به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، این زن، بدون حجاب در هیچ محفلی ظاهر نمیشد، فقط در عروسیها و جشنهای خانوادههای مذهبی حضور مییافت و با عقیده و ایمان محکمی از اسلام حرف میزند. از پری رشیدی صحبت میکنیم زن ۲۳ سالهای که در دیماه سال ۴۷ اسماعیل جمشیدی خبرنگار خوشذوق مجلهی «سپید و سیاه» برای گفتوگو با او به عکاسخانهاش در یکی از کوچههای خیابان شهباز (هفده شهریور کنونی) رفت. او چادری بود در حین کار نیز هرگز چادرش را درنمیآورد. روی تابلوی عکاسخانهاش نوشته شده بود: «استودیو فتو بانو رشیدی عکاس مخصوص بانوان باحجاب دعوت شما را با تعیین وقت قبلی میپذیرد»! در ادامه مشروح گزارش یادشده را که در شماره ۲۳ مجلهی سپید و سیاه (۱۸ تا ۲۵ دی ۱۳۴۷) منتشر شد میخوانید:
شما عابری که از آنجا میگذرید میبینید که زنان چادری دسته دسته وارد خانه میشوند، داخل خانه و قسمتی که مربوط به عکاسی خانم پری رشیدی است خود داستانها و حکایتهای شیرینی دارد. در این خانه یک عکاسخانهی رسمی مشغول به کار است و ما وقتی داخل دفتر عکاسخانه شدیم گفتوگوها و بگومگوهای جالبی درگیر بود. چند زن و دختر و بچههای ریز و درشت توی بغل مشغول تماشای نمونه عکسها بودند زنها و دخترها همه بدون استثنا چادر داشتند و وقتی متوجه ما شدند چادر را هرچه بیشتر کیپ گرفتند.
عکاسی بینظیر تهران
این خانم عکاس و عکاسخانهی او را باید تنها عکاسخانهی زنان باحجاب تهران دانست. شاید شما بگویید که در تهران مغازههای عکاسی چندی وجود دارد که عکاسان آن زن میباشند لیکن در حقیقت همهی آنها با این عکاسی فرق دارند زیرا در اینجا یک خانم «فوتوی» مجالس زنان باحجاب است، و در مغازههای عکاسی دیگر بیشتر کارها را شوهر زن عکاس انجام میدهد و تازه خود زن عکاس هم بیحجاب است و بهندرت دیده شده که مسئلهی حجاب در کار رعایت شود، اما این «خانم فتو» به همهی مسائل مربوط به حجاب کار دارد و در عکاسخانهی او به روی تمام مردان بسته است.
خانم عکاس کیست؟
اسم این خانم بانو رشیدی است، بیستوسه سال پیش در کاشان به دنیا آمده و حالا صاحب پنج فرزند میباشند. خانم رشیدی هشت سال پیش در یک مجلس عروسی متوجه کار یک آقا فوتو میشود و یک دل نه صد دل عاشق این کار میگردد. خودش در این باره میگوید:
- عکاس آن عروسی، یکی از آشنایان خانوادگی و از اقوام ما بود. عشق و علاقهی من نسبت به این کار موجب شد که شوهرم جریان را با او در میان بگذارد، و او نیز ترتیبی بدهد که من این کار را یاد بگیرم.
پری خانم سپس افزود:
- اولین بار که دوربین به دست گرفتم خود ماجرای جالبی دارد، من هنوز کارم را خوب یاد نگرفته بودم که خبر رسید در یک مجلس عروسی، عروس و فامیل عروس به هیچ وجه حاضر نیستند یک مرد از آنها عکس بگیرد و بالاخره پس از یک سلسله گفتوگو و مشورت قرار بر این شد که یک نفر زن بیاید و از عروس عکس بگیرد، آقای عکاس و اقوام داماد هرچه کردند که از یک جایی عکاس زن پیدا کنند موفق نشدند. به سراغ آن چند زنی که عکاسخانه داشتند رفتند اما آنها نمیتوانستند با فلاش عکس بگیرند و بالاخره کار به جایی رسید که من دل به دریا زدم و در حالی که چادرم را کیپ گرفته بودم دوربین و فلاش را برداشتم و آماده شدم.
استاد من نیز دوربین را میزان کرده بود و من با شور و هیجان برای اولین بار از یک عروس و داماد عکس گرفتم. اتفاقا عکسها خیلی خوب شد و همین خوبی عکسها موجب گردید که من عملا برای یاد گرفتن کار عکاسی به عکاسخانهی استادم بروم که در میدان بهارستان مغازه داشت و در اندکمدتی تمام کارهای عکاسی را یاد گرفتم و با کمک همان معلم در خانهام تاریکخانه درست کردم، دفتر کار و اتاق عکسبرداری ایجاد نمودم و خلاصه تشکیلات روبهراه شد و حالا نزدیک به شش سال است که به این کار مشغولم و شهرت من و استقبال زنهای باحجاب از من آنقدر زیاد شده که اکثر مجبور میشوم بعضی مشتریها را جواب بگویم و دعوت عکسبرداری را رد کنم!
اولین مجلس عکسبرداری
اولین بار که شخصا با دعوت قبلی به یک مجلس عروسی میرفتم تب داشتم و ناراحت بودم، از بخت بد عروس و داماد هم ناجور بودند یعنی عروس کوچک و کوتاهقد و داماد درشت و بلندقد بود و من مجبور شدم که به داماد بگویم کوچک شود! و یا عروس را وادار کنم که روی پنجهی پا بایستد تا چند عکس بگیرم. شهرت کار من از وقتی زیاد شد که در یک مجلس عروسی بر سر عکاس مردمکم مانده بود مرافعه بشود، به این ترتیب که برای عکسبرداری در عروسی یک خانوادهی ثروتمند و مومن تهران عکاس مرد دعوت میشود. عکاس مرد بیخیال مشغول عکسبرداری بود که یکدفعه عموی عروس که یکی از حاج آقاهای خیلی متعصب بود از راه رسید و اطرافیان عروس از ترس او عکاس مرد را در اتاقی حبس کردند، چون اگر حاج آقا میفهمید که یک مرد در آن مجلس است، بدون شک مجلس عروسی را به هم میزد و حتی ممکن بود دعوا مرافعه شود... موضوع مخفی شدن عکاس مورد کنجکاوی قرار گرفت و خود حاجی آقا هم برحسب اتفاق نور فلاش را دیده بود که مرتب میپرسید که پس این عکاسباشی کجاست و همه از ترس میگفتند عکاس یک زن است و همین الان میآید! همه گیج و دستپاچه شده بودند نمیدانستند چه بکنند و چه بگویند و راه چاره میخواستند و بالاخره یکی از حاضرین نشانی مرا به صاحب عروسی میدهد و میگوید که زنی در خیابان شهباز در خانهی خود دفتر عکاسی دارد و از مجالس عروسی زنان باحجاب با دوربین و فلاش عکسبرداری میکند...
آنها وقتی این خبر خوش را میشنوند بیدرنگ به دنبال من میآیند و مرا با خود میبرند اتفاقا آن مجلس عروسی بسیار بزرگ و مفصل بود و بیشتر اعیان بازار و میدان بارفروشها در آن شرکت کرده بودند. وجود من و کار من مورد توجه و تحسین همه قرار گرفت و ماجرا دهن به دهن گشت و دیری نکشید که من در میان تمام خانوادههای ثرومتند مومن معروف شدم.
خاطرات جالب دیگر؟
خانم پری رشیدی تنها زن عکاس باحجاب تهران که هیچوقت بدون چادر به هیچ جشنی نمیرود و یا در محل کارش حاضر نمیشود از شغل خود خاطرات جالب و شیرینی دارد یکی از آنها مربوط به کار شخصی خودش میباشد که بد نیست خودش حکایت کند. خانم عکاس باحجاب تهران میگفت:
- در اوایل امر یک شب پس از آنکه کار عکسبرداریام تمام شد فیلمها را توی ساک گذاشتم و مجلس عروسی را ترک و به خانه برگشتم تا در تاریکخانهی آنها را ظاهر کنم. فیلمها را در تاریکخانه باز کردم اما به جای اینکه در داروی مثبت بگذارم توی ظرف منفی گذاشتم و درنتیجه تمام فیلمها سیاه شد و من وقتی متوجه جریان شدم بهشدت ترسیدم، و از فرط ناراحتی گریه کردم. آنقدر گریه کردم که همانجا از حال رفتم و روی زمین افتادم تا شوهرم آمد و مرا از تاریکخانه بیرون آورد اما من مرتبا میگفتم به مردم چه بگویم؟!
اتفاقا عروسی متعلق به یکی از آن خانوادههای بزرگ و سرشناس بود، دو روز بعد سیل مشتریها راه افتاد تا عکسها را ببینند؛ ولی من متاسفانه مجبور شدم به همه بگویم که فیلمها را در تاکسی جا گذاشتم و تا این ساعت هنوز از پیدا شدن آن خبری نیست!
به عروس و داماد چه گفتید؟
حقیقت امر را به آنها گفتم و برای جبران آن دوباره آنها را لباس پوشاندم و خودم نشستم عروس خانم را آرایش کردم و عکس گرفتم تا راضی شدند.
خاطرهی دیگر خانم رشیدی مربوط به یک مجلس عقد است که در آخرین لحظه تشریفات معمول و متداول به هم خورد و ماجرا از این قرار است:
- تمام کارهای آن مراسم انجام گرفته بود، مهریه و جواهرات و تشریفات متفرقه انجام گرفت، موقع بله گفتن، عروس خانم به جای بله، نه گفت و جریان از این قرار بود که در شرایط عقد قید شد داماد مجاز است زنش را هرجا که لازم باشد بدون حجاب ببرد. خانوادهی عروس با این شرط موافقت نکردند و درنتیجه به عروس گفتند بله نگوید.
صدای «نه» عروس که بلند شد فامیلهای داماد با عصبانیت از جایشان بلند شدند و فحاشی کردند و خلاصه دعوا شروع شد. بستگان داماد و بستگان عروس دستبهیقه شدند و مجلس عقد به هم خورد و از حال عادی خارج شد.
یک خاطرهی دیگر دارم که باز هم از دعوا و زد و خورد عروس و داماد است به این ترتیب که در یک مجلس عروسی که قرار بود دویست نفر از خانوادهی عروس و دویست نفر از خانوادهی داماد دعوت شوند از طرف خانوادهی عروس به جای دویست نفر ششصد نفر به عروسی دعوت شدند و خانوادهی داماد که ناگهان با این سیل میهمانان روبهرو شدند، به دست و پا افتادند که چگونه پذیرایی کنند، از همه بیشتر داماد ناراحت بود و بالاخره با عصبانیت به عروس گفت که «اینها کی هستند و از کجا آمدهاند؟» عروس جواب داد: «فامیلهای من هستند». داماد گفت: «قرار نبود این همه آدم دعوت کنید!» عروس گفت: «چیزی نشده من مجبور بودم تمام فامیلهایم را دعوت کنم.» خلاصه کار بگومگوی عروس و داماد بالا گرفت و زمزمه بلند شد و کار به دو طرف کشید. دامادیها میگفتند به ما توهین شده و با این گفتوگو زد و خورد شروع شد حالا نزن کی بزن!
خوب خانم رشیدی شما در جریان چه کردید؟!
با عجله خودم را به پشتبام رساندم و عکس گرفتم، تا توانستم از زد و خورد دو خانواده عکس گرفتم. بالاخره ریشسفیدان دو طرف فهمیدند که این کار چه عواقب وخیمی دارد، از این رو آمدند عروس و داماد را به اتاقی بردند و سعی کردند که آشتیشان بدهند. چون پای ریشسفیدان در میان بود عروس و داماد آرام شدند! ولی با اخم و عصبانیت زیاد. در اینجا بود که اثر وجودی خودم را نشان دادم، به آنها که اخم کرده بودند گفتم که کنار هم بایستند. ابتدا راضی نمیشدند تا بالاخره من گفتم که عکس خراب میشود و به خاطر این عکس یادگاری هم که شده حتما باید به همدیگر نگاه کنند و بخندند، و اینجا بود که هر دو بیاختیار به هم خندیدند و نقشهی من عملی شد یعنی آنها با همین خنده با هم آشتی کردند.
آخرین مطلبی که دربارهی خانم رشیدی باید گفت مربوط به زنانی است که در تمام عمرشان در هیچ جا عکس نگرفتهاند و برای اولین بار با دوربین آشنا میشوند و از خود یادگاری به جای میگذارند و این خدمتی است که خانم رشیدی به آنها انجام میدهد. خانم پری رشیدی با آنکه از زنهای باحجاب عکس میگیرد در میان زنهای بیحجاب هم مشتری زیاد دارد که عدهای از آنها از خانمهای شیک و متجدد هستند.
۲۵۹