جوان آنلاین: در حالی که به قبولی کنکور فلانی و مدرک فوقلیسانی و دکترای دیگری غبطه میخوریم (شما بخوانید حسادت میکنیم)، اما شاید هنوز خیلی از ما ندانیم آنچه امروز به عنوان سواد تلقی میشود، بسیار گستردهتر از مدرک دانشگاهی است که هر روز دنبال بالاتر آن هستیم و به دیگران هم بابت آن فخر میفروشیم. ما هنوز معلوم نیست، سواد داریم یا نه که دنبال مدارک بالاتر هم میگردیم و حسرت این و آن را میخوریم. هیچ میدانید شخصی که در یک رشته دانشگاهی موفق به دریافت مدرک حتی در مقطع دکتری شود، براساس شاخصهای امروز حدود ۵ درصد باسواد است؟
در سالهای پیشین باسواد کسی بود که توانایی خواندن و نوشتن زبان مادری خود را داشت و جنبههای دیگر از مهارتهای زندگی جزو سواد بهحساب نمیآمد. بعد از آن مهارتهایی، چون زبان خارجی و استفاده از رایانه برای سواد در نظر گرفته شد. دهه دوم قرن ۲۱ زمانی دیگری برای تغییر تعریف انواع سواد از نظر یونسکو بود. در تعریف سوم ماهیت سواد مورد تغییر قرار گرفت. یونسکو این بار ۱۲مهارت را نام برد؛ ۱۲ موردی که نگاه به آن بیشتر به مهارتهای سبک زندگی برمیگردد. از جمله سواد تربیتی، عاطفی، ارتباطی، بوم شناختی، نژادی و قومی که هرکدام در جای خود میتواند ما را به انسان بهتری در زندگی تبدیل کند.
تکتک ما خمیرهای بیشکل بیمرزی هستیم که در هر شرایطی به هر شکلی در میآییم، بیآنکه سواد و مهارت لازم را در شرایط مختلف داشته باشیم. بعد دنبال گرفتن مدرک هستم تا هم افزایش حقوق داشته باشیم هم بتوانیم بالای صفحه مجازیمان پررنگ بنویسیم PHD. در حالی که سلامت دهان و دندان ما مشکل ما دارد به فکر تعویض مبلمان هستیم و با گرفتن وام و قرض کردن باید مثل بقیه گوشی آیفون دستمان باشد، در حالی که از مشکلات معده و کبد رنج میبریم و میدانیم فستفودهای بیرون مشکلساز است، اما برای کلاس کار هم که شده باید تمامی فستفودها و رستورانهای خوب شهر را امتحان کرده باشیم و پز آن را به دیگران بدهیم و این یعنی ما سواد سلامت نداریم.
ما هنوز سواد رسانهای نداریم که با فرزند خود در فضای مجازی شو آف راه میاندازیم. با وسایل زندگی که مایه آسایش ما باید باشد، مخل آسایش دیگران میشویم. ما هنوز نمیدانیم فیلتر سیگار خود را زمین نیندازیم. ما هنوز راههای حفظ طبیعت را بلد نیستیم و شاخههای درخت را میشکنیم تا وسط جنگل چای آتشی بخوریم. ما هنوز نمیدانیم وقتی با کسی مشکلی داریم صحبت تنها راهحل است نه قهر و دوری کردن. ما هنوز نمیدانیم کجا باید با کسی رابطه برقرار کنیم و کجا رابطه را قطع و افراد سمی را از زندگی خود حذف کنیم. ما هنوز هم عقلمان به چشممان است و دیگران را از روی ظاهرشان قضاوت میکنیم. ما هنوز هم درگیر قضاوت و تعریف افراد در چارچوب زبان، نژاد، لهجه و گویش هستیم. ما هنوز در تربیت خود و نفسمان مشکل داریم و درگیر تربیت فرزندانمان هستیم. بیسوادی عاطفی، تربیتی و رسانهای بسیاری از ما دست به دست یکدیگر داده و باعث شده فرزندانمان درگیر موضوعاتی شوند که راهکاری برای حل آن به ذهنمان نمیرسد. شدت وابستگی بسیاری از ما به فضای مجازی باعث شده تا فرزندان خود را در ولنگار مجازی رها و حتی ندانیم چگونه آنها را سرگرم کنیم. شبکههای محبوب اجتماعی را باز میکنیم و تمام صفحات ما مملو از روزمرگیهای بلاگرها و سلبریتیها و پر از قضاوت بیسر و ته و حسادتهای تمامنشدنی و توهینهای شرمآور است. در بهترین حالت سرمان در جزئیات و ظاهر زندگی دیگران است؛ چه کسی طلاق گرفت و چه کسی ازدواج کرد. بچه فلانی لباس تکراری پوشیده یا فلانی ماشین جدید عوض کرده است یا خیر! فلانی تعطیلات سفر رفته یا نرفته. معتادیم به دانستههای بیسر و تهی که خودمان هم میدانیم به هیچ دردی نمیخورد. نه از مطلب آموزشی خبری است و نه چهار کلام حرف حساب. فقط دنبال حراجی جدید ملزومات زندگی کالایی خود هستیم نه آنچه به رشد شخصیتی ما کمک میکند. در صفحه پروفایل خود مینویسیم به بهشت نمیروم آنجا که مادرم نباشد و عکس از مادر و پدر میگذاریم در حالی که به والدین خود سر نمیزنیم و نسبت به آنها بیتوجهیم. ما آدمهای معمولی بیسوادی هستیم که حتی برای شناخت خود و روحیات و سلامت جسم و روحمان تلاش نمیکنیم. ما معمولیهای بیسوادی هستیم که برای رشد خود تلاش نمیکنیم. خیلی از ما معمولیهای بیسوادی هستیم که عمدتاً در روابطمان با افراد دچار مشکل هستیم. از ارتباط با همسر، والدین و فرزندان گرفته تا دوست، رفیق و همکار. از تعهد، احترام، وفاداری و حسهای مثبت به دور هستیم و با بیتوجهی و کمکاری در این زمینه چرخه روابط ناسالم را تکمیل میکنیم. کم کتاب میخوانیم یا اصلاً کتاب نمیخوانیم یا اگر بخوانیم هم آنچه هست را به کار نمیگیریم. در مقابل، کسانی هستند که شاید مدرک دانشگاهی بالا و معتبری نداشته باشند، اما آنچنان شخصیت خودساختهای دارند که همه از حضورشان در هرجایی آرامش و حس مثبت میگیرند. آدمهای معمولی که فقط درگیر پولدار شدن نیستند، بلکه دنبال آسایش هستند و این آسایش را برای نمایش نمیخواهند.
واقعیت این است که در بهترین حالت خیلی از ما بیسوادهایی هستیم که خواندن و نوشتن را بلد هستیم و در تلاشیم تا با یک مدرک دانشگاهی برای خودمان افتخار بطلبیم، اما هر روز خود را بیسوادتر از دیروز میکنیم یا لااقل برای باسوادشدن خود تلاش نمیکنیم. در واقع بیسوادی حقیقی ربطی به معلومات و تحصیلات ندارد. بیسوادی، یعنی ما مسیر تمام لباسفروشیها، غذاخوریها و فست فودهای شهر را بلد هستیم، اما گذرمان به کتاب فروشی نمیافتد. اگر کتاب هم بگیریم، کنار آن یک هایلایتر خوشگل میخریم که زیر چندتا جمله مهم را خط بکشیم و عکس آن را در صفحه مجازی خود بگذاریم. بیسوادی مدرن در حال خشکاندن ریشههای زندگی ماست، بیآنکه دغدغهای برای رفع آن داشته باشیم. خود را برتر از دیگران میدانیم و از هیچ زاویهای درصدد افزایش اطلاعات و آگاهی خود نیستیم.
جالب این است که یونسکو هرچند سال یکبار تعریف و مصادیق سواد را تغییر میدهد، چراکه زندگی مدرن میطلبد تا سطح سواد به نسبت آن تغییر کند. در تعریف جهانی سواد نه از مدرک دانشگاهی خبری است و نه تأکیدی بر آن شده، اما ما همچنان برای فردای خود و افزایش سطح آگاهی سوادمان برنامهای نداریم!
مهمتر اینکه باسواد، یعنی کسی که از آموختهها و خواندههای خود بتواند تغییری در زندگی خود ایجاد کند. سعدی در گلستان چه خوب میگوید: «دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بیفایده کردند: یکی آنکه اندوخت و نخورد و دیگر آنکه آموخت و عمل نکرد.»
علم با عمل است که معنا میشود، ما بیسوادیم اگر امروزمان با دیروزمان فرقی ندارد.
آنچه یونسکو امروز به جهان اعلام میکند مولای ما امیرمؤمنان علی (ع) چه زیبا و دلنشین فرمودند: «هر که دو روزش یکسان باشد، مغبون است... و هر که فردایش بدتر از دیروز او باشد، محروم است و هر که، چون دنیایش تأمین شود دیگر به خیر آخرت خود اهمیتى ندهد، هلاک است و هر که به کاستى وجود خود رسیدگى نکند، خواهشهاى نفس بر او چیره شود و هر که در کاستى باشد، مرگ برایش بهتر است.»