به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، دهم دیماه سال ۱۳۵۶ کارتر رئیسجمهور وقت آمریکا برای برگزاری شب سال نوی مسیحی به دعوت شاه به ایران آمد. در همان روز روزنامهی اطلاعات مطلب بلندی را به معرفی کارتر از زمان تولد تا رسیدنش به مسند ریاستجمهوری آمریکا منتشر کرد. مشروح این زندگینامه به شرح زیر بود:
او را جیمی مینامند و خودش هم میگوید این بهتر است. بیتکلفی و بیآلایشی او گاهی شخص را به یاد هری ترومن میاندازد. بعضی اوقات به خاطر میآورد که بعد از پرزیدنت توماس جفرسون او اولین دهقان حرفهای است که رئیسجمهوری میشود.
سیونهمین رئیسجمهوری آمریکا از یک خانوادهی روستایی آمریکاست یعنی جایی که ارزشهای سنتی آمریکا تکوین گردیده است.
زادگاهش پلینز در ایالت جورجیا است جایی که اول اکتبر ۱۹۲۴ در آن متولد شد و جیمز ارل کارتر کوچک نام گرفت. او بزرگترین فرزند خانواده بود. پدرش جیمز ارل بزرگ و مادرش لیلیان کارتر بودند که دو پس و دو دختر داشتند.
جیمز ارل بزرگ چهارمین نسل از کارترهای ساکن آن ناحیه، صاحب یک مزرعه و یک انبار بزرگ بود. پسرش مثل هر پسر دیگری در جنوب، آن زمان ساعت چهار صبح از خواب بیدار میشد و فانوس را روشن میکرد و روزهای هفته به مدرسه میرفت. تعطیلات هفته به شهر پلینز میرفت تا کیسههای کوچک محتوای بادامزمینی محصول مزرعهی پدرش را بفروشد. تمام همبازیهایش سیاهپوست بودند.
مبارزه با نژادپرستی
دربارهی دوران طفولیت خود روزی میگفت: «ما به شکار میرفتیم (ماهی میگرفتیم) به کاوش میپرداختیم، کار میکردیم، خانههای چوبی میساختیم، پنهانی کندوهای عسل را برمیداشتیم، اسبسواری میکردیم و ورقبازی میکردیم. نیشکرها را پوست میکندیم و قندآب درست میکردیم، قاطرها را به کار وامیداشتیم، علوفههای ذرت را جابهجا میکردیم، هندوانه میخوردیم، گوسفندها را میچراندیم، و پنبهها را زیر و رو میکردیم، مرغها را دانه میدادیم، جوها را پوست میکندیم و پنبهها را یک جا جمع میکردیم. اما وقتی موقع کلیسا رفتن یا مدرسه رفتن فرا میرسد از هم جدا میشدیم و هرکسی راه خود را میرفت. واقعا نمیفهمیدیم چرا. قوانین و مقرراتی ناگفته و نانوشته اما خیلی محکم بر زندگی ما بود مقرراتی که تقریبا هیچوقت مورد سوال یا مخالفت قرار نمیگرفت.»
یک نفر این مقررات را زیر پا گذاشت و همین باعث شد که جیمی کارتر دید و ادراک تازهای دربارهی آنها پیدا کند. آن یک نفر مادرش بود زنی آزاده، ثابتقدم و مستقل که یک پرستار حرفهای بود که همیشه مایل و آمادهی کمک به هر فردی بود اعم از سیاه یا سفید.
خانم لیلیان که همهی دوستان و آشنایان او را چنین مینامیدند در شصتوهشتسالگی وارد خدمت در سپاه صلح شد و از سال ۱۹۶۶ تا ۱۹۶۸ به عنوان یک مددکار پزشکی در هندوستان خدمت کرد.
در پلینز که زادگاه خانواده بود او تقریبا هر روز عملا با تعصبات نژادی میجنگید. مثلا هر کشیش سیاهپوست محله را به خانه دعوت میکرد و در اتاق نشیمن از او پذیرایی مینمود و نوازش میکرد.
اولین فرد درسخوان خانواده
جیمی کارتر اولین فرزند خانواده بود که برای تحصیل وارد دانشکده شد و نیز اولین فرزند خانوادهی کارتر بود که دورهی دبیرستان را به اتمام رساند.
جیمی کارتر برای ورود به آکادمی نیروی دریایی در آناپولیس – مریلند اقدام کرد. در ۱۹۴۲ او در آموزشگاه فنی جورجیا آموزش مقدماتی دید و دورهی آزمایشی یکساله را نیز با موفقیت طی کرد و در سال ۱۹۴۳ وارد آکادمی نیروی دریایی شد. ده سال آینده سالهای زندگی او در نیروی دریایی بود.
خدمت در نیروی دریایی
جیمی کارتر سلسله تعلیمات دشوار را در آکادمی نیروی دریایی گذراند از جمله ملوانی، دریانوردی، توپخانه، مهندسی و تاکتیکهای نیروی دریایی. تنها درسی که باید خودش انتخاب میکرد زبان خارجی بود و جیمی کارتر اسپانیایی را برگزید که هنوز هم میداند. او همچنین در مسابقهی ورزشی نیروی دریایی کشور شرکت کرد و به عضویت تیم فوتبال سبکوزن درآمد (در آن موقع قد او ۱.۷ متر و وزنش فقط ۵۴ کیلوگرم بود) او و همکلاسانش دورهی تعلیمات تابستانی را در بحبوحهی جنگ جهانی که هرگز در آن شرکت نکردند داخل یک کشتی جنگی متروک طی کردند و در دریای کارائیب که اثری از جنگ در آن نبود با کشتی به کشورهای جامائیکا، ترینیداد، پرتوریکو و جزایر ویرجینیا سفر کردند. موقعی که پرزیدنت ترومن پایان جنگ جهانی دوم را اعلام کرد او در دریا بود. سال بعد جیمی کارتر به درجهی افسری دریایی نائل آمد.
تشکیل خانواده
بعد از فارغالتحصیلی از آکادمی نیروی دریایی آناپولیس ناوبان دوم کارتر با رزالین اسمیت دختری از پلینز ازدواج کرد و همسرش را به نورفلوکس ویرجینیا برد. اولین پسر آنها به نام جان ویلیام (جک) در نورفلوکس به دنیا آمد. ستوان دریایی کارتر بعد از دو سال خدمت متوالی در کشتیهای معمولی نیروی دریایی وارد خدمت در نیروی زیردریایی گردید و مدت چهار سال در این قسمت خدمت کرد. موقعی که خانوادهاش در هاوایی مستقر بودند، دومین پسر جیمی کارتر به نام جیمز ارل سوم (که بیشتر به چیپ شهرت دارد) به دنیا آمد.
آخرین ماموریت دریایی او به عنوان افسر اجرایی در زیردریایی آزمایشی یو. اس. اس. ک. ا غیراتمی بود که خود کارتر در ساختن آن در گروتون، کانتکتیک نقشی داشت. سومین پسر او به نام دونل جفری (جف) در گروتن متولد شد. چهارمین فرزند آنها «امی» در سال ۱۹۶۷ به دنیا آمد.
بازگشت به مزرعه
او برای برنامهی زیردریایی اتمی قبول شد و دورهی فوق لیسانس را در رشتهی تکنولوژی رآکتور و فیزیک اتمی با موفقیت به پایان رساند و به عنوان افسر مهندس مامور خدمت در دومین زیردریایی اتمی آمریکا به نام «گرگ دریا» گردید.
اما فقط یک سال در این برنامه شرکت کرد زیرا بعد از یک سال خدمت پدرش در اثر سرطان بدرود حیات گفت و جیمی کارتر از خدمت در نیروی دریایی استعفا داد تا به زادگاه خود در پلینز بازگردد و مسئولیت ادارهی مزرعهی خانواده را عهدهدار شود. میگوید «وقتی دیدم مردم شهر آنقدر نسبت به پدر متوفای من توجه و علاقه داشتهاند به این نتیجه رسیدم که زندگی پدرم مهمتر و پرارجتر از زندگی من است ولو اینکه اگر رئیس عملیات نیروی دریایی میشدم.»
سالهای زندگی در پلینز
طی دهه بین بازگشت او به پلینز و اولین شغل سیاسیاش به عنوان سناتور ایالت جورجیا آقای کارتر تحولی در زندگی خانوادگی به وجود آورد؛ مزرعهی خودشان و تاسیسات از قبیل انبار بادام کوهی و وسایل کود شیمیایی را مدرنیزه کرد. مزرعهی خانوادگی آنها عبارت از زمینی به وسعت ۱۲۵۵ هکتار بود که نیمی از آن برای تهیهی چوب و الوار و بقیه برای کشت ذرت و بادامزمینی مورد استفاده قرار میگرفت.
«سال اول مجموع درآمد ما از مرعه کمتر از دویست دلار بود. من تک و تنها بودم یعنی هم کارفرما و هم کارگر و این وضع با کار من در نیروی دریایی فرق فاحش داشت اما هرگز احساس نمیکردیم که بازگشتم به زادگاه خود اشتباه بوده است.»
شروع فعالیتهای اجتماعی
جیمی کارتر خود را در امور منطقهی خویش نیز وارد و مشغول میکرد. ابتدا در انجمن مدرسه خدمت کرد و بعد ریاست آن را عهدهدار شد. اما بعدها در ناحیهی خود تقریبا حالت یک سرگردان اجتماعی را پیدا کرد. تصمیم دیوان عالی کل کشور دایر بر منع تبعیضات نژادی در مدارس دولتی در سال ۱۹۵۴ اعلام گردید و اولین واکنش جنوب در برابر این تصمیم عبارت بود از «تشکیل شوراهای اهالی سفیدپوست» منطقه به منظور تاسیس مدارس خصوصی در پلینز. آقای کارتر جزء افراد معدودی بود که حاضر نشد وارد چنین شورایی گردد و درنتیجه در معرض فشارهای اقتصادی و اجتماعی قرار گرفت. یکی از اعضای شورا به او گفت که این فشارها ممکن است کار و کسب او را سخت مختل سازد و حاضر شد حق عضویت او در شورا که مبلغ ۵ دلار بود به جای وی بپردازد. کارتر گفت: «به او جواب دادم که ۵ دلار پول دارم اما ترجیح میدهم که آن را لوله کنم و در توالت بیندازم تا به او بدهم.» به هر حال روزهای دشوار سپری شد و تهدیداتی که برای فشار اقتصادی علیه او شده بود به جایی نرسید.
کاندیدای سناتوری
در ۱۹۶۲ برادرش بیلی که یازده سال از او کوچکتر است به مرحلهای از بلوغ رسیده بود که میتوانست امور مزرعه را (که اکنون سالی ده میلیون کیلوگرم بادامزمینی آمادهی بهرهبرداری میکند) عهدهدار شود. بدین ترتیب جیمی کارتر با خیال راحت میتوانست فعالیت خود را در سیاست متمرکز کند.
موقعی که مبارزهی شدید انتخاباتی را به عنوان کاندیدای عضویت در سنای ایالت جورجیا آغاز کرد ۳۷ سال داشت. حوزهی او یک ناحیهی روستایی در جنوب غربی ایالت بود که تقریبا زادگاه دویستسالهی خانوادهاش محسوب میشد. در هر حال او در سیاست تازهکار بود و در مبارزهی انتخاباتی مقابل کاندیدایی قرار داشت که از کهنهکاران سیاست به شمار میرفت. وقتی کارتر با تفاوت رای نسبتا ناچیزی شکست خورد احساس کرد که تقلبی در کار بوده است و سوءظن او مبنی بر این حقیقت بود که در حوزهی انتخاباتی او ۳۳۳ کارت رای بین رایدهندگان توزیع شده بود اما ۴۲۰ ورقه رای از صندوق آرا بیرون آمد که بیشتر آن به نام رقیب او بود. درنتیجهی شکایت کارتر انتخابات آنجا به حکم دادگاه تجدید شد و این بار او پیروز گردید.
جیمی کارتر بعد از عضویت در سنای ایالتی در دو دورهی دوساله به فعالیت پرداخت که از طرف حزب خود نامزد فرمانداری ایالت شد. به عنوان یک نامزد گمنام در ایالت شروع به مبارزه کرد. روزنامهی پرتیراژ ایالت جورجیا به نام «آتلانتا کانستیتوشن» طی سرمقالهای تحت عنوان «جیمی کیست؟» نامزدی وی را برای فرمانداری مورد سوال قرار داد. کارتر و خانوادهاش مبارزهی شدیدی را آغاز کردند اما او از رقیب خود به نام لستر مادوکس که صاحب یک رستوران بود و از طرفداران تبعیض نژادی محسوب میشد شکست خورد و مادوکس به فرمانداری ایالت انتخاب شد.
کارتر بعدها در این باره نوشته است: «این تجربه برایم خیلی دلسردکننده بود. سرتاپا مقروض و خیلی لاغر شده بودم. تقریبا یک ماه صبر کردم و دوباره مبارزه را برای فرمانداری آغاز نمودم.»
طی چهار سال فاصله بین انتخابات فرمانداری جیمی کارتر به فعالیت پرداخت؛ در ایالت خود از این شهر به آن شهر سفر کرد تا خود را به همه بشناساند و پشتیبانی مردم را جلب کند. یک کمیسیون برنامه و عمران برای ۸ ناحیهی روستایی در ایالت خود تشکیل داد و به ریاست آن انتخاب شد.
تولد دوباره به عنوان مسیحی
این چهار سال فاصله همچنین مفهوم بیشتر به زندگی مذهبی او بخشید. او چون یک پاپتیست در جنوب بزرگ شده بود و از هجدهسالگی گاهی یکشنبهها به کلاس مذهبی میرفت و بالاخره یک خادم کلیسا شد. در ۱۹۶۴ او و خانوادهاش خیلی تلاش کردند که تبعیض نژادی را در کلیسای پلینز از بین ببرند ولی این تلاش به جایی نرسید. فقط شش نفر رای موافق دادند که به سیاهپوستان هم اجازهی ورود به کلیسا داده شود و آن شش نفر اعضای خانوادهی کارتر بودند. فقط یکی دیگر از اهالی بخش در این مورد با آنها همعقیده بود.
او همچنین با خواهرش روت که یک مبلغ تماموقت بود بحث و مذاکراتی طولانی داشت و یکی از این بحثها را به خاطر میآورد که خواهرش از او خواست به خاطر مذهب دست از همه چیز بردارد. میگوید: «به خواهرم جواب دادم که این کار را میکنم. بعد از من خواست که اگر ممکن است دست از سیاست هم بردارم. مدتی فکر کردم و بالاخره اعتراف نمودم که این کار را نمیکنم.»
بالاخره فرماندار شد
جیمی کارتر طی چهار سال قبل از شروع انتخابات فرمانداری ۱۹۷۰ تقریبا یک هزار و هشتصد سخنرانی انتخاباتی ایراد کرد. کارها را در سراسر ایالت بین خود و همسرش تقسیم کرد. او و همسرش رزالین با ششصد هزار نفر دست دادند.
رقیب او کارل سندرز، قبلا یک لیبرال و یک فرماندار محبوب بود.
این بار او کامیاب شد و وقتی که نطق افتتاحی خود را در مجلس ایالتی در آتلانتا ایراد نمود هم اهالی جورجیا را شگفتزده کرد و هم برای نخستین بار خود را به تمام ملت شناساند و آن وقتی بود که گفت: «من معتقدم که مردم خود را به قدر هرکس دیگر میشناسم. براساس این شناسایی در کمال صداقت به شما میگویم که زمان تبعیض نژادی به سر آمده است. هیچ شخص فقیر، روستایی، ضعیف یا سیاهپوست نباید بار اضافی محرومیت از فرصت تعلیم و تربیت، کار یا عدالت ساده را به دوش بکشد.»
روزنامهها کارتر را نمایندهی «جنوب جدید» معرفی کردند و کار تبلیغ آنها به جای رسید که یک مجلهی خبری آمریکا تصویر او را بر روی جلد خود چاپ کرد. جیمی کارتر با یاد آوردن چهار سال فرمانداری خود (طبق قانون ایالتی مدت فرمانداری یک نفر به یک دوره محدود است) با غرور خاصی به تجدید سازمان فرمانداری ایالت (که تعداد ادارات و دوایر آن را با ادغام کردنشان در یکدیگر از سیصد به بیستوچهار رساند) اصلاح زندانها، بهبود وضع بودجه و وارد ساختن سیاهپوستان به مقیاس وسیع در دستگاههای اداری، اشاره کرده است. او بارها با مجلس قانونگذاری ایالتی درافتاد و به عنوان یک فرماندار مصمم و ثابتقدم شهرت یافت. بسیاری از برنامههای او از تصویب گذشت. یکی از اعمال مخصوصا جالب او، که فرقهی کوکلوکس کلان را سخت آشفته ساخت، پردهبرداری او در مجلس قانونگذاری ایالتی از تصویر دکتر مارتین لویترکینگ شش سال پس از قتل وی بود.
جیمی کارتر در دورهی فرمانداری خود در راس هیاتهای بازرگانی اعزامی از طرف ایالت جورجیا دو بار به خارج سفر کرد. یکی از این دو سفر ۱۹۷۲ به آمریکای لاتین بود و دیگری در ۱۹۷۳ به اروپا و خاورمیانه. در ۱۹۷۵ پس از انقضای دوره فرمانداری خود، از ژاپن دیدن کرد.
داوطلب ریاستجمهوری
بدین ترتیب جیمی کارتر تدریجا دستاندرکار امور سیاسی کشور شد. در کنفرانسهای فرمانداران ۵۰ ایالت شرکت میکرد و رفتهرفته خود را مورد توجه اشخاص مهمی یافت که داوطلب ریاستجمهوری بودند، از قبیل هوبرت همفری، ادموند ماسکی، جرج مک گاورن و هنری جکسن، که همگی سناتورند و دارای اهمیت ملی.
جیمی کارتر اندکی پس از کنوانسیون ملی حزب دموکرات در ۱۹۷۲ که در آن نطق نامزدی آقای جکسن را ایراد کرد، تصمیم گرفت که خود نیز بعدا داوطلب ریاستجمهوری شود. او مساعی خود را روی پشتیبانی قاطبهی مردم و سنت دیدار از طبقات مختلف ملت متمرکز ساخت، و در این باره چنین گفت: «ما تصمیم گرفتهایم که مبارزهی خود را مستقیما به میان مردم آمریکا ببریم، به خانهها و مراکز خرید، به صفهای نوبتکاران کارخانهها، به دانشگاهها و دانشکدهها، به آرایشگاه و سالنهای زیبایی، به بازارهای کشاورزان و تالارهای اتحادیههای کارگری.»
گرچه پیشرفت جیمی کارتر به سوی قدرت سیاسی بسیاری از ناظران سیاسی را شگفتزده کرد، اما برای خود او مسلما تعجبی نداشت. این پیشرفت در حقیقت نتیجهی یک مبارزه دقیقا طرحشده و جدا پیگیریشدهای بود که در اوایل ۱۹۷۳ شروع شد، یعنی وقتی که او در مقام فرمانداری جورجیا سفر خود را به سراسر آمریکا به عنوان رئیس کمیتهی ملی حزب دموکرات (در ۱۹۷۴) آغاز کرد تا مبارزات مربوط به انتخابات نمایندگان کنگره و فرمانداران را هماهنگ سازد. او این سفر را به منظور تقویت و تجدید سازمان حزب خود در فاصلهی میان سالهای انتخاب رئیسجمهوری انجام داد و این کوشش مخصوصا از این جهت مهم بود که جمهوریخواهان در دو دورهی قبلی انتخابات ریاستجمهوری را برده بودند.
این کار به ویژه برای کارتر مهم بود زیرا که او تقریبا با تمام نامزدهای مهم حزب دموکرات در کشور تماس برقرار کرد و به او فرصت داد تا پشتیبانی حزب را برای خود تحصیل کند و پایهی مبارزات انتخاباتی خویش را محکم سازد.
در دسامبر ۱۹۷۴ پس از اینکه اعضای حزب دموکرات از ناخرسندی ملت از ماجرای واترگیت استفاده و اکثریت مهمی در هر دو مجلس قانونگذاری به دست آوردند، کارتر قصد خود را برای نامزدی ریاستجمهوری طی کنفرانسی در باشگاه ملی مطبوعات در واشنتگن اعلام داشت. او خود را به روزنامهنگاران چنین معرفی کرد:
«نام من جیمی کارتر است و داوطلب احراز مقام ریاستجمهوری هستم.»
یک ماه بعد کارتر دورهی فرمانداری خود را به پایان رساند و تمام کوشش خود را وقف مبارزات انتخاباتی کرد.
وقتی که آقای کارتر تمایل رسمی خود را برای حضور به عنوان نماینده به کنوانسیون ملی حزب دموکرات اعلام کرد، یکی از شش تن کاندیدای نیرومندی بود که به این منظور از طرف کنگره نامزد شده بودند.
اوج این کوشش وقتی فرا رسید که او در کنوانسیون حزب دموکرات در شهر نیویورک در ۱۵ ژوئیه پشت تریبون کنوانسیون حزب دموکرات رفت و نطق قبولی خود را برای نامزدی ریاستجمهوری ایراد کرد. در برابر هلهلهی تحسینآمیز ۲۰ هزار نفر که در تالار کنوانسیون اجتماع کرده بودند، او سخن خود را با همان کلماتی آغاز کرد که هنگام اعلام نامزدی خود ۵۸۱ روز پیشتر کرده بود: «نام من جیمی کارتر است و داوطلب ریاستجمهوری هستم.» او این عبارت را با همان تبسمی ادا کرد که تا آن هنگام در سراسر آمریکا مشهور شده بود.
روزنامهی نیویورک تایمز دربارهی شروع نطق کارتر چنین اظهار نظر کرد: «نطق کارتر با همان الهامی توام بود که کلمات سادهاش با وجود هزاران بار تکرار طی مبارزهی طولانی وی از آن برخوردا بودند. کلماتی که ابتدا کسی باور نمیکرد ولی سرانجام قبولی عام یافت.»
جیمی کارتر که نخستین رئیسجمهور آمریکا در قرن سوم این کشور میباشد کوشیده است تا ایمان مردم را به ریاستجمهور احیا کند و معنی تاریخی عظمت این مقام را تجدید و تقویت نماید. او در پایان کنفرانس مطبوعاتی سال ۱۹۷۴ به ذکر نکاتی پرداخت که نمایانگر قصد جدی و رسمی او بود برای نیل به مقام ریاستجمهوری. مقامی که سرانجام به آن دست یافت و به عنوان سیونهمین رئیس ایالات متحدهی آمریکا از سوی مردم این کشور برگزیده شد...
۲۵۹