چه چیزی سبب شد حزبالله لبنان یک روز پس از «طوفانالاقصی» یعنی بلافاصله در هشتم اکتبر، با شجاعتی غیرقابل وصف در دفاع از ملت مقاوم فلسطین پا به این معرکه بگذارد؟ چه چیزی یمنیها را مجاب کرد از چند هزار کیلومتر دورتر از ماجرا، قضیه فلسطین را مسئله خودشان بدانند و منافع صهیونیستها و حیثیت آنها را آماج حملات کوبنده خودشان قرار دهند؟ چه چیزی پای عراقیها را به ماجرا باز کرد؟
در این یکسال و چند ماه و حتی پیش از آن، پاسخ به این سؤالها را صریحاً از زبان رهبران مقاومت از عبدالملک بدرالدین حوثی تا سید حسن نصرالله شنیده بودیم. حرف همان بود که حاج قاسم سلیمانی، چند ماه پیش از شهادتش در نامهای به ابوخالد، فرمانده کل گردانهای عزالدین قسام فلسطین نوشته بود: «دفاع از فلسطین، مایه عزت و شرافت ماست و هرگز در ازای زرق و برق و لاشه این دنیا، از این واجب دینی دست نخواهیم کشید. دفاع از فلسطین مصداق واقعی دفاع از اسلام و قرآن است و هر کس ندای شما را بشنود و به یاری شما نشتابد مسلمان نیست».
امروزه رسیدن به اینکه دفاع از حق فلسطینیها تنها از دلِ یک انگیزه خالص اسلامی قابل تحقق است، بر همه جریانهایی که دغدغهاش را دارند روشن است. با وجود این، نباید فراموش کنیم برای رسیدن به همین پاسخِ روشن، مسیرهای پرپیچ و خم فراوانی طی شد تا این نگاه تثبیت شود. بازخوانی این مسیر بهخصوص در نسبت تجربهای که خود جریانهای فلسطینی در این چند دهه از سر گذراندهاند، مهم است. یک نمونهاش ایده ناصریسم و ناسیونالیسم عربی بود که با شکست اعراب از اسرائیل در ۱۹۶۷ به گل نشست. بحثهای توافقنامه صلح میان اعراب و اسرائیل که به «کمپ دیوید» معروف شد و ماجرای یاسر عرفات و زمین گذاشتن اسلحه توسط او هم که نشان داد فریب خدعه مذاکره را خورد دیگر بر کسی پوشیده نیست. این مسیرهای ذلتبار و بیثمر به عینه دیده شد و از آن سو تجربه «جنگ نیسان» و شکست صهیونیستها به دست شیعیان لبنان اتفاق افتاد تا بالاخره ایده و انگیزه «طوفان الاقصی» به عنوان زخمی کاری و کشنده بر پیکر اشغالگران در ذهن افرادی چون یحیی سنوار شکل گرفت و این ایده و تدارکاتش توسط حاج قاسم سلیمانی بی هیچ چشمداشتی، تأمین و تقویت شد. خلاصه اینکه تبیین این گزاره و رسیدن به این ایده، جز با عبور از غوغاهای ساختگی و جعلی که به قول شهید فتحی شقاقی، مؤسس جنبش جهاد اسلامی فلسطین، تماماً رد پای استعمار در شکلگیریشان مشهود بود، امکانپذیر نمیشد.
فلسطین باید از حاشیه دوگانههای جعلی پاک میشد و به متن دغدغههای انسانِ باورمند به اسلام بازمیگشت. تنها این ایده راهگشا بود. روی همین حساب هم حاج قاسم گفته بود: «شما میدانید که همه جریانهای فلسطینی در مبارزه خودشان، کمترین توجه به مسئله ایدئولوژی اسلامی خودشان کرده بودند. عموم گروههایی که در فلسطین به وجود آمده بودند و نیابت مبارزه را بر عهده داشتند، به دلیل اینکه به کشورهای مختلف وصل بودند، یا مرام مارکسیستی داشتند، یا مرام کمونیستی داشتند و یا ناسیونالیستی داشتند. جریانهای اسلامی که همچون حماس، جهاد اسلامی و دهها جریان اسلامی دیگر روی کار آمدند، موفقیتهای آنان و تأسی اینها به جریان اسلامی که در جنوب لبنان موفق شده بود، فضای فلسطین را یکپارچه اسلامی کرد...».