شناسهٔ خبر: 70555905 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه توسعه‌ایرانی | لینک خبر

روزگار تلخ کارگران مصدوم معدنجو و خانواده‌‎هایشان؛ سه ماه بعد از فاجعه بزرگ

مات در قابی عبوس و سیاه

صاحب‌خبر -

زهرا معرفت

بیش از سه ماه از حادثه معدنجوی طبس، یکی از بزرگترین حوادث کار ایران، می‌گذرد. ۵۳ کارگر در این حادثه کشته و حدود ۱۴ کارگر نیز بر اثر استنشاق گاز متان مصدوم شدند. این حادثه که به دلیل وسعت تلفات، بازتاب گسترده‌ای داشت و تا مدت‌ها صدر اخبار رسانه‌ها بود، حالا دیگر به دست فراموشی سپرده شده و اخبار مربوط به آن کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد. اوضاع کار در معدنجو نیز به روال عادی برگشته هر چند اوضاع برای کارگران و خانواده‌هایشان دیگر به روال قبل برنمی‌گردد.

در طول این مدت، از کارگران متوفی و خانواده‌هایشان زیاد شنیده‌ایم؛ روایت مرگ دردناک کارگران، زندگی تلخ بازماندگان و علت وقوع حادثه بارها سوژه رسانه‌ها شده. از کارگران آسیب‌دیده و اوضاع و احوال‌شان اما کمتر نوشته شده است. حالا بعد از سه ماه متوجه شده‌ایم کارگرانی که در آن شب از معدن جان سالم به در بردند، اوضاع خوبی ندارند. آن‌طور که برخی خانواده‌ها می‌گویند، کارگران شب حادثه معدنجو، آسیب مغزی دیده‌اند، پزشکان عذر برخی را خواسته و تشخیص ازکارافتادگی داده‌اند. بسیاری از آنها فعلا نمی‌توانند کار کنند و برخی احتمالا تا آخر عمرشان هم به وضعیت عادی برنگردند. خانواده این کارگران، این سه ماه را با مستمری ۱۰ میلیون تومانی معدنجو گذرانده‌اند؛ مستمری‌ای که معلوم نیست تا چه زمانی تداوم داشته باشد. روایت حال و روز خراب زندگی این کارگران را از زبان همسرانشان می‌خوانیم.

پولی برای پیگیری درمان نداریم

«مهدی راوندی» کارگر ۴۱ ساله معدن و ساکن روستای چغتای است. تا پیش از آنکه گرفتار گاز متان شود، او را مرد کاری روستا می‌دانستند. پیش از این، برای تأمین خرج خانواده، دو هفته در معدن کار می‌کرد و دو هفته در روستا اما حالا خانه‌نشین شده است. نه توانی برای کار در معدن دارد و نه آن‌طور که همسرش می‌گوید، او را برای دامداری می‌پذیرند.

او که در شب حادثه برای کمک به آسیب‌دیدگان وارد تونل شده بود، چنان آسیب دید که سه روز به کما رفت و بعد از به هوش آمدن، حافظه خود را از دست داد. حالا سه ماه از آن روزها گذشته. همسرش می‌گوید: «ام‌آرآی گرفته‌ایم و دکتر تایید کرده که آسیب مغزی دیده است. می‌گویند همسرم ازکارافتاده شده اما چون کارت پایان خدمت ندارد، حتی نتوانستیم پیگیر کارهای ازکارافتادگی‌اش شویم».

«سردردهای شدید دارد و حواسش سر جایش نیست». این حالت به ظاهر ساده را خانم راوندی در وصف حال و روز همسرش می‌گوید اما از توضیحات، مشخص است که این «حواس‌پرتی» چندان هم حالت ساده‌ای نیست و تبعات بسیاری دارد: «خانه ما روبه‌روی یک جاده است و همسرم گاهی تا سمت جاده می‌رود و نگرانیم که اتفاق بدی برایش بیفتد. گاهی حتی تا دستشویی هم نمی‌تواند برود و باید کمکش کنیم. گاهی فقط یک جا می‌نشیند و گاهی فقط راه می‌رود. درست مانند یک بچه شده که کسی باید مراقبش باشد. سر کار که می‌روم در را قفل می‌کنم تا از خانه بیرون نرود».

کارگر ۴۱ ساله سابق معدنجو نمی‌تواند کار کند. همسرش می‌گوید: «قبلا وقتی به روستا می‌آمد، برای کارش سر و دست می‌شکستند. حالا کسی قبولش نمی‌کند. یک روز برای کار به گاوداری رفت اما روز بعد گفتند دیگر نیاید».

زندگی آنها حالا با درآمد ۵ میلیون تومانی خانم راوندی و مستمری ناچیزی که از معدنجو پرداخت می‌شود، می‌گذرد. تأمین اجتماعی هم بعد از سه ماه، به تازگی غرامت دوران بیکاری را پرداخت کرده است. خرج درمان بالاست. به خانم راوندی بیمارستان ابن‌سینای مشهد را برای ادامه درمان معرفی کرده‌اند اما آنها پولی برای پیگیری درمان ندارند.

«زندگی ما نابود شد و رفت...» این آخرین جمله‌ای است که از همسر آقای راوندی، کارگر جوان ازکارافتاده معدنجوی طبس می‌شنوم.

جوان ۳۸ ساله‌ای که دیگر خوب نمی‌شود

«علی عباس‌زاده» کارگر ۳۸ ساله معدن است که حالا به گفته همسرش، دیگر شبیه یک مرد ۳۸ساله نیست و مثل بچه‌ها می‌ماند. او را همان روزهای اول عمل کردند و آن‌طور که همسر این کارگر جوان می‌گوید بعد از عمل، دیگر به حالت عادی برنگشت. در توصیف همسرش می‌گوید: «حافظه‌اش را از دست داده. آدم‌ها را می‌شناسد اما نمی‌تواند جایی برود. حرفی نمی‌زند و کاری نمی‌کند. باید خودمان دستش را بگیریم. حتی کوچکترین کارها را هم با کمک ما انجام می‌دهد. یک نفر را می‌خواهد که از او پرستاری کند. مثل یک بچه کوچک می‌ماند. همان‌طور که نمی‌شود یک بچه دوساله را تنها گذاشت، همسر ۳۸ ساله من را هم نباید تنها گذاشت».

گریه می‌کند، کمی آرام می‌شود و ادامه می‌دهد: «هر روز با فرزندم برای همسرم و وضعیتش گریه می‌کنیم. از آن مرد جوان سر حال چیزی نمانده و فقط غم و غصه‌اش برایمان مانده است».

به این سیاهی بیماری و تغییر یک‌شبه چهره یک مرد، درد معیشت را هم باید اضافه کرد. خانم عباس‌زاده می‌گوید: «قبلا همسرم دو هفته در معدن کار می‌کرد و دو هفته در نیشابور اما باز هم خرج خانه نمی‌رسید. حالا تأمین اجتماعی بعد از چند ماه پیگیری، ۷ میلیون تومان غرامت دوران بیماری برایمان بسته که با پولی که از معدنجو می‌گیرم فقط کرایه خانه و اقساط ماهانه‌مان را پرداخت می‌کنیم».

کارگر ۳۸ ساله معدنجو دیگر نمی‌تواند کار کند. همسرش می‌گوید: «پزشکان عذرش را خواسته و گفته‌اند دیگر خوب نمی‌شود. گفته‌اند باید شش ماه صبر کنیم تا بعد به سراغ کارهای ازکارافتادگی برویم».

۴ فرزند و یک مقرری ۱۰ میلیون تومانی

«هادی نوباغی» کارگر جوانی است که سلامتی خود را پای نجات جان همکارانش گذاشت. ۴۰ سال سن دارد و فرزند چهارمش چند روز بعد از حادثه به دنیا آمد. او هم مانند دیگر کارگران آسیب‌دیده معدن، فعلا نمی‌تواند کار کند و زندگی شش نفره‌شان به سختی می‌گذرد.

یک نفر را می‌خواهد که از او پرستاری کند. مثل یک بچه کوچک می‌ماند. همان‌طور که نمی‌شود بچه دوساله را تنها گذاشت، همسر ۳۸ ساله من را هم نباید تنها گذاشت

همسرش می‌گوید: «۱۰ میلیون تومان از طرف معدنجو واریز می‌شود که چهار میلیون تومان پای اجاره‌خانه می‌رود و بخشی از آن خرج هزینه‌های درمان هادی می‌شود. برای هر ویزیت ۲۵۰ تا ۳۰۰هزار تومان می‌دهیم و ام‌آرآی هم ۶۰۰ - ۷۰۰هزار تومان است. هزینه بچه‌ها و پول شیرخشک و پوشاک نوزاد ۳ ماهه‌‍‌مان به سختی و با کمک خواهر و برادرهایمان تامین می‌شود. از بس از این و آن پول گرفتیم که دیگر خجالت می‌کشیم و رویمان نمی‌شود سر بلند کنیم».

سردردهایش آن‌قدر شدید است که گاهی سر را بی‌وقفه به دیوار می‌کوبد. از آن جوان خوش‌روی مهربان حالا مردی مانده کم‌طاقت که به گفته همسرش تنها کافی‌ست صدای تلویزیون کمی بلند شود تا تاب و توانش سر آید. هادی با این وضعیت فعلا نمی‌تواند کار کند. آن‌طور که همسرش می‌گوید: «دوستانش یک روز آمدند و گفتند می‌بریمش سر کار بنایی که حواسش گرم شود و بهتر شود اما هادی یک صبح تا ظهر رفت و بعدازظهرش در بیمارستان بستری شد».

تأمین اجتماعی چند روزی است که برای هادی غرامت دوران بیماری واریز کرده. همسر این کارگر می‌گوید: «منتظر بودیم بیمه پول بدهد تا قرض‌هایمان را بدهیم. بارها پیگیری کردیم اما تأمین اجتماعی دائم می‌گفت واریزی زیاد داریم و برای شما را ماه‌های بعد واریز می‌کنیم تا اینکه همین چند روز پیش بالاخره واریز کرد».

اینکه «هادی نوباغی» کارگر ۴۰ ساله معدنجو کی می‎تواند به کار برگردد را نمی‌دانیم. برخی از پزشکان می‌گویند او بهتر می‌شود و برخی دیگر گفته‌اند شاید دیگر به حالت قبل برنگردد. همه آنها اما نظرشان در مورد کار در معدن مشترک است؛ هادی دیگر نمی‌تواند و نباید در معدن کار کند.

زندگی سخت خانواده عصمتی

اوضاع و احوال «حجت عصمتی» کارگر ۴۰ ساله معدنجوی طبس را همسرش این‌گونه شرح می‌دهد: «عصمتی از نظر اعصاب و روان به‌هم ریخته. بعد از آن حادثه انگار آدم دیگری شد. کم حرف می‌زند و پرخاشگری می‌کند. پادرد و کمردرد و سرگیجه امانش را بریده. گاهی هم درگیر فراموشی زودگذر می‌شود».

ادامه می‌دهد: «گاهی کنترلش را از دست می‌دهد و می‌دانم که وقتی به این حال می‌افتد، باید از خانه بیرون بروم. چند ساعتی با بچه دوساله‌ام بیرون می‌مانیم تا مطمئن شوم حالش بهتر شده و بعد به خانه برمی‌گردیم. تقصیری ندارد، نمی‌تواند خودش را کنترل کند. من که حواسم سر جایش است باید تحمل کنم».

درد بیماری و پرخاشگری ناشی از استشمام گاز متان و افسردگی ناشی از دیدن مرگ همکاران، یک طرف و ناتوانی برای برگشتن به کار و مشکلات معیشتی ناشی از بیکاری یک طرف دیگر. همسر عصمتی می‌گوید: «قبلا دو هفته در معدن کار می‌کرد و دو هفته در خلیل‌آباد نصاب ایزوگام بود. حالا اما نمی‌تواند کار کند. سرگیجه دارد و نمی‌تواند روی پشت‌بام بایستد. نمی‌دانم کی خوب می‌شود و اصلا خوب می‌شود یا نه؟».

پیشتر، دو هفته در معدن کار می‌کرد و دو هفته در روستا اما حالا خانه‌نشین شده است. نه توانی برای کار در معدن دارد و نه آن‌طور که همسرش می‌گوید، او را برای دامداری می‌پذیرند

زندگی‌شان با همان پرداختی ۱۰ میلیون تومانی معدنجو می‌گذرد. این مبلغ حتی بخشی از هزینه‌های زندگی را هم تأمین نمی‌کند. بخشی از این هزینه صرف اجاره خانه می‌شود و بخش دیگری هم خرج خورد و خوراک و البته هزینه‌های درمان آقای عصمتی: «هزینه‌های درمان زیاد است. بابت هر ویزیت ۳۰۰هزار تومان پرداخت می‌کنیم و هزینه دارو هم ۵۰۰ تا ۶۰۰هزار تومان است».

تأمین اجتماعی برای این کارگر به تازگی غرامت دوران بیماری واریز کرده است. همسر عصمتی می‌گوید: «بارها به تأمین اجتماعی زنگ زدم و گفتم سه ماه از آن حادثه گذشته تا اینکه بالاخره این مبلغ را واریز کردند. شرایطمان خیلی سخت شده با یک بچه دو سال و نیمه. خودم هم نمی‌توانم سر کار بروم».

بهای از دست دادن سلامتی

در ایران آمار حوادث کار بالاست. طبق آخرین آمار پزشکی قانونی در سال ۱۴۰۲، بیش از ۲هزار کارگر بر اثر حوادث ناشی از کار جان خود را از دست دادند و بیش از ۲۷هزار کارگر نیز مصدوم شدند. به این آمار بالای مرگ و میر و مصدومیت ناشی از کار باید عدم حمایت کافی از خانواده بازماندگان و کارگران مصدوم‌شده را هم اضافه کرد. بهایی که در ازای جان و سلامتی کارگران پرداخت می‌شود، بسیار ناچیز است. همان‌طور که نیروی کار کارگران را به بهای ارزان می‌خرند، جان و سلامتی آنها را نیز به ثمن بخس معامله می‌کنند.

اگرچه به دلیل عمق فاجعه معدنجوی طبس و بازتاب گسترده آن در رسانه‌ها، حمایت‌هایی از خانواده کارگران متوفی صورت گرفت اما واقعیت این است که اوضاع و احوال کارگران و بازمانده‌هایشان بعد از وقوع چنین حوادثی، چنین نیست. زندگی آنها به معنای واقعی کلمه سیاه شده، همان‌طور که برای کارگران مصدوم شده معدن طبس چنین بوده است.

کارگران معدنجو بابت از دست دادن سلامتی و تیره شدن بهترین سال‌های عمرشان از کارفرما ۱۰ میلیون تومان ماهانه دریافت می‌کنند؛ مبلغی که به گفته برخی از فعالان کارگری، پشتوانه مشخصی ندارد و معلوم نیست تا چه زمانی پرداخت خواهد شد. آنها پیشتر نیز ۵۰ میلیون تومان گرفته بودند که به گفته بسیاری از خانواده‌ها، همان زمان خرج دوا و درمان کارگران و مخارج روزمره شده و تقریبا چیزی از آن مبلغ، باقی نمانده است.

برای بسیاری از این خانواده‌ها به تازگی غرامت دوران بیماری برقرار شده که این مبلغ به قدری ناچیز است که اگر بخواهیم آن را بهای از دست رفتن سلامتی و تبعات آن به حساب آوریم، باید به دید یک شوخی تلخ بزرگ به آن بنگریم! آنها که قرار است مقرری ازکار افتادگی بگیرند نیز اگر بتوانند از این مسیر سخت بگذرند، مبلغ بسیار ناچیزی دریافت می‌کنند که به هیچ‌وجه نمی‌تواند پاسخگوی تأمین نیازهای اولیه خانواده باشد. کارگری که تا پیش از این با چند شیفت کار، به سختی نیازهای اولیه خانواده را تأمین می‌کرد، بعد از آنکه ازکارافتاده شد، باید با یک مقرری بسیار ناچیز به زندگی خود ادامه دهد.

خانواده کارگران مصدوم معدنجو از آینده زندگی خود می‌ترسند. آنها هنوز نمی‌دانند که آیا همسرانشان به حال سابق برمی‌گردند یا نه و آیا می‌توانند مانند سابق کار کنند و نان‌آور زندگی باشند یا نه؟ آنها روزهای سختی را می‌گذرانند. خودشان می‌گویند صدایمان به کسی نمی‌رسد و به حال خود رها شده‌ایم.