شناسهٔ خبر: 70575285 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: خبرآنلاین | لینک خبر

پای درد دل کتک‌خورهای فیلم‌فارسی‌های قبل از انقلاب

در فیلم «رضا موتوری» یک ربع کتک خوردم/ به مردم بگویید با ما بهتر از این رفتار کنند

عده‌ای که فهم سینما ندارند می‌خواهند انتقام فی‌المثل مشتی را که من به دهان هنرپیشه‌ی محبوب‌شان در فیلم زده‌ام، در خیابان از من بگیرند... عده‌ای دیگر با لحن زننده‌ای به یکدیگر می‌گویند: این همون یارو کتک‌خوره‌ ها

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، یکی از نقش‌های کلیدی فیلم‌فارسی‌های پیش از انقلاب، بدل‌کارانی بودند که نقش کتک‌خور را ایفا می‌کردند مثلا در صحنه‌های زد و خوردی که پیش می‌آمد از هنرپیشه‌ی اصلی حسابی کتک می‌خوردند تا او حسابی در چشم تماشاچیان قهرمان جلوه کند. اما این‌ها که بودند، چقدر حقوق می‌گرفتند و حال و روزشان چگونه بود؟ خبرنگار روزنامه‌ی اطلاعات روز چهارشنبه ۹ دی ۱۳۴۹ چهار نفر از آنان را برای گفت‌وگو به دفتر روزنامه دعوت کرد و حاصل این گفت‌وگو فردای آن روز به شرح زیر در اطلاعات منتشر شد:

روزگار عجیبی است یکی همه‌ی غم و غصه‌اش سیر نزولی رقم یک میلیون تومان درآمد او در سال است و آن دیگری ملتمسانه می‌گوید «روزی پنج تومان به من بدهید، به خدا کار سینما را رها می‌کنم.» این گروه همان آدم‌هایی هستند که در فیلم‌ها مایه‌ی انبساط خاطر من و شما می‌شوند. مثلا با کتک خوردن از هنرپیشه اول فیلم دل ما را خنک می‌کنند زیرا که این‌ها همیشه در فیلم‌ها نقش بزهکاران و اهریمن‌صفتان را عهده‌دار هستند و چون همیشه قصد جان هنرپیشه‌ی اول فیلم را دارند به طور طبیعی مورد تنفر تماشاچی قرار می‌گیرند. این گروه که دوشادوش هنرپیشه‌های اصلی نقش خود را ایفا می‌کنند، در سینمای فارسی وضع فوق‌العاده رقت‌باری دارند.

چند روز پیش با یکی از آن‌ها برخورد کردم و وقتی به او گفتم به اتفاق چند تن از دوستانش به روزنامه بیاید، می‌خواهم چیزی درباره‌ی آن‌ها بنویسم، آن‌قدر خوشحال شد که من سخت متعجب شدم. می‌گفت: «جدا می‌خواهی از ما هم بنویسی؟» گفتم: «در نهایت علاقمندی این کار را می‌کنم.» و بعد قرار گذاشتیم و دیروز آن‌ها که چهار نفر بودند برای یک گفت‌وگوی کوتاه به موسسه آمدند.

فکرش را بکنید، اگر به شما بگویند بیا تا در حضور عده‌ای تو را کتک بزنیم و در مقابل پولی به شما بدهیم، حاضر هستید تن به این کار بدهید و تازه اگر هم حاضر شدید در برابر چه میزان پول این کار را خواهید کرد؟ چهار تن از «خسته‌ها»ی سینمای فارسی رو در روی شما هستند... بیایید به حرف‌های‌شان توجه کنیم.

قارون آه در بساط ندارد

ابتدا بشنوید از «قارون» که چون آه در بساط ندارد، دوستان اسمش را «قارون» گذاشته‌اند. قارون هم در فیلم‌های فارسی همیشه ایفاگر نقش‌های خرابکارانه است. هر وقت قرار باشد جان هنرپیشه‌ی اول در خطر بیفتد «قارون» یکی از کسانی است که قصد جان او را می‌کند، اما همان‌طور که می‌دانید (البته واضح و مسلم است) مشت‌های جانانه‌ی هنرپیشه‌ی اول، مثل پتک روی سر و صورت بیچاره‌ی قارون فرود می‌آید و «آرتیسته» کامیاب و راضی دست «دختره» را می‌گیرد و در میان کف‌زدن‌های ممتد من و شما از مهلکه جان سالم به در می‌برد. قارون می‌گوید: «یک سال آزگار است که ۲۰ تا یک تومانی به همین آقای شمس‌آلله بدهکارم اما هنوز نتوانسته‌ام یک ریال آن را به او پس بدهم.» و شمس‌الله سرش را پایین می‌اندازد و کمی رنگ به رنگ می‌شود، گویا ناراحت است از این‌که می‌بیند دوستش در نهایت صراحت به فقر خود اعتراف می‌کند.

حقیقت تلخی است و چه بسا که باورنکردنی می‌نماید. سینما و فقر... سینما و کم‌پولی...؟ ما شنیده بودیم که برای یک نقش کوچک پول قابل توجهی می‌پردازند. پس این آقای قارون چه می‌گوید؟ چرا باید ۲۰ تا یک تومانی به شمس‌الله بدهکار باشد؟ از شمس‌الله درباره‌ی کارش می پرسم می‌گوید: «نوعی مردن و زنده شدن است... کاریست که استخوان را خرد می‌کند. بسیار اتفاق می‌افتد که ما باید از پله‌های یک ساختمان کله‌معلق بزنیم و تظاهر کنیم که ضربه‌ی مشت جوان اول فیلم ما را این‌گونه از پا درآورده است.»

«طوفان» که یکی دیگر از مهره‌های سینمای فارسی است می‌گوید «شمس‌الله و من و آقایان خوب می‌دانیم که این کار ماست، همه جای دنیا عده‌ای هستند که در فیلم‌ها نقش «کتک‌خور» را ایفا می‌کنند، اما بحث بر سر دستمزد است ما چهار نفر هر کدام کشتی‌گیر هستیم، کچیست هستیم، و تن و بدن‌مان به خشونت عادت کرده اما نیازمندی‌های ما با دیگران فرقی ندارد، ما متوقع نیستیم که زندگی پرتجمل داشته باشیم حداقل خواهش ما داشتن یک زندگی متوسط است. ما در سینمای فارسی، همچنان‌که در سینمای جهان، وقتی پای فیلم ساختن به میان بیاید عوامل صد درصد ضروری هستم، اما فرق ما با همکاران ما بسیار است. منظورم از همکاران جهانی است، آن‌ها برای نقشی که دارند رقمی دریافت می‌کنند که به هر حال زندگی آن‌ها را تامین می‌کند اما همه درآمد من در سالی که گذشت پنج هزار تومان بیش‌تر نبود...»

هر بار مرگ را جلوی چشمم می‌بینم

چهارمین نفر «یدی قاسمی» است... او تقریبا از نظر مالی وضع بهتری دارد. یدی قاسمی می‌گفت:  «من در فیلم رضا موتوری در صحنه‌ای که شب اتفاق می‌افتاد یک ربع تمام کتک خوردم و خدا می‌داند که بعد از این صحنه پنج روز در خانه استراحت کردم، اما وقتی فیلم روی اکران آمد حتی برای یک ثانیه چهره‌ی من نشان داده نشد، می‌دانید به من بابت آن یک جلسه چقدر پول می‌دهند؟ فقط ۵۰۰ تومان که تازه این رقم بهترین پول است. حرف من این است که حقم را بدهند، خدا می‌داند هر بار که من خودم را از یک ساختمان به پایین پرت می‌کنم مرگ را جلوی چشمم می‌بینم و وقتی که مزد این جانبازی را آن هم با سفته و یا چک چندماهه دریافت می‌نماییم، دلم خون می‌شود. یادم آمد که یک روز فردین می‌گفت: برای صحنه‌ای از فیلم مردانه بکش تا آن‌جایی که دست و پای مرا می‌گرفتند و از کوهستان به عمق دره پرتابم می‌کردند، شخصی بود که به جای من این کار را می‌کرد و برای هر بار افتادن مبلغی در حدود پنج هزار تومان می‌گرفت. این آدم مسئول خوب یا بد شدن صحنه نبود. و اگر کارگردان اشتباه می‌کرد و لازم بود که بار دیگر او را از آن ارتفاع سرنگون کنند، ناچار بودند باز هم به او همان پنج هزار تومان را بدهند.

مقایسه‌ی وضع یک هنرپیشه‌ی ایتالیایی که در حقیقت یک «کتک‌خور» است با «کتک‌خور»های ما وحشت‌انگیز است. به هر حال سینمای فارسی چه روزی برای این «مهره...»‌ها که فیلم را «تکمیل...» می‌کنند فکری خواهند کرد؟ سوالی است که آینده جواب می‌دهد.

می‌دانید که در یک صحنه‌ی زد و خورد آدم‌ها درجه‌بندی شده هستند، هنرپیشه‌ی اول نباید آسیب ببیند... ضربه‌ای که به شکل مشت صورت او را هدف قرار می‌دهد نباید حتی پوستش را لمس کند و این نوعی مهارت می‌خواهد. حالا ما کچیست‌ها این هنر را آموخته‌ایم اما آن کسی که بدون تجربه مورد استفاده قرار می‌گیرد این فن را نمی‌داند و دیدیم که بینی بیچاره منوچهر وثوق در اثر یکی از این بی‌احتیاطی‌ها خورد شد.»

قارون که گویی مطلبی به یادش آمده می‌گوید: «تو را به خدا به مردم بگویید با ما بهتر از این رفتار کنند این‌ها وقتی ما را در کوچه و بازار می‌بینند عکس‌العمل‌های زننده‌ای از خود نشان می‌دهند. عده‌ای از آن‌ها که فهم سینما ندارند می‌خواهند انتقام فی‌المثل مشتی را که من به دهان هنرپیشه‌ی محبوب‌شان در فیلم زده‌ام، در خیابان از من بگیرند پس یا فحشم می‌دهند یا پوست خیار، و سنگ و کلوخ به سوی من پرت می‌کنند. عده‌ای دیگر با لحن زننده‌ای به یکدیگر می‌گویند: این همون یارو کتک‌خوره‌ ها و خلاصه ما باید چقدر صبور باشیم که این همه متلک و حرف تلخ را نشنیده بگیرم. به مردم بگویید وقتی روی صندلی سینما دستخوش هیجان می‌شوند و ذوق می‌کنند که هنرپیشه‌ی فیلم ما را به باد کتک می‌گیرد، به خاطر داشته باشند که ما هم درست دارای همان نوع احساسات انسانی هستیم که آن‌ها دارند. ما هم مثل آن‌ها دوست نداریم کسی در کوچه و خیابان فحش‌مان بدهد.، سنگ توی سرمان بزند و طعن و لعن‌مان کند...»

این‌ها خسته هستند... خسته از کاری که دارند و ناگزیر به ادامه‌ی آن هستند. سندیکای هنرمندان باید به حال «خسته‌ها» فکری بکند. راستی آیا مقدور نیست برای خسته‌ها یک حقوق حداقل با کمک هنرپیشه‌های کامیاب تعیین شود. حتما مقدور است.

۲۵۹