شناسهٔ خبر: 70575956 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه شهروند | لینک خبر

تحلیل شهید سید حسن نصرالله درباره شهادت حاج قاسم سلیمانی که پیامی برای امروز ماست...

همه ما سلیمانی هستیم

صاحب‌خبر -

  [ شهروند]  فردا سالگرد شهادت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی است؛ سالگردی که با شرایط خاص منطقه مصادف شده است. به این دلیل که در این ایام کمتر کسی بود که از حاج قاسم و دلاوری‌های او در مبارزه با داعش یادی نکند. این روزها در واقع در شرایطی هستیم که سوریه به دست تحریری‌ها افتاده است، آمار شهدای غزه از 45 هزار نفر گذشته است، حزب‌الله لبنان بزرگ‌ترین چهره خود شهید سید حسن نصرالله را از دست داده است، حوثی‌ها در یمن سرسختانه در حال نبرد با رژیم صهیونیستی هستند و همچنان سخن از عملیات «وعده صادق 3» به میان می‌آید. در چنین شرایطی البته بازوهای رسانه‌ای دشمن بر طبل یأس می‌کوبد و جبهه مقاومت را در موضعی شکست‌خورده تعریف می‌کند اما برای پاسخی روشن به ماجرا باید نگاهی تاریخی به جریان داشت؛ نگاهی که نه صرفاً امروز بلکه گذشته مقاومت را ببیند. رویکردی که بداند مجاهدان جبهه مقاومت دهه‌های پیشین کجا بودند و حالا کجا ایستاده‌اند. به همین دلیل، تحلیلی از شهید سید حسن نصرالله را انتخاب کرده‌ایم که گویی درباره امروز سخن می‌گوید. این تحلیل که بخشی از یک مصاحبه طولانی است، هم پاسخی به آن‌هاست که بعد از شهادت حاج قاسم گمان می‌کردند همه چیز از دست می‌رود و هم جوابی به آن‌هاست که شهادت سید حسن نصرالله را پایان مقاومت لبنان می‌پنداشتند. شهید نصرالله همچنین خاطره‌ای هم از حاج قاسم عنوان می‌کند که اوج دور اندیشی شهید سلیمانی را درباره ماجرای سوریه نشان می‌دهد. در ادامه دو خاطره دیگر نیز درباره شهید سلیمانی آورده‌ایم که کمتر خوانده یا شنیده باشید. این گزارش‌ها و خاطرات مستند هستند به دو کتاب تازه‌منتشرشده به نام‌های «شاید پیش از اذان صبح» (نوشته احمد یوسف‌زاده، انتشارات سوره مهر)، «همراه ما بود» (بیانات و مصاحبه‌های شهید سید حسن نصرالله پیرامون شهید حاج قاسم سلیمانی، گردآوری و ترجمه سید حسین مرکبی، انتشارات مکتب حاج قاسم) و کتاب «صبح شام» (از خاطرات دکتر حسین امیرعبداللهیان، نوشته محمدمحسن مصحفی، انتشارات سوره مهر).

گذشته را فراموش نکنید

   تحلیلی از شهید سید حسن نصرالله درباره شهادت سردار سلیمانی و بازگویی خاطره‌ای درباره حاج قاسم

همه ما سلیمانی هستیم...
پس از شهادت حاج قاسم سلیمانی و حاج ابومهدی، چند اتفاق افتاد که نشان می‌داد خط مقاومت و در رأس آن‌ها جمهوری اسلامی، این ضربه را با وجود آنکه بسیار شدید بود، از سر گذراندند؛ یعنی اولاً تشییعی که صورت گرفت،
رهبر معظم انقلاب آن را سیلی تاریخی نامیدند. میلیون‌ها نفر در ایران و عراق در این تشییع شرکت کردند. این خلاف هدف ترامپ بود. هدف از قتل حاج قاسم و حاج ابومهدی این بود که نفس مقاومت بریده شود و مردم بترسند، بلرزند، عقب‌نشینی کنند، برگردند و هراس داشته باشند. مردم اما آمدند و گفتند همه ما قاسم سلیمانی و ابومهدی مهندس هستیم. به تعبیر حضرت آیت الله خامنه ای، این نخستین ضربه بود.

شجاعت در حمله به پایگاه آمریکایی
ضربه دوم، عین‌الأسد بود. در زمینه موشک‌باران ایرانی عین‌الأسد، متأسفانه حتی دوستان، موضوع را تضعیف کردند. گویی معیار این است که آیا کسی کشته شده یا نشده. فارغ از اینکه سربازی کشته شده باشد یا نشده باشد، معادله اصلاً اینجا نیست. اینکه در جهان و در جهان عرب و اسلام، در رأس یک نظام در اندازه ایران که منافع عظیمی دارد و شما می‌دانی کارخانه، پالایشگاه، بندر، فرودگاه و چیزهایی دارد که می‌تواند از دست بدهد، سرانی وجود داشته باشند که شجاعت پاسخ موشکی مستقیم، روشن و علنی را به یک پایگاه نظامی آمریکا داشته باشند، این یک رخداد تاریخی و بزرگ و وصف‌ناپذیر در سطح استراتژیک، فرهنگ، انسانیت، اراده و شجاعت است. حالا برخی می‌آیند تضعیفش می‌کنند که کسی کشته شد یا نشد؟!

گذشته را فراموش نکنید
اتفاقی که برای حاج قاسم افتاد، در فرهنگ، اندیشه، راه و روش، تاریخ و مسیر ما، یک خاتمه پیش‌بینی‌پذیر و طبیعی بود. چرا؟ چون ما در حال یک جنگ عظیم، بزرگ، خطیر و تاریخی هستیم. باید برگردیم به زاویه دیدمان به یک واقعه. وقتی بدون نگاه کردن به گذشته و آینده و ماهیت شرایط، به یک جزء نگاه می‌کنیم، ممکن است نگاه یا ارزیابی‌مان درباره آن جزء و پیامدهایش بسیار منفی باشد، اما اگر به آن جزء، درون یک چهارچوب کلی نگاه کردیم، موضوع کاملاً متفاوت خواهد شد. امروز شما نگاه نکنید که آمریکایی‌ها آمدند حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی مهندس را کشتند. قبول که ما در ایران، عراق و منطقه با از دست دادن این دو، خسارت دیدیم. اما همه در حال ادامه راه و پیگیری هدف‌های‌شان هستیم. خسارت‌مان سر جای خودش، اما این خسارت درون چه زمینه‌ای بود؟ گاهی ما در خانه‌های‌مان نشسته‌ایم و می‌آیند ما را می‌کشند. گاهی ما در حال فرار از حمله دشمن هستیم و می‌آیند ما را می‌کشند... گاهی هم پیروزی‌های بسیار بزرگی داریم و زمین بازی را عوض کرده‌ایم و معادلات را تغییر داده‌ایم و پروژه‌های عظیم آمریکایی را از بین برده‌ایم. منظورم از ما، خط مقاومت است.

هواپیمای ترامپ با چراغ خاموش!
خب امروز شما از من می‌پرسید آیا هیبت از بین رفت یا نرفت؟ ابتدا بگوییم تکلیف این سخن آمریکایی‌ها و ترامپ که می‌گوید ما در منطقه (و گاهی می‌گوید عراق) 7 هزار میلیارد دلار خرج کردیم و هیچ چیز به دست نیامد، چه می‌شود؟ رهبر معظم انقلاب مثالی می‌زنند و می‌گویند آمریکایی‌ها در عراق به اعتراف ترامپ 7 هزار میلیارد دلار خرج کردند اما وقتی ترامپ فلان سال می‌خواست شب کریسمس بیاید به نیروهایش سر بزند، شب و بدون خبر قبلی و با چراغ‌های خاموش آمد. خودش تعریف می‌کند که چراغ‌های هواپیما را خاموش کرده بودند. به‌صورت محرمانه و ساکت آمد و شبانه رفت. اینجا مشخص می‌شود که چه کسی در عراق پیروز است و دست بالا را دارد. شما (آمریکایی‌ها) با این تعداد سرباز و این مقدار پولی که خرج کرده‌اید، باید عراق در جیب‌تان باشد! با این حال او می‌ترسد جز به این روش به عراق بیاید. این‌ها را دستاورد یک دو یا سه شخص نمی‌دانیم. این دستاورد همه رهبران، مجاهدان، شهیدان، جانبازان، اسیران، رزمندگان و مردان آغوش‌گشوده خط مقاومت است.

اگر حاج قاسم نبود...
بعضی‌ها به من می‌گویند ما در موضع دفاع هستیم، نه موضع حمله. من گفتم ما ده‌ها سال است که همچنان در موضع دفاع هستیم؛ چون برادر، ما امتی هستیم که به ما تجاوز شده. در قرن گذشته به اماکن مقدس، قدس، فلسطین، لبنان، سوریه، اردن و مصر ما تجاوز شده. ارتش‌های جهان را برای اشغال عراق، افغانستان، منطقه خلیج و کشورهای منطقه آوردند. علیه لبنان چندین جنگ راه انداختند. علیه غزه چندین جنگ راه انداختند. معامله قرن را برای برچیدن موضوع فلسطین مطرح کردند. پس ما در حال دفاع هستیم، در حال دفاع مشروع از خویشتن. واقع‌بین باشیم. خط ما در موضع دفاع از نفس است. منظورم از نفس، خودمان، یعنی رزمندگان نیست؛ بلکه منظورم کشورها، ملت‌ها، اماکن مقدس، امت، منابع و داشته‌های امت‌مان است. در این نبرد که حاج قاسم از بزرگ‌ترین فرماندهان آن بود، پیروزی های بسیار بزرگی رقم خورد. پروژه داعش را در عراق نابود کرد. پیش از آن هم پروژه اشغال را نابود کرده بود. اگر مقاومت عراق نبود، تا امروز 150 هزار افسر و سرباز آمریکایی در عراق حضور داشتند و فارغ از همه تشریفات دموکراتیک و رسانه‌ای، عراق را سفارت آمریکا اداره می‌کرد. همچنین اگر خط مقاومت نبود، پروژه آمریکایی داعش در عراق پیروز شده و تمام منطقه را گرفته بود. آمریکایی‌ها از داعش استفاده کردند تا پس از شکست سال 2011 به عراق برگردند. این اعتراف خود ترامپ است.

نگران سوریه‌ام...
(البته) همه جهان باید بدانند این خون روی زمین نمی‌ماند. قاتلان حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی مهندس، چه آمران و چه مجریان، دیر یا زود باید کیفر داده شوند. این روشن است و بنده معتقدم هر انسان شریف، وفادار و آزاده‌ای در این امت باید درباره این مسیر و موضوع، احساس مسئولیت کند... دقیقا فردای استعفای حسنی مبارک (رئیس‌جمهور پیشین مصر) و شادی عظیمی که در میدان التحریر (بزرگ‌ترین میدان قاهره) و تمام جهان عرب به پا شد، حاج قاسم سلیمانی اینجا به ضاحیه آمد. فردای اعلام پیروزی انقلاب مصر و سرنگونی حسنی مبارک. قاعدتاً همه ما بسیار خوشحال بودیم. حاج قاسم می‌گفت من برای ملت مصر خوشحالم اما نگرانم. پرسیدم چرا؟ گفت من احساس می‌کنم یک پروژه بزرگ در منطقه وجود دارد و آمریکایی‌ها دارند تیم‌های‌شان را تغییر می‌دهند. دقیقاً از این عبارت استفاده کرد؛ دارند تیم‌های‌شان را تغییر می‌دهند و روی انقلاب‌های مردمی سوار شده‌اند و به بهانه بهار عربی و شعارهایی که آن روزها در تونس، مصر و... مطرح بود، نظام‌ها، کشورها و دولت‌های حامی مقاومت را آماج حمله قرار خواهند بود و با آن‌ها تسویه حساب خواهند کرد. اما این تسویه حساب به اسرائیل ربط دارد، نه مردم. منظورم هم مشخصاً سوریه است. می‌خواهم بگویم نخستین کسی که در بحث‌های داخلی ما نسبت به خطری که در کمین سوریه بود، هشدار داد، حاج قاسم بود. آن هم یک هشدار زودهنگام. من با ایشان شوخی کردم و گفتم حاجی، آمده‌ای ما را نگران کنی؟ خب، اجازه بده چند روزی شاد باشیم. بگذار خوشحال باشیم. چون نظام امضاکننده کمپ دیوید (پیمان صلح میان مصر و اسرائیل که در سال 1978 منعقد شد)، با آن نقش‌ها و رفتارهای خاصش رفته و ملت مصر خوشحال‌اند و ما هم از خوشحالی آن‌ها خوشحال‌ایم. این شوخی را هم آن روز با حاج قاسم کردم. بعد بحث را ادامه دادیم و تصمیم گرفتیم این موضوع را جدی بگیریم و با اسد صحبت کنیم و بگوییم چنین خوانش و احتمالی وجود دارد.
منبع: کتاب «همراه ما بود» (بیانات و مصاحبه‌های شهید سید حسن نصرالله پیرامون شهید حاج قاسم سلیمانی)

سرباز صفر این کشورم
پاسخ حاج قاسم به پیشنهاد نامزدی ریاست ‌جمهوری

هنوز هم اسمت را بی‌بغض و اشک نمی‌توانم بیاورم. روزی که تروریست‌ها شهرهای سوریه را یکی یکی گرفته و رسیده بودند به شهر مسیحی‌نشین مَحَرده، توی ایران آدم‌هایی بودند که بچه‌های‌شان را همراه تو فرستاده بودند حرم حضرت زینب (س) به دست داعش نیفتد. فرستاده بودند که رقیه دوباره خرابه‌نشین نشود و بلای داعش به مرزهای کشورمان نرسد. عده‌ای هم نظرشان این بود که شما آنجا چه کار می‌کنید! می‌گفتند به ما چه که اسد سقوط کند یا نکند، او هم یکی مثل زین‌العابدین تونس و مبارکِ مصر و علی عبدالله یمن است. من اما هنوز گوشه ذهنم حرف آن شب تو را در بیت‌الزهرا داشتم که گفتی: «ما به خاطر کشور خودمون اونجاییم.» راست می‌گفتی حاجی؛ داعش، سیب کرمویی بود که اگر علمدارانی مثل تو نبودند با آن ایدئولوژی وحشتناک و سمّی، تمام سیب‌های لبنانی و سوری و عراق و حتی ایرانی را خراب می‌کرد. آن‌وقت آن جماعت جهل می‌شدند حاکمان جهان اسلام و چه مصیبتی داشتیم حالاحالاها! حاجی جان! آن فیلمی که داری روی خاکریز نزدیک خط مقدم داعش راه می‌روی، همیشه دل مرا آتش می‌زند. می‌دانی چرا؟ چون دستت را گرفته‌ای به کمرت و راه می‌روی. بعد از شهادتت فهمیدم که کمرت درد می‌کرد. طبیعی بود. تو از شصت سالگی عبور کرده بودی، قبول کن کوه‌ها هم فرسایش دارند؛ چهل سال مبارزه کم نیست برادر! حاجی! چه خوب که توصیه بعضی از اطرافیانت را گوش ندادی. می‌خواستند رئیس‌جمهورت کنند! می‌دانستند تو این‌قدر عزیزی که بی‌بروبرگرد رأی می‌آوری ولی نمی‌دانستند که تو را از کنگره عرش می‌زنند صفیر، نه از کنگره کاخ سعدآباد! سال 1396 نامه‌ای به دستت رسید که نویسنده خواهش کرده بود برای ریاست جمهوری کاندیدا شوی. نویسنده نامه، جوان بود و تو نتوانستی نامه‌اش را بی‌پاسخ بگذاری. در جوابش نوشتی: «برادر بزرگوارم، از محبت شما عزیز گرانقدر سپاسگزارم. الحمدلله در کشور ما آن‌قدر شخصیت‌های مهم و ارزشمند گمنام و نامی وجود دارد که نیازی نیست سربازی، پست سربازی خود را رها کند. افتخارم این است که سرباز صفر بر سر پست دفاع از ملتی باشم که امام فرمود «جانم فدای آن‌ها باد.» رها کردن این پست را در شرایطی که گرگانی در کمین هستند، خیانت می‌دانم.»
منبع: کتاب «شاید پیش از اذان صبح» نوشته احمد یوسف‌زاده

انتظار چنین برخوردی نداشتیم!
تعجب هیأت مصری در دیدار با ژنرال سلیمانی

شهید امیرعبداللهیان در یکی از خاطراتش درباره اصرار مقامات مصری برای دیدن شهید قاسم سلیمانی گفته بود: «حداقل ۵۰ درصد هیأت‌های خارجی امنیتی، حقوقی، نظامی و سیاسی را که ملاقات می‌کنم، بعد از اینکه به توافق خوبی می‌رسیدیم، درخواست می‌کردند که سردار سلیمانی را ببینند. این به خاطر تعاریف و بازخوردهایی بود که از او در سطح منطقه منتشر می‌شد. زمانی که آقای مرسی در مصر رئیس جمهور شد، با یک هیأتی از سوی مصر قرار شد درباره همکاری‌های مشترک بازرگانی بین ایران و مصر مذاکراتی داشته باشیم. در سفرم به قاهره با حلقه اول پیرامون آقای مرسی ملاقات داشتم و به یک توافقات اولیه‌ای رسیدیم و سپس آن‌ها به ایران آمدند و بعد از جمع‌بندی صحبت‌ها گفتند: «ما یک خواهشی داریم؛ می‌خواهیم ژنرال سلیمانی را ولو برای ۵ دقیقه ببینیم.» من گفتم: «من نسبتی بین مأموریت شما و ژنرال سلیمانی نمی‌بینم.» گفتند: «ولی برای ما خیلی مهم است.» من زنگ زدم به سردار سلیمانی. سردار سلیمانی گفتند: «اگر جمع‌بندی شما این است که لازم است با من ملاقات کنند، من وقتی به آن‌ها می‌دهم.» رفتیم به محلی که سردار سلیمانی حضور داشت. سردار سلیمانی در جلوی در ورودی اتاق ملاقات، منتظر بودند. به ترتیب مقام، معرفی کردم و وارد اتاق ملاقات شدند. سردار سلیمانی به من گفت: «اگر می‌شود شما ۲ دقیقه با این آقایون بنشینید تا من تلفن را جواب بدهم و بیایم.» کمتر از یک دقیقه که گذشت، مسئول هیأت مقامات به من گفت: «سردار سلیمانی هنوز نیامده؟» گفتم: «سردار سلیمانی همان آقایی بود که من جلوی در معرفی کردم و با شما احوال‌پرسی کرد.» تعجب کردند. اول فکر کردند من سرشان کلاه گذاشتم. بعد که سردار سلیمانی آمد، نشست و حرف‌ها و نگاه سردار سلیمانی را دیدند، تازه متوجه شدند که جای درستی آمده‌اند. به من گفتند: «ما تصورمان از سردار سلیمانی یک ژنرال بداخلاق و اخمو بود. اصلاً ما در تاریخ زندگی سیاسی‌مان یک ژنرال عالی‌رتبه در این تراز معروفیت بین‌المللی که هیچ، در تراز داخلی هم ندیده بودیم که این‌قدر متواضع باشد و وقتی صحبت می‌کند، این‌قدر عمیق و راهبردی صحبت کند.»
منبع: کتاب «صبح شام» نوشته محمدمحسن مصحفی