شناسهٔ خبر: 70566007 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

معرفی شهدای نخبه ۱۱ _ نخبه شهیدیاب؛

درنگی بر زندگی شهید محمد پازوکی طرودی

نظر به اهمیت معرفی و الگوسازی شهدای نخبه، دفتر تکریم و الگوسازی نخبگان با همکاری خبرگزاری ایبنا برای تهیه مقالاتی به قلم دکتر جواد کامور بخشایش اقدام کرده است. در هر شماره به معرفی یکی از شهدای نخبه پرداخته خواهد شد.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا پویایی و تکامل جوامع در همۀ دوره‌های تاریخی در گرو دگرگونی‌ها و تغییرات اساسی و ساختاری بوده است و این دگرگونی‌ها عمدتاً سرنوشت جوامع بشری را در فراز و فرودهای گوناگون دوران‌ها دچار تغییرات جدی کرده و جهت حرکت ملت و قومی را به سمت و سوی کمال و سعادت سوق داده است. می‌توان گفت موتور محرکه توسعه یافتگی در هرکشوری نتیجه عمل و فکر نخبگان است وآنچه که در این دگرگونی‌ها نمود جدی دارد نقشی است که نخبگان آن جامعه در هدایت و سازندگی ایفا می‌کنند. آنان با صداقت، سلامت نفس، تعهد و بینش روشن می‌کوشند سلامت و قوت و تکامل جامعه را تضمین نمایند.

اینان کسانی هستند که از قدرت و توانایی ویژه‌ای برخوردارند و آهنگ تحولات را عمیقاً تحت‌تأثیر خود قرار می‌دهند. سیری در بررسی تاریخ ملت‌ها و اقوام نشان می‌دهد کنش‌ها و اثرات نخبگان آنان در تغییر و پویایی و تحولات جامعه‌شان تا چه حد اثرگذار بوده است.

اصولاً نخبگان جوامع در جریان توسعه دانش‌ها و علوم گوناگون بشری، هدایت و راهنمایی نسل بشر و نیز رخدادها و تحولات و دگرگونی‌های اساسی بهتر شناخته می‌شوند و تأثیرگذاری‌شان نمود بیشتری می‌یابد؛ تحولات و رخدادهایی چون تغییر و دگرگونی حکومت‌ها و تجاوز و هجوم بیگانگان به سرزمین‌ها، یعنی جنگ‌ها تاریخ چند هزار سالۀ ایرانی مشحون از اثرگذاری نخبگان در سرنوشت خود بوده است. این نخبگان و اثرگذاران از دوران حکومت هخامنشیان تا به امروز، در هر برهه‌ای از زمان در خدمت جامعۀ ایرانی بوده و سرنوشت انسان ایرانی را دگرگون کرده و در رساندن او به کمال و سعادت بشری کوشیده‌اند.

در مقطعی از این تاریخ چند هزار سالۀ این کشور پهناو و در جریان تجاوز کشور همسایه به آن، ستارگانی درخشیدند و سرنوشت ایران اسلامی را تغییر دادند که تا ابد نامشان بر تارک این سرزمین خواهد درخشید. این نخبه‌های ستاره با درخشش خود و تاباندن نور و روشنی مسیر درست را پیش روی آحاد جامعه قرار دادند و در هدایت ملت و روشنگریِ تشخیص حق و باطل ایفای نقش کردند.

شاید بی‌اغراق نباشد اگر گفته شود همان گونه که ایران در این دورۀ خاص تاریخی «ملتِ خاص» را به چشم دید، «ملتِ خاص» هم با «نخبۀ خاصی» برخورد کرد که نه تنها در عرصه علم و دانش سرآمد بود در عرصۀ عمل و امتحان هم پا پس نکشید و وارد گود شد و با جانفشانی خویش، چراغ هدایت را روشن نگه داشت و با نثار خون خود از ناموس و جان و سرزمین ملتی به معنای واقعی کلمه دفاع کرد.

این «نخبه‌های خاص» شاید اگر جنگی اتفاق نمی‌افتاد، هریک، در گوشه‌ای از این آب و خاک، در عرصه‌های تخصصی‌شان در خدمت ملت بودند و تأثیر خودشان را در فراز و فرودهای تاریخی سرزمین‌شان می‌گذاشتند اما تقدیر آن بود که آنان همگی در امتحان بزرگ‌تری آزموده شوند و آنچه از نور و روشنی را که قرار بود در طول سالیان بر ملت و سرزمین‌شان ببخشد نه یکباره، در «آنی» و «لحظه‌ای» تقدیم کنند و جانشان را فدای ماندگاری و عزت و سرافرازی ایران اسلامی بنمایند و با این فداکاری نامشان را برای همیشه در صفحۀ تاریخ ماندگار سازند.

سخن امروز ما، سخن از نخبگانِ دیروز دفاع مقدس و عرصۀ ایثار و شهادت است. بنا داریم در این سلسله یادداشت‌ها از نخبه‌های شهید بنویسیم.از نخبه‌هایی چون شهید احمدرضا احدی‌ها و چمران‌ها و فخری‌زاده ه یا از شهریاری ها و علیمحمدی ها و تقوی‌ها و نیز نخبه های امروزی که بار دیگر شهادت را در روزگار جدید برای ما معنا کردند؛ شهیدانی چون معصومی و پازوکی.

محمد پازوکی فرزند داود و شمسیه خانم در ۳۰ شهریور ۱۳۵۵ در تهران به دنیا آمد. او فرزند دوم از یک خانواده هشت نفری بود. محمد همراه با خواهر و برادرانش در منطقه‌ای در حوالی میدان امام حسین (ع) تهران زندگی می‌کرد. پدرش در استانداری اشتغال داشت.

محمد پازوکی در ایام ورود امام خمینی به ایران کودک خردسالی بود که تمرین راه رفتن می‌کرد اما همین نسل و نسل‌های بعدی، بعدها در زمره پیشگامان راه و پیام امام خمینی و انقلاب اسلامی قرار گرفتند. در ایامی که محمد و هم نسلانش در کوچه پس کوچه های شهر به بازی، شادی و تحصیل در مدرسه مشغول بودند ایران اسلامی گرفتار جنگ نابرابری شده بود که زندگی خیلی از خانواده‌ها را تحت الشعاع خود قرار می‌داد. خانواده پازوکی هم در همین زمره بودند. بمباران تهران و بسیاری از شهرهای دیگر امور زندگی همه را به هم ریخته بود. در میانه چنین شرایطی بود که پدر خانواده تصمیم گرفت برای حفظ جان خانواده اش تهران را به مقصد سمنان ترک کند. او برای عملی شدن تصمیمش قید کار در استانداری را هم زد و به سمنان کوچ کرد. بدین ترتیب محمد و خانواده‌اش با تجربه تازه ای ازندگی در شهر غریب و محله و همسایه ها روبرو شدند.

محمد را در مدرسه ای در سمنان ثبت نام کردند و او که تحصیلات دوران ابتدایی‌اش را تا پایه چهارم ابتدایی در تهران سپری کرده بود، تحصیلاتش را در سمنان پی گرفت. علاقه شدید محمد از دوران کودکی و نوجوانی به کار و فعالیت سبب شده بود او از همان پایه اول ابتدایی به کار در بیرون از منزل هم بپردازد.او صبح‌ها به مدرسه می‌رفت و بعد از ظهرها تا حدود ساعت ۱۰ شب کار می‌کرد. محمد کارهای تأسیساتی انجام می‌داد. پدرش آن روزها در کارخانه پاکریس کارگر بود و او به مادرش می‌گفت: مادرجان برای اینکه تو سختی نکشی کار می‌کنم و درآمدش را صرف کمک به خانواده می‌کرد. کار در کولرسازی و تأسیساتی از جمله فعالیت های محمد بود.

محمد پس از اتمام تحصیلات راهنمایی در مدرسه شهید شریفی، تحصیلاتش را در دبیرستان ادامه نداد، ولی دوره کلاس‌های فنی حرفه‌ای را در رشته‌های برق و جوشکاری گذراند و مدرکش را گرفت. بعد از آن با برادر بزرگش حسین برای کار به تهران برگشت. او فنی کار بود و کلاً کارها و مشاغلش به امور فنی مرتبط می‌شد.

وی پس از اخذ دیپلم مدتی را در کارخانه پاکسان مشغول شد و در همان ایام بود که موفق به ساخت دستگاهی برای پرکردن مایع ظرفشویی داخل ظرف های مخصوص شد.این اقدام او نشان دهنده نبوغ خاصش در اختراعات صنعتی بود.به گفته نزدیکانش او از هر فرصتی و از هر ابزاری برای ساختن قطعه ای مفید بهره می‌برد. محمد سال ۱۳۷۴ در نیروی زمینی ارتش شهرستان بجنورد به سربازی رفت و دو سال را همان جا گذراند. محل خدمت او اردوگاه اسرای عراقی بود. خدمتش در سال ۱۳۷۶ به پایان رسید و او بعد از خدمت سربازی به سمنان برگشت و دوباره مشغول کار شد تا خرج خودش را دربیاورد و در عین حال، بخشی از درآمدش را به مادرش کمک می کرد.

محمد در آذر ۱۳۷۸ با نصیبه محمدی نامزد کرد و در ۱۳ مرداد ۱۳۷۹ مراسم عروسی‌شان برگزار شد. دو سال بعد فرزند اول شان به دنیا آمد. محمد تا سال ۱۳۸۵ به عنوان مدیرفنی مهندسی شرکت پاکسام و زرینه پلاستیک مشغول کار بود و در همان جا بود که ساخت اولین اختراعش کلید خورد.

او در سال‌های ۸۶ ۱۳ تا ۱۳۸۷ به عنوان مدیر فنی مهندسی شرکت پارساسازان تولیدکننده قطعات خودرو مشغول کار شد و از سال ۱۳۸۸ تا ۱۳۹۰ در همان کارخانه به عنوان سرپرست تولید کارش را ادامه داد، اما آنجا را به‌دلیل اختلاف به‌وجود آمده بین مدیران ترک کرد. او در آنجا هم به چند اختراع ریز و درشت اقدام کرد. از اختراعاتش در آن کارخانه می‌توان این‌ها را نام برد: طراحی و ساخت دستگاه‌های مولتی اسپیندل در زوایا و موقعیت‌های متغیر در صنایع خودروسازی، طراحی و ساخت ماشین‌آلات مخصوص براده‌برداری، طراحی و ساخت دستگاه‌های روباتیک جوشکاری اتومات با خطای کمتر از یک درصد در صنایع خودروسازی. همه این اختراعات نشان دهنده هوش و استعداد ذاتی او در کار اختراع بود.

پازوکی در سال ۱۳۹۱ به همراه پسرخاله‌اش که شوهرخواهرش نیز بود پیمانکاری دانشگاه دولتی سمنان را به عهده گرفت و در آنجا به عنوان سرپرست تعمیر و نگهداری تأسیسات، تهویه مطبوع و سیستم‌های برودتی حرارتی مشغول کارشد.اختراعی که در ایام فعالیت در دانشگاه از سوی محمد به بهره برداری رسید دستگاه شناسایی لوله‌های پوسیده ای بود که ردی از آن‌ها دیده نمی‌شد و امکان شناسایی و جایگزینی شان نبود. پازوکی با ساخت دستگاهی، مسیر لوله ها را شناسایی و به تعویض لوله های فرسوده اقدام کرد.


محمد از آن پس تحقیقاتش را شروع کرد و بدون دریافت هیچ‌گونه کمک مالی از هیچ ارگان یا سازمانی و تنها با هزینه‌های شخصی مشغول اختراع دستگاه‌های مختلف شد مثل طراحی و ساخت دستگاه‌ها و تجهیزات تصفیه فاضلاب، طراحی و ساخت دستگاه تشخیص‌دهنده مکان چاه ارت برای اولین بار در جهان، طراحی و ساخت دستگاه تشخیص‌دهنده انواع تونل در زیرزمین برای اولین بار در جهان، طراحی و ساخت دستگاه تشخیص‌دهنده اتصالی و قطع شدن کابل‌ها و سیم‌های برق در عمق زمین برای اولین بار در کشور و...


او با گذشت دو سال کار مداوم و تحقیقات طاقت‌فرسا موفق به اختراع دستگاه استخوان‌یاب (شهیدیاب) برای اولین بار در جهان شد.اختراع او به سرعت مورد توجه قرار گرفت. پازوکی در اولین مصاحبه درباره دستگاه شهیدیاب تاین گفت: این دستگاه هیچ مدل مشابه داخلی و خارجی ندارد و برای اولین بار است که دستگاهی با این حجم قابلیت عرضه می‌شود. زمینه فنی دستگاه الکترونیک و مکانیک است. این دستگاه قابلیت دارد که استخوان‌های شهدای شیمیایی شده در زمان جنگ، استخوان‌های شهدای غواص در آب‌ها و باتلاق، استخوان مفقود شده شهدا در خاک، استخوان دوره‌های مختلف تاریخی در بخش باستان‌شناسی و استخوان‌های عادی دفن شده در خاک (قبرستان عمومی) را شناسایی کند. سیستم الکترونیکی دستگاه، امواج مشخصی را تولید و ارسال می‌کند به نحوی که امواج بازتابی توسط سیستم هوش مصنوعی دستگاه آنالیز و پردازش شده و مقدار حجم استخوان را به وزن و عمق قرار گرفته شده مشخص می‌کند تا از هر گونه آسیب حین تفحص به استخوان جلوگیری شود. این دستگاه قابلیت شناسایی اجساد سوخته شده، اجساد متلاشی شده توسط مواد شیمیایی و اسیدها، اجساد به جا مانده در زیر آوارها و گل و لای سیلاب‌ها و در زیر بهمن، اجساد غرق شده در باتلاق‌ها و تالاب‌ها و اجساد غرق شده در دریاچه‌ها و سدها را دارد. دستگاه مربوطه مجهز به رادار برای تعیین محل دقیق استخوان و جسد است و تمامی جهات را جستجو می‌کند تا محیطی سه بعدی را مورد کاوش قرار دهد. دستگاه طراحی شده به دلیل وزن کم و طراحی آرگونومیک از قابلیت حمل آسان برخوردار است. به گفته او این دستگاه قابلیت کار در زمین‌های مختلف و تنظیم جهت از بین بردن آلودگی‌های محیط از ذرات ریز استخوان را داراست و توانایی ذخیره موقعیت محل جستجو و ثبت مختصات جغرافیایی آن را دارد و در صورت وجود دستگاه‌های الکترونیکی مانند موبایل، رادیو و غیره و همچنین دکل‌های فشار قوی اطراف دستگاه استخوان‌یاب و جسدیاب هیچ گونه اختلال و نویزی در عملکرد دستگاه ایجاد نمی‌شود.

دستگاهی که محمد اختراع کرده بود برای اولین بار در شهرستان سرخه مورد ارزیابی و تست و آزمایش قرار گرفت و به دنبال آن این دستگاه اولین تست میدانی خود را در آذر ماه ۹۳ در منطقه طلاییه انجام داد و بقایای پیکر مطهر یکی از شهدای هشت سال دفاع مقدس با این دستگاه کشف و تفحص شد. از آن به بعد بود که او به مناطق جنگی مثل جزیره مجنون و چزابه و… رفت و به کار جستجوی بقایای شهدا مشغول شد. به گفته همسرش، او خودش هم علاقه‌مند به کار تفحص بود و به شهدا ارادت داشت.

محمد در بهمن ماه همان سال با گروه تفحص شهدا راهی کردستان عراق شد. او بعد از ده روز کار طاقت فرسا و یافتن پیکرهای زیادی از شهدا به خانه بازگشت. همین زمان بود که خبر رسید به عنوان کارگر نمونه ملی انتخاب شده و به همین منظور به تهران و دیدار با رئیس جمهوری و رهبر معظم انقلاب اسلامی دعوت شده است اما او درست در همان روزها بود که ناگهان تصمیم گرفت به منطقه برگردد و کار تفحص شهدا را مجدداً شروع کند. وقتی دلیل این تصمیمش را از او پرسیدند گفت خواب دیده‌ام که سرداری با لباس نظامی و چهره نورانی، من را صدا می‌کند و می‌گوید «محمد تو تمام دوستان و همرزمانم را پیدا کرده‌ای چرا نمی‌آیی من را پیدا کنی؟» آن سردار که گویا از شهدا بود در خواب، محلی را که در آن در زیر خروارها خاک مدفون شده بود به محمد نشان داده بود. به خاطر همین خواب محمد تصمیم گرفته بود برود.اصرار خانواده هم برای انصراف او از این سفر به منظور دیدار با رهبری ثمر بخش نبود. به گفته همسرش، او دیدار با شهدا را ترجیح داد و از پسرخاله اش خواست تا به نیابت از او به مراسم کارگر نمونه که در تهران برگزار می‌شد برود.


محمد اردیبهشت ۱۳۹۵ راهی منطقه پنجوین عراق شد. شب قبل از رفتن در حالی که داشت دستگاهش را آماده می‌کرد، رو به همسرش گفت: «این بار که بروم شهید می‌شوم و تو همسر شهید می‌شوی.»همسرش فکر کرد او به خاطر خوابی که دیده است این حرف را می‌زند. نمی‌دانست محمد مهیای سفری می‌شود که دیگر بازگشتی ندارد. محمد از همسر و بچه‌ها خداحافظی کرد و برای همیشه رفت. به گفته مادرش، او پس از خدا حافظی با همسرش به سراغ پدر و مادرش رفت و با آنها هم خداحافظی کرد او در این خداحافظی به حدی تعجیل داشت که حتی فرصت نداده بود مادرش پشت سرش آب بپاشد. مادرش آخرین دیدار خود با محمد و دلیل اصرار محمد به رفتن به منطقه را چنین روایت می کند: «محمد به من گفت: مامان من یک هفته دیگر به پنجوین عراق می‌روم. من خواب سرهنگی را دیدم که مرا در خواب صدا می زد و می گفت: توهمه رو نجات دادی! چرا نمیای من رو نجات بدی؟ من از آن سرهنگ پرسیدم: شما چه کسی هستید؟ گفت من یه سرهنگ در پنجوین عراق هستم و محل جنازه خود را در خواب به من نشان داد. من به خاطر این خواب می‌خواهم به پنجوین عراق بروم و این شهید را پیدا کنم. من به محمد گفتم: تو به بیت رهبری دعوت شدی، برو آنجا شاید با معرفی دستگاهت بتوانی حداقل پول ساخت دستگاهت را به دست بیاوری. محمد با شنیدن این حرف گفت: مامان جان تو چرا حرص مال دنیا رو میزنی؟ من میخوام برم تا با پیدا کردن پیکر شهدا پنج تا مادر شهید را خوشحال کنم. دوران جنگ که بچه بودیم و نتوانستیم کاری بکنیم حداقل الان که با این دستگاه کاری از دستم برمیاد این کار را انجام بدهم. سپس با من وپدرش خداحافظی کرد و رفت.این قدر سریع رفت که تا من بخواهم پشت سرش آب بریزم دیگر نبود مثل این بود که پر زد و رفت.

محمد از پنجوین که تماس گرفت گفت: من دوباره خواب دیدم که یک اسکلت که کت و شلوار بر تن دارد در مقابل من راه می‌رود و از من می‌خواهد که او را پیدا کنم و با خود نزد خانواده چشم انتظارش ببرم. به آدرسی که در خواب گفته بود رفتم دقیقاً به همان شکلی بود که در خواب به من نشان داده شده بود. در همان منطقه دستگاه را روشن کردم و در شش متری زمبن پیکر شهید ایرانی را پیدا کردیم. پلاک شهید را که خواندم متوجه شدم دقیقاً همان شهیدی است که در خواب از من کمک خواسته بود. محمد عکس های استخوان های شهید را برای ما فرستاد.» (گفتگو با مادر شهید محمد پازوکی / آبان ۱۴۰۳)

تیم همراه محمد حدود یک هفته در منطقه پنجوین عراق به کار جستجوی پیکر شهدا پرداختند و به نتایج خوبی رسیدند تا اینکه در ۱۳ اردیبهشت در حالی که آن روز هنوز دستگاه محمد روشن نشده بود و کار پیکریابی در مرحله آغازین خودش بود بر اثر انفجار مین والمری آسیب جدی دیدند.

به گفته همسرش، وقتی محمد و همراهانش می‌خواستند از ارتفاعات کانی‌مانگا پایین بیایند، پای یکی از همراهانشان به نام سرهنگ علی رضا شمسی‌پور بر روی مین والمری رفت و او هر دو پایش را از دست داد و به شهادت رسید. ترکش‌های حاصل از انفجار مین به اطراف پرت شد و چند ترکش به تن و بدن یکی دیگر از افراد گروه که خلیل اسماعیل نتاج نام داشت برخوردکرد و او هم به شهادت رسید و سپس یک ترکش کوچک هم به پیشانی محمد خورد، ابتدا دوستانش فکر کرده بودند او هم بلافاصله شهید شده اما وقتی علائم حیاتی را در او دیده بودند بلافاصله، او را با هلیکوپتر به بیمارستان سنندج رسانده بودند تا تحت درمان قرار بگیرد.پزشکان بیمارستان آن روزها تمام تلاش شان را انجام دادند تا محمد را نجات دهند اما شدت تخریب فراتر از توان شان بود و محمد بر اثر خونریزی داخلی به کما رفت.

او پنج روز در کما ماند. در این مدت خانواده را برای دیدار به سنندج بردند. همسرش می گوید: «پنج روز بعد از رفتن محمد، برادر و خواهرش به خانه ما آمدند و گفتند محمد موقع تفحص شهدا از تپه سر خورده و سرش به سنگی برخورد کرده و گویا به علت بیهوشی در بیمارستان بستری شده است. من و بچه‌ها با شنیدن این خبر گریه کردیم و همگی به خانه پدرهمسرم رفتیم. فردا صبح دو نفر از نیروهای سپاه به منزل پدر شهید آمدند و ما را به سنندج بردند. جایی که محمد در یکی از بیمارستان‌هایش بستری بود. به آنجا که رسیدیم به ما اطلاع دادند که چه اتفاقی افتاده است.»

محمد در روز ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ به شهادت رسید.
مراسم تشییع پیکر مطهر این نخبه بسیجی در روز ۲۰ اریبهشت همان سال در سمنان برگزار شد و در امامزاده یحیی بن موسی کاظم (ع) سمنان دقیقاً روبه‌روی ضریح مطهر امامزاده دفن شد.


به گفته همسرش، نیت واقعی محمد از این همه تلاش تنها شاد کردن دل مادران شهدایی بود که پیکر فرزندانشان بیش از سی سال در زیر خاک‌های غربت مدفون شده است. می‌خواست با اختراع دستگاه شهیدیاب پایانی بر دلتنگی مادران چشم به راه رقم بزند. محمد از این کار کوچک‌ترین درآمدی نداشت. اختراعاتش به نام خودش ثبت شد، اما هیچ ارگانی از او حمایت نکرد و اختراعاتش را نخرید، اما جدا از تمام این ناملایمات، باید گفته شود محمد لیاقت شهادت را داشت و پاداشی که هیچ‌کس نمی‌توانست به او بدهد خداوند متعال با رساندن او به درجه رفیع شهادت عطا کرد.

خواب مادر محمد که مدتی پس از شهادت او دیده است، خواندنی است:» یک شب خواب دیدم در مسیر رفتن به فیروزکوه هستیم. من از داخل ماشین دیدم تعداد زیادی خانم چادری و محجبه در کنار جاده جمع شده اند. با دیدن آنها از ماشین پیاده می شوم، آنها نیز از من استقبال می‌کنند و مدام تکرار میکنند که حاج خانم بیا! محمد آمده، جاده به خاطر حضور محمد بند آمده است. در همان حال محمد را دیدم.به او گفتم: محمد جان! این خانم ها را می شناسی؟ محمد گفت: بله این خانم ها مادرهای شهدایی هستند که من پیکر بچه هایشان را پیدا کردم ببین چقدر خوشحالند اما شما به خاطر نبودن من بی قراری و گریه می کنی و من از گریه شما ناراحتم.

من به داخل جمعیت رفتم و از خانمی پرسیدم شما چه نسبتی با پسر من دارید؟ گفت: پسر شما پیکر بچه های ما را پیدا کرد و ببه چشم انتظاری ما پایان داد. الان او سرپرست ما در این عالم شده است. پس از حرف این خانم محمد نیز بر سرپرستی مادران شهدایی که خودش پیکرشان را پیدا کرده بود تأکید کرد و از من خواست دست از بی تابی و گریه بردارم. من هنوز در خانه حضور محمد را حس می کنم و گاهی او را می بینم و معتقدم محمد که شهید شده زنده است و حضور دارد. (گفتگو با مادر شهید پازوکی)

از شهید محمد پازوکی یک دختر و یک پسر به یادگار مانده است.او به خانواده و فرزندانش اهمیت ویزه ای قایل بود. دخترش نگین پازوکی مدتی پس از شهادت پدرش در چند دانشگاه و رشته قبول شده بود و از پدرش در انتخاب یکی از دانشگاه ها کمک خواسته بود و پدر، توی خواب از او خواسته بود در دانشگاه سمنان درس بخواند.

محمد علاقه عجیبی هم به پسرش نریمان داشت. نریمان متولد ۱۳۹۴ است و هم اکنون در دوره ابتدایی مشغول تحصیل است.همسرش می گوید من که از علاقه ویژه همسرم به بچه هایم به ویژه نریمان آگاه بودم وقتی در دوره کما بالای سر محمد رسیدم به او گفتم تو چون نریمان را دوست داری حتماً ما را تنها نمی گذاری و برمی گردی اما وقتی برنگشت فهمیدم او از تمام علاقه مندی های دنیوی دل کنده است.

محمد هم اکنون از دنیایی دیگر مراقبت خانواده اش را برعهده دارد.

منابع و مآخذ: