شناسهٔ خبر: 70576565 - سرویس علمی-فناوری
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه شرق | لینک خبر

نگاه پیرامون کتاب «آدام اسمیت در پکن: تبارهای قرن بیست‌ویکم»

ویژگی‌های اسمیتی توسعه چینی

بسیاری از صاحب‌نظران علت پیشرفت اقتصادی چین را اعمال سیاست درهای باز این کشور برای جذب تجارت و سرمایه‌‌گذاری خارجی می‌دانند، اما جووانی اریگی، اقتصاددان، در کتاب «آدام اسمیت در پکن» تأکید دارد جاذبه اصلی چین برای سرمایه‌گذاران خارجی، نیروی کار فراوان و ذخایر ارزان این کشور نیست، چراکه حجم انبوه این ذخایر در بقیه نقاط جهان نیز وجود دارد، بلکه باید جاذبه اصلی چین را در کیفیت بالای این ذخایر -در حوزه بهداشت، آموزش و مدیریت- دانست که با توسعه سریع چین ترکیب شده است.

صاحب‌خبر -

جواد لگزیان:بسیاری از صاحب‌نظران علت پیشرفت اقتصادی چین را اعمال سیاست درهای باز این کشور برای جذب تجارت و سرمایه‌‌گذاری خارجی می‌دانند، اما جووانی اریگی، اقتصاددان، در کتاب «آدام اسمیت در پکن» تأکید دارد جاذبه اصلی چین برای سرمایه‌گذاران خارجی، نیروی کار فراوان و ذخایر ارزان این کشور نیست، چراکه حجم انبوه این ذخایر در بقیه نقاط جهان نیز وجود دارد، بلکه باید جاذبه اصلی چین را در کیفیت بالای این ذخایر -در حوزه بهداشت، آموزش و مدیریت- دانست که با توسعه سریع چین ترکیب شده است.

 

از نگاه اریگی، سرمایه‌‌گذاری مستقیم خارجی نقشی عمده را در تقویت صادرات چین بازی کرد، اما نه شروع‌‌کننده و نه هدایت‌کننده توسعه چین بود و رونق صادرات را باید اپیزود پایانی پیشرفت چین دانست. نیاز سرمایه‌ خارجی (به‌ویژه آمریکا) به چین، بیش از نیاز چین به سرمایه خارجی بود. شرکت‌‌های آمریکایی از اینتل گرفته تا جنرال‌‌موتورز، «با یک الزام ساده مواجه بودند: سرمایه‌‌گذاری در چین برای استفاده از مزیت کشوری با نیروی کار ارزان و اقتصادی شکوفا یا واگذاری آن به رقبا». به این ترتیب، چین در گذشته فقط یک مرکز تولیدی بود، اما امروزه به مرکز توسعه و فروش محصولات تبدیل شده است.

 

اما چه شرایطی با یکدیگر ترکیب شدند تا این تغییر اقتصادی مهم یا به‌ تعبیر استیگلیتز «جالب‌‌ترین تحول در تاریخ معاصر» را رقم بزنند؟ بین رنسانس اقتصادی کنونی چین و توسعه این کشور در سده‌های میانه، خسوف صدساله آن پس از جنگ‌‌های تریاک‌ و سنت انقلابی‌گری آن به‌‌عنوان سنت پایه‌گذار جمهوری خلق چین، چه پیوندی برقرار است؟ اریگی بر این باور است که ابتدا باید نقاب نولیبرالیسم را از چهره پیشرفت ‌و توسعه چین کنار ‌بزنیم. او توضیح می‌دهد که مقررات‌‌زدایی و خصوصی‌‌سازی در چین بیشتر گزینشی بوده‌ و با سرعت بسیار پایینی نسبت به کشورهایی که دستورالعمل نولیبرال را دنبال کردند، پیش ‌رفته است.

 

اصلاحات اصلی چین نه در خصوصی‌‌سازی بلکه در نوع مواجهه بنگاه‌های تحت مالکیت دولت با یکدیگر، شرکت‌‌های خارجی، بنگاه‌های خصوصی و نیمه‌خصوصی تازه‌‌تأسیس‌ و بنگاه‌‌های تحت مالکیت عموم است. این رقابت به کاهش شدید سهم بنگاه‌‌های تحت مالکیت دولت در اشتغال و تولید در مقایسه با دوره 1949-1979 انجامید، اما نقش دولت در توسعه چین افول نکرد. برعکس، دولت مقادیر عظیم پول را در توسعه صنایع جدید، تأسیس مناطق پردازش صادرات، مدرنیزاسیون و توسعه آموزش عالی و پروژه‌‌های زیرساختی به جریان انداخت، تا حدی که رشد درآمد سرانه چین را به سطوحی رساند که با هیچ کشوری قابل مقایسه نبود.

 

به عقیده اریگی، این سیاست‌‌ها به لطف اندازه قاره‌‌گونه و جمعیت کشور به دولت چین کمک کرد مزایای صنعتی‌‌شدنِ صادرات‌محور را که محرک آن سرمایه‌‌گذاری خارجی است، با مزایای اقتصاد ملی خودبسنده که محرک آن زبان مشترک، آداب و رسوم، مؤسسات و شبکه‌های تجاری محلیِ دارای دسترسی به شرکای خارجی است، ترکیب کند. یکی از مهم‌ترین محصولات این ترکیب، مناطق بزرگ پردازش صادرات هستند که اکنون خانه امید دوسوم از کل کارگران مناطق پردازش صادرات در جهان است. وسعت زیاد چین به این کشور کمک کرده سه خوشه اساسی تولیدی ایجاد کند که هر‌کدام تخصص ویژه دارند. همچنین سیاست مداخله‌‌گری دولتی چین، دانشگاه‌ها، بنگاه‌ها و بانک‌های دولتی را در توسعه تکنولوژی اطلاعات سهیم کرد. اریگی تصریح می‌کند‌ اصلاحات تدریجی چین و اقدامات تعادل‌آفرین دولت برای تقویت ارتباط بین بازار ملی و تقسیم‌ ‎کار اجتماعی جدید، بیانگر آن است که اعتقاد یوتوپیایی به طریقت نولیبرال یعنی منافع شوک‌درمانی‌ها، دولت‌‌های حداقلی‌ و بازارهای خودتنظیم یکسره با روش رفرمیست‌‌های چینی بیگانه است؛

 

این رفرمیست‌ها بیش از دو قرن پیش تحسین آدام اسمیت را برانگیختند، چرا‌که اسمیت در مطالعه خود روی توسعه بازارمحور معتقد بود دولت‌‌ها از بازارها به‌عنوان ابزار حکمرانی استفاده می‌‌کنند و آزاد‌سازی تجارت را به‌ تدریج انجام می‌‌دهند تا «آرامش عمومی» به هم نریزد. آنها به‌ جای کارگران، سرمایه‌‌داران را به رقیب یکدیگر تبدیل می‌‌کنند تا سود به حداقل سطح قابل تحمل برسد. آنها تقسیم کار را به جای درون، میان واحدها و اجتماعات تولیدی تقویت می‌‌کنند و برای مواجهه با اثرات منفی تقسیم کار بر جمعیت، در آموزش سرمایه‌‌گذاری می‌‌کنند.

 

این دولت‌‌ها اولویت را به تشکیل بازار داخلی و توسعه کشاورزی می‌دهند تا شالوده اصلی نظام صنعتی ریخته شود و بعدا به تجارت و سرمایه‌‌گذاری خارجی روی می‌آورند. ویژگی‌های اسمیتی اصلاحات چین ازجمله اصلاحات تدریجی، اقدامات دولت در جهت بهبود تقسیم کار اجتماعی، توسعه آموزش، تبعیت منافع سرمایه‌‌داران از منافع ملی و تقویت رقابت بیناسرمایه‌‌دارانه و به‌ویژه نقش پیشگامانه رفرمیست‌‌ها در شکل‌‌گیری بازار داخلی و بهبود شرایط زندگی در نواحی روستایی، تحسین اریگی را به همراه دارد، اما او خاطرنشان می‌کند: تناسب بین توسعه اقتصادی-سیاسی چین و توسعه بازارمحور اسمیت به این معنی نیست که اصلاحات دنگ موبه‌مو از نوشته‌های اسمیت الهام گرفته است. پیش از این نیز ذکر شد که دیدگاه‌های عالیجناب چن در قرن هجدهم، اگرچه شباهت زیادی به آرای اسمیت در ثروت ملل داشت، اما ملهم از سنن چینی و در عمل معطوف‌ به مشکلات حکمرانی چین در‌ امپراتوری منچو بود.

 

خاستگاه اصلاحات دنگ شائوپینگ نیز ضرورت حل مشکلات حکمرانی چین پس از مائو بود. در فرازی خواندنی از کتاب نیز جووانی اریگی با یادآوری آموزه مهم گاندی، بر آن است که اساس موفقیت انقلاب صنعتی غربی حذف اکثریت قریب به اتفاق جمعیت جهان از دسترسی به منابع طبیعی و انسانی بود تا بقیه جهان به‌ جای بهره‌‌مندی از صنعتی‌شدن، هزینه آن را تقبل کند. به عبارت دیگر، موفقیت انقلاب صنعتی بریتانیا به کوچکی نسبی و مطلق اندازه اقتصاد بریتانیا وابسته بود. اندازه نسبی کوچک در برابر اقتصاد جهانی به این معنی بود که بقیه نقاط جهان منابع طبیعی را عرضه خواهند کرد و تولیدات بریتانیا را‌ که برای تداوم رشد اقتصادی آن کشور ضروری بود، خواهند خرید.

 

 به همین دلیل، اریگی می‌گوید‌ اتکای توسعه چین بر مصرف انرژی و فشار بر منابع کمیاب، نه‌تنها «معجزه اقتصادی» این کشور را پایان می‌‌دهد، بلکه شکاف وسیع بین دو گروه دارا و ندار را بیشتر می‌کند. اما اگر تغییر مسیر چین به سمت احیا و تحکیم سنت‌‌های توسعه بازارمحور و خوداتکا، انباشت بدون سلب مالکیت، تحرک منابع انسانی‌ و حکمرانی از طریق مشارکت انبوه، موفقیت‌آمیز باشد، آنگاه این کشور شانس دارد که در موقعیت ایجاد یک جامعه مشترک‌المنافع تمدنی قرار گیرد که تکیه‌گاه آن صلح و تمایزات فرهنگی است.