خودتان بپرسید: چرا تولید میکنم؟ برای چه تولید میکنم؟برای چهکسی تولید میکنم؟ برای چهزمانی تولید میکنم؟ و... وقتی برنامه ای دارید که در پاسخ به سؤال «برای چهکسی این برنامه را میسازم؟»، آن «چهکسی» دیگر وجود ندارد، چرا باید این برنامه ساخته شود؟!فرض کنید رادیوجبهه هنوز ادامه داشته باشد، درحالیکه رزمندهای وجود ندارد که شما برایش برنامه بسازید! زمانی اقتضا میکرد نامهها در رادیو خوانده شود چون موبایل و پیامک وجود نداشت و مردم از هم خبر نداشتند و رادیو به پل ارتباطی افراد با هم تبدیل میشد. امروز آن برنامهها دیگر ساخته نمیشود. برخی برنامهها هستند که دورهشان تمام شده است. اوایل دهه ۹۰ دورهای نزدیک به ۶ سال در رادیوجوان مدیریت کردم. مدیریت شبکه با آقای احمدپور بود و آنجا جشنواره جوانه را برگزار میکردیم و دوره اوج رادیو جوان بود. تحول در حوزه جوانان بیشتر از سایر حوزهها بود. آنسالها گوشیهای هوشمند تازه در حال فراگیرشدن بود و پدیده شبکههای اجتماعی نوظهور بود. آن زمان با یک جوان طرف بودیم و امروز با جوان دیگری طرف هستیم. با این جوانها نمیتوان با همان برنامهسازی سال ۹۰ ارتباط برقرار کرد. حیات برخی برنامهها به این صورت تمام میشود. اما برخی برنامهها طراحی محکمی دارد و جنس مخاطبش و مخاطب هدفش هنوز عوض نشده و میتواند ادامه پیدا کند. رادیو صبا شبکهای یازدهساله است و وارد سال دوازدهم فعالیت خود میشود. برنامهای داریم که از روز اول تا امروز در کنداکتور ما بوده؛ آقای عیوضی که از پیشکسوتان هستند و در برنامه صبح جمعه حضور داشتند، فعالیت میکنند. این برنامه به پیامکهای مخاطبان پاسخ میدهد و هنوز هم شنونده دارد و یازده سال است که روی آنتن است و همچنان تصمیمی برای تغییر این برنامه نداریم. ولی برخی برنامهها به دلیل پایان دوره خود باید جایگزین شوند. اینجا تقدسی وجود ندارد زیرا حرمت مخاطب مهمتر است.
گفتید برنامهسازی برای جوانها سخت است، ولی سختتر از آن خنداندن مردم است! در خنداندن مردم چقدر موفق بودید؟
بله، البته این کار همیشه سخت بود. اگر از من میپرسید من میگویم ما خیلی موفق بودیم چون هیچ بقالی نمیگوید ماست من ترش است! خود من کسی هستم که بهراحتی نمیخندم. در اولین جلسه کلاسهایم به بچهها میگویم من فلانی هستم و خودم را معرفی میکنم و میگویم همین الان تکلیف خودتان را روشن کنید، از این لحظه به بعد دیگر از رسانه لذت نمیبرید، چون پشتپرده رسانه را میدانید؛ اگر میخواهید از رسانه لذت ببرید بهدنبال کار دیگری بروید. من و شمایی که میدانیم خبر چطور تولید میشود و برنامه چطور ساخته میشود، دیگر از رسانه آن لذتی که یک غیررسانهای میبرد را نمیبریم.من که سخت میخندم، واقعا به برخی از برنامههایمان میخندم. یکی از دلایل خندیدن، غافلگیری است؛ باید طرف مقابل را غافلگیر کنید تا بخندید، تضاد ایجاد کنید، اغراق کنید و دیگر قواعد طنز را بهکار ببرید. ما اینجا میگوییم تهیهکننده که نباید غافلگیر شود. تهیهکننده اجازه غافلگیرشدن ندارد، او باید همه ماجرا را بداند. من مدیر گروه هستم و من هم باید بدانم که فردا در برنامه صبح من چه اتفاقی میافتد. ولی همان اتفاق توسط بچهها بهگونهای رقم میخورد که من با وجود اطلاع از اینکه میخواهند با چهچیزی شوخی کنند، باز هم لذت میبرم.بچهها هم از نظر محتوا و هم از نظر فرم، یعنی هم این نکته که با چهچیزی شوخی کنند و هم اینکه چطور شوخی کنند و به موضوع جان بدهند، ورزیدهاند. تلاش زیادی کردیم و نتیجه داد. رادیو صبا رادیویی فصلی بود. از رادیو لبخند و رادیو تابستانه شروع شده بود و خود را به رادیو صبا رساند. یکی از کارهای لازم در اولین گام، بخش هویت بود. رادیو صبا از رادیویی فصلی به حیاطخلوت برنامهسازان تبدیل شده بود. نمیخواهم بگویم مدیریتهای پیش از من اشتباه داشتند؛ این شیوه با سلیقه مدیریتی من جور درنمیآمد.نگاه پیشین این بود که بهترینهای طنز و سرگرمی را از هر شبکه بیاوریم و به آنها برنامه بدهیم و شبکه رویپا و سرحال بود. این گزاره خوبی بود ولی نکته این است که وقتی این آدمها را میآورید آنها هویت شبکه صبا را ندارند و پایشان هنوز در شبکه دیگری است؛ میگویند ما اینجا هستیم تا کمکخرجی باشد و وقت خالی را پرکنند. آنها در بزنگاهها با تو نیستند و خودشان را صبایی نمیدانند. ما روی واژه صبایی کار کردیم و گفتیم ما آدم صبایی میخواهیم. همه خوبها باید اینجا باشند و شبکه صبا در حوزه طنز، خانه اول آنها باشد. یا میآیند و راهی خواهیم یافت یا راهی خواهیم ساخت و ما بیشتر راهی ساختیم. نیروهایی تربیت شدند که خود را نیروی رادیو صبا میدانند و نسبت به رادیو صبا تعلقخاطر دارند؛ حالا شبکههای دیگر باید بیایند و از ما نیرو بگیرند. برای من مهم بود که رادیو صبا هویت خود را بیابد و نیروها بدانند که هویت مستقلی بهنام نیروی رادیو صبا دارند، صبایی هستند و صبا برای خود برندی است.ما سعی کردیم نیروی متخصص طنز و سرگرمی خودمان را متناسب با هویت شبکه تربیت کنیم. هر شبکهای نیروی طنز و سرگرمی را به مدل خودش و مخاطب هدف خودش دارد. مخاطب هدف من با مخاطب هدف رادیوجوان فرق میکند؛ باید فرق کند، وگرنه دلیل وجودی ما زیر سؤال میرود. ما سبد متنوعی از برنامههای طنز و سرگرمی برای سطوح مختلف داریم، نه اینکه فقط فکاهی داشته باشیم. نمیتوان در رسانه امروز برنامهای ساخت و گفت من هیچ هدفی ندارم و نمیخواهم چیزی بگویم! باید در مهندسی پیام دقت کرد و توجه داشت و چیزی در لایههای پنهان وارد کرد.
پیشبینی برای تربیت نیرو دارید؟
رادیو باشگاهی به نام «باشگاه رادیویی جوان» داشت که آنجا تربیت نیرو میشد. رادیو اساسا محل ورود نیروی فکری سازمان صداوسیما است. از قدیمالایام همینطور بود و هست؛ من میتوانم مثالهای بیپایانی بزنم. تمام مدیران ارشد این نکته را قبول دارند که رادیو ورودی فکری سازمان است.نیروها میآمدند، تجربه میکردند و رشد داشتند و میرفتند. رادیو دورهای باشگاه رادیویی جوان را داشت که سال ۹۳ تعطیل شد. آنجا نیروهای زیادی تربیت میشدند. گیر و گرفت و بند و بستهای اداری که برای جذب نیرو ایجاد شد این در را بسته و امروز خیلی سخت میتوان نیرو جذب کرد. متاسفانه بحث کلی جدایی دانشگاه و صنعت اینجا هم وجود دارد و نمیتوانیم در دانشکده برنامهساز تربیت کنیم، چون برنامهساز باید یک «آن» داشته باشد. با تست و کنکور نمیتوان به این ظرفیتها رسید. ضمن اینکه آموزشهایی که در دانشکده داده میشود در مسیر برنامهسازی خلاق نیست.رادیو در دنیا بهطور عمده آموزشمحور نیست و متون مرجع معتبری برای آموزش در این حوزه وجود ندارد. فعالیت در رادیو بهطورکلی براساس مدل استاد و شاگردی است. رادیو یک رسانه تجربی است و رشد نیز بهطورکلی یک موضوع تجربی محسوب میشود. افراد در قالب مدل استاد و شاگردی به پیشرفت میپردازند و باید برنامهریزی انجام دهند تا ایرادهای خود را برطرف کنند. در این مدل، نیروها به آزمون و خطا پرداخته و کسانی که ظرفیت و خلاقیت دارند، ترقی پیدا میکنند. اما امروز رادیو با چالشهایی روبهروست، زیرا امکان آزمون و خطا محدود شده است. تلویزیون نیز از تولیدات رادیو بهرهمند میشد، اما یکی از دلایل جذابنبودن برنامههای تلویزیونی امروزه همین عدم استفاده از محتوای رادیویی است. درحالحاضر، ما ورودی جدیدی در رادیو نداریم و بهتبعآن، سرریز هم وجود ندارد که تلویزیون بتواند از آن بهرهبرداری کند. این چرخه دچار اختلال شده و نیاز به اصلاح دارد. باید فرصتی به رادیو داده شود تا بتواند دوباره به رشد و شکوفایی برسد. بهمنظور بازگشت به سطح فعالیتهای ۱۰سال پیش، نیازمند حداقل یک دهه تلاش مستمر هستیم.اگر دردش را داشته باشیم کاری میکنیم. من خودم برای بچههایی که مستعد بودند، کلاسهایی غیررسمی در سازمان برگزار کردم. در این کلاسها دور هم نشسته و به تبادلنظر پرداختیم. سال گذشته ۹ نفر از بچههای مستعد را شناسایی کردم و هفتهای ۳ ــ ۲ ساعت تجربیاتمان را بهصورت کارگاهی با هم به اشتراک میگذاشتیم. از میان این جمع، دو نفر در جشنواره پژواک سوم موفق به کسب جایزه شدند. آنها قبلا در زمینه هماهنگی فعالیت میکردند و امروز بهعنوان تهیهکننده مشغول به کار هستند. این فعالیت، یک شبکهسازی موثر است. اما اگر این شیوه در کل مجموعه شبکههای رادیویی اجرا و آموزشهای کاربردی برای تربیت نیرو برقرار شود، نتایج مثبت خواهد داشت. در جشنواره پژواک نیز با همکاری آموزش رادیو، کارگاههای خوبی برگزار کردیم. متاسفانه از ظرفیت آموزش رادیو بهطور کامل استفاده نمیشود. باید از این پتانسیل بهره ببریم. همانطور که عمر برخی برنامهها به پایان رسیده، دوره کسانی مانند من نیز به پایان میرسد و لازم است تا مدرسان جدیدی وارد میدان شوند و روی فرمهای تازه کار کنند. ما بچههایی داریم که از فارغالتحصیلان دانشکده هستند؛ آنها جذب میشوند و به محیط کار میآیند و در نگاه اول، به همدیگر خیره میشویم. نه او میفهمد که من چه میگویم و نه من میتوانم منظور او را درک کنم. او به بیان نظریهها میپردازد و من از تجربیات خود صحبت میکنم. متأسفانه، کارآموزیها در دانشکده سطحی هستند، درحالیکه باید خروجی این دانشکده به کار ما بیاید.
در شوخیها چقدر دستتان باز است؟ چقدر سانسور میکنید و چقدر نویسندگان و تهیهکنندگان دچار خودسانسوری میشوند؟
دست ما اصلا بسته نیست. من بهعنوان مدیر شبکه طنز و سرگرمی به شما میگویم که هیچ ابلاغی به من نشده که با فلانی شوخی بکن و با فلانی شوخی نکن. مسأله فهم خودمان است. در کلاسها به بچهها میگویم هنر برنامهساز این است که روی خطقرمز حرکت کند. نه این طرف هنر است و نه آنسو فایدهای دارد. اگر خودتان را سانسور کنید و عقب بکشید کسی شما را نمیشنود و مورد علاقه کسی نخواهید بود.باید یک چیز را بدانیم که ما اجازه نداریم در طنز کسی را مسخره کنیم. این دستورالعمل سازمانی نیست که به من ابلاغ شده باشد، بلکه رویهای اخلاقی و حرفهای است. مسخرهکردن پسندیده نیست، ولی شوخیکردن و نقد ایرادی ندارد.بین جوانان نسل جدید از اواخر دهه ۷۰ به اینسو بهشدت با بحران حرمت روبهرو هستیم. نگهداشتن حرمت مسأله ماست. متوجه این نکته نمیشوند. اعتراض خوب است. باید برای حقوق خود بجنگید، ولی اجازه ندارید از روی هر چیزی رد شوید. حرمت نگهدارید و اعتراضتان را بیان کنید. این مشکل جامعه ماست. بحرانی است که مسئولین فرهنگی و ما باید بهطور جدی روی آن کار کنیم. خطقرمز ما این است که حرمت کسی از بین نرود.آنچه تا امروز ما را از خطا دور نگه داشته این بوده که تاکید داشتیم برنامهسازان مبتنی بر آگاهی برنامه بسازند، نه بر اساس شنیدهها. برنامهسازان من میگویند اینطوری کار خیلی سخت میشود و من میگویم برنامهسازی کار بسیار سختی است. پول برنامهسازی رادیو بسیار کم است؛ اگر اینطور فکر میکنید، برنامه نسازید. کسی که در رادیو کار میکند اول باید به اعتبارش فکر کند. برنامهسازی رادیو برنامهسازی واقعی است. کیفی که اینجا میبرید کافی است. از منظر یک رادیویی میگویم. من قبول کردهام که بخشی از حرفه من عشق من است. من این کار را دوست دارم و کسی بابت این دوستداشتن به من پول نمیدهد. آدمهای بزرگی و شخصیتهای مشهوری در دنیا برای رادیو وقت گذاشتهاند.بهعنوان تهیهکننده ارشد سازمان صداوسیما به شما میگویم نه بهعنوان یک مدیر که اگر دلت بخواهد برنامهای را بسازی به پولش نگاه نمیکنید. تلویزیون خاصیت خودش را دارد. رادیو مسأله دیگری است. اگر رادیو شما را عضوی از خودش بداند هرگز از رادیو رانده نمیشوید. درحالیکه مدل تلویزیون مصرفی است و تا زمانی که فتوژنیک باشید، هستید و وقتی مخاطب شما را نخواهد ادامه نخواهید داشت؛ ولی رادیو هیچوقت رادیوییها را از خودش نمیراند. شاید نقش شما را عوض کند ولی رانده نمیشوید. رادیو کسی را نگهمیدارد که خودش را به رادیو ثابت کرده باشد. شما در بدو ورود به رادیو اذیت میشوید. روح رادیو شما را اذیت خواهد کرد تا ببیند چقدر پای کار ایستادهاید. اگر پای رادیو بایستید، پای شما میایستد. کسانی که رادیویی باشند به این کیف رسیدهاند.