به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، مهدی کلهر، برادر کوچک حاج آقا مجتبی تهرانی، به مناسبت سالروز درگذشت این استاد برجسته یادداشتی را در اختیار پایگاه مبلغ قرار داده است.
متن این یادداشت بدین شرح است؛
بسمه تعالی ...
و اما بعد،
در شرایطی قرار داریم که فرصت گریستن هم نداریم. چه می گویم؟ حتی درنگی برای یک آه کشیدن.
آه غزه!
غزه را می گویم. فلسطین را که هنوز بمباران بیمارستان های غزه تمام نشده،
کشتار بی رحمانهی مردم بی پناه لبنان و سوریه بیداد کرده است. آنها هم برادران و خواهران ما هستند.
هنوز در میانهی طوفان الاقصی هستیم.
شاید بشر در طول تاریخ، کمتر شاهد بی تمدنی، توحش و جنایاتی اینچنین بوده باشد.
در این زمانهی سنگین تر از سنگ،
درین لحظات تاریک تر از شب،
کمی فرصت می خواهم از برادری سخن بگویم که از کودکی دوستش داشتم. سرشار از شور و عشق و محبت و سرشار از احساس و عاطفه بود و جستجوی راز خلقت و زندگی و ...
او پای مشاعره شب های طولانی و سرد زمستان های مشهد و تهران ما بود.
همیشه تبیین و تشریح خصوصیات متناقض حاج آقا مجتبی، برایم دشوار و بلکه غیر ممکن بوده است.
نعلین گِل آلود او در زمستان ها و در کوچه و بازار مشهد، قم و تهران پشت عبایش را خال خالی می کرد؛ چون تند تند راه می رفت و بلکه ریز می دوید. با گام های ریز اما تند تند.همواره سرش پایین بود. تنها راه می رفت؛ همچون استادش (امامنا، سیدنا، زعیمنا، الخمینی،س،) نمی گذاشت گروهی او را در کوچه و خیابان دنبال کنند.
اما تواضع اش باعث نمی شد که جلوی متکبران و مستکبران سرخم کند. در برابر ناحق، مستحکم و مستدل می ایستاد. لبخند می زد، چندین نوع لبخند داشت شاید به تعداد حروف الف، با. هر لبخندش معنی خاص خود را داشت.
حاج آقا مجتبی تهرانی، (و بعداً طهرانی)
خودش بود.
نعلین گِل پرتاب کن او، عبا و قبای خودش را نشانه می گرفت. او، روی زمین می دوید اما عمامه او که حافظ سروکله او بود، در عرش سیر می کرد.
پایش در گِل و افکارش درحال نوازش کردن گُل های بهشت موعود بود.
ریاضیاتش عالی بود اما ذوق و معرفتش و شور و حالش بر برهان و استدلالش غلبه داشت.
از حاج آقا مجتبی تهرانی (شهید کلهری) گفتن، کاری نشدنی است چه برسد بر آنکه بخواهی در باره او بنویسی.
اما، تا زمانی که کتاب «شمع محفل» را ندیده و نخوانده بودم، با وجودی که نزدیک به یک سال سعی کردم با تمام مشغله های کاری و غیر کاری خودم، هرچه در توان داشتم، در اختیار نویسنده کتابی که او را ندیده ولی به او اطمینان کرده بودم، نویسندهی کتاب صمیمیکه «شمع محفل» نامیده شد، قرار دهم.
آقای عباسی اقدم، نویسنده ای متواضع و متفاوت است.
اما فکر می کنم، قلم نویسنده توانست این ترکیب متضاد عشق و احساس و عقلانیت، ذکاوت، معرفت و سیاست را بروی کاغذ بیاورد و نترسد،
شجاعت می خواست.
شیخ مجتبی تهرانی چند شخصیت متضاد اما بصورت متحد دریک شمایل بود.
شاید دیگرانی که اهل این ترکیب علم و عمل و این استدلال و عشق و قلب، این ترکیب حب و بغض را در کتاب «شمع محفل» خوانده باشند
عرایض بنده را تأیید کنند.
عباسی اقدم، کاری سترگ را نه به سرانجام، اما بخوبی ورود کرده است، هنوز بنظر من «شمع محفل» جای تداوم و گسترش دارد. اهل کتاب و جستجو که کتاب را خوانده اند، همین نحو بیان را برای تداوم شرح و توضیح زندگی حاج آقا مجتبی تهرانی طلب می کنند.
"شمع محفل" را متفاوت دیده اند، نه متناقض و باور پذیر ارزیابی کرده اند.
چرخ روزگار نه، بلکه دست پروردگار شیخ مجتبی تهرانی هایی دارد که در جاهایی از نقاط عطف و تصمیمات مهم آن ها را قرار می دهد تا نقش بی صدا و بی جارو جنجال شان را بدور از همهی دیدگان و دور از گوش ها و... بانجام برسانند، که:
هو علی کل شیئ قدیر، و بیده الخیر.
امیدوارم نویسندهی خوش ذوق «شمع محفل» آقای عباسی اقدم در چهره نویسی هایش هر روز به موفقیت های بالاتر دست پیدا کند.
کوچکترین برادر حاج آقا مجتبی تهرانی
مهدی کلهر
۱۱. دی ۱۴۰۳