شناسهٔ خبر: 70575924 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه شهروند | لینک خبر

«شهروند» از حال و هوای پایگاه امدادونجات علی‌آبادکتول، گزارش می‌دهد

قصه تلخ و شیرین ماموریت‌های پایگاه زرین‌گل

صاحب‌خبر -

 [سیما فراهانی] هیچکس از کار و ماموریت سیر نمی‌شود. سر اینکه کدامشان به صحنه حادثه بروند با هم رقابت دارند. در عین حال مثل اعضای یک خانواده می‌مانند. بچه‌های پایگاه زرین‌گل در شهرستان علی‌آباد کتول، سال‌هاست که دوشادوش یکدیگر فعالیت می‌کنند، سر صحنه‌های مختلف می‌روند، ماموریت‌های سخت و طاقت‌فرسایی را به سرانجام می‌رسانند و  تا پای جان کنار مردم می‌مانند. هیچ چیزی باعث خستگی و دلزدگی آنها نمی‌شود. حتی وقتی از سخت‌ترین ماموریت‌هایشان برمی‌گردند، باز هم مشتاقانه سر عملیات می‌روند. گاهی حتی در یک روز سه ماموریت طاقت‌فرسا و سخت را پشت سر می‌گذارند و باز هم برای رفتن به سر صحنه، اشتیاق دارند. مردان پایگاه زرین‌گل در این سال‌ها روایت‌های تلخ و شیرینی را از ماموریت‌های خود دارند.

ما همه مثل برادر هستیم
محمد حسین منتظری، مسئول این پایگاه است. پایگاهی که از سال 88 با یک کانکس شروع به فعالیت کرد و حالا 15 سال از ارائه خدمات این پایگاه می‌گذرد. منتظری، در خصوص روند فعالیت در این پایگاه به خبرنگار «شهروند» می‌گوید: «حدودا سال 88 بود که پایگاه ما در یک کانکس شروع به فعالیت کرد. من از سال 77 وارد جمعیت هلال‌احمر شدم و در این جمعیت خدمت می‌کنم. از همان زمان ابتدای راه‌اندازی این پایگاه، آنجا بودم. سال 97 بود که ساختمان پایگاه راه‌اندازی شد. ما حدودا 30 نجاتگر هستیم که از این 30 نفر، هشت نفر کادر جمعیت و بقیه داوطلب هستند. در پایگاه روزی پنج نفر شیفت هستند. شیفت‌های ما 24 و 48 ساعته است. اینجا ما همه مثل برادر هستیم. اگر صمیمیتی نباشد اصلا نمی‌شود، کار کرد. همه با هم همدل هستیم چون اصلا کارمان به صورت گروهی است. در ماموریت‌ها، باید با هم یکدل و یکرنگ باشیم تا بتوانیم به مردم خدمت کنیم. همین یکدلی در جمعیت است که بچه‌ها را جذب می‌کند. ما در این پایگاه معمولا حوادث جاده‌ای و کوهستانی داریم و این نوع حوادث به ما خیلی اعلام می‌شود. بین پایگاه قرق و پایگاه خوش ییلاق آزادشهر قرار داریم. چون جاده کمربندی داریم، حوادث جاده‌ای زیاد رخ می‌دهد. روستاهایی که بین پایگاه ما وجود دارد، زیاد است. بیشترشان هم کنار جاده هستند و معمولا حادثه رخ می‌دهد. یک جاده کوهستانی هم نزدیک ما وجود دارد که به همین دلیل حوادث کوهستانی رخ می‌دهد.»

ماموریت‌های تلخ و شیرین
مسئول پایگاه در ادامه به یک ماموریت سخت و طاقت‌فرسا اشاره می‌کند و می‌گوید: «حدود دو سال پیش بود که حادثه‌ای در کوه رخ داد. به ما اطلاع دادند که فردی حفره‌ای در کوه گیر افتاده است. وقتی به آنجا رسیدیم، خودشان می‌گفتند برای تفریح، یک مسیر را از حفره رفته بودند که یکی از آنها در حفره گیر افتاده بود. این عملیات 18 ساعت طول کشید. یک حفره سنگی بود، به اندازه‌ای که یک انسان داخلش برود. شیب تندی داشت. آن فرد دیگر نمی‌توانست برگردد. یک دهنه باریکی داشت و از آن طریق نفس می کشید. من به صورت سر و ته از مسیر دیگر رفتم داخل که بچه‌ها من را با طناب نگه داشتند. سه ساعت با دستگاه پیکور سنگ‌ها را ریز کردم تا به مصدوم برسم. البته رسیدن به آن حفره هم سختی زیادی داشت. مسیرش خیلی سخت و کوهستانی بود. چهار ساعت پیاده روی داشتیم تا به آنجا رسیدیم. تازه فهمیدیم بدون تجهیزات تخصصی نمی‌شود کار انجام داد. بلافاصله فراخوان زدیم و برایمان موتوربرق و دستگاه پیکور یا سنگ خردکن آوردند. بچه‌ها با اسب و قاطر، وسایل را برای ما بالا آوردند. در نهایت به مصدوم دسترسی پیدا کردم و او را نجات دادیم. در سیل گلستان سال 80 هم شرکت کردم. از همان لحظه اول که به منطقه سیل زده رفتیم، با اجساد در آب و ماشین مواجه شدیم. صحنه‌های تلخی بود که آنها را از گل و لای در می‌آوردیم. انگار قیامت شده بود. خیلی تلخ بود. در آن میان یک خانواده که خودرویشان در آب گیر کرده بود، از من کمک خواستند. گویا بچه کوچک خانواده در ماشین مانده بود. من با همکارم توانستیم بچه را از آب بیرون بیاوریم. بچه پنج ساله زنده بود. ماشین در مسیر سیل، جایی گیر کرده بود.»

مشتاق خدمت
این امدادگر توانا، در ادامه صحبت‌های خود می‌گوید: «من به شخصه از اینکه در جمعیت هستم افتخار و با جان و دل به مردم خدمت می‌کنم. هیچ چیزی برایم جز نجات مردم مهم نیست. آن لحظه به هیج چیز دیگری فکر نمی‌کنم. در حال حاضر مسئول امدادونجات هلال‌احمر شهرستان علی آباد کتول هم هستیم. زمانیکه عملیاتی اعلام می‌شود، چه کوهستان و چه جاده‌ای بچه‌ها برای رفتن سر حادثه با هم کل کل دارند و مشتاق خدمت هستند. با اینکه داوطلب هستند، اصرار بر این دارند که سر صحنه‌های حادثه بروند. ما اصلا چنین چیزی نداریم که کسی خسته باشد و نخواهد به ماموریت برود. یادم می‌آید که در یک روز، سه حادثه کوهستان داشتیم. هر حادثه سه ساعت پیاده‌روی داشت. در حادثه اول وقتی مصدوم را پایین آوردیم، بلافاصله حادثه دیگری اعلام شد و رفتیم. آنجا نیز وقتی کار تمام شد، از همانجا به ماموریت دیگری رفتیم. همه با عشق و خستگی‌ناپذیر کنار هم خدمت کردیم. من مطمئن هستم که اگر یک روز جمعیت بگوید امدادگران می‌توانند کل ماه را شیفت بایستند، بچه‌های ما مشتاقانه قبول می‌کنند.»