شناسهٔ خبر: 70542382 - سرویس بین‌الملل
نسخه قابل چاپ منبع: تابناک | لینک خبر

در مقاله‌ای مطرح شد

آیا ترامپ «جنوب جهانی» را به آغوش چین سوق خواهد داد؟

برخلاف قدرت‌های غربی که اغلب خود را به عنوان شرکای توسعه معرفی می‌کنند، چین خود را همتای جنوب جهانی می‌داند.

صاحب‌خبر -

جنوب جهانی به کانون اصلی سیاست جهانی تبدیل شده است که نشان دهنده فشار جمعی برای اصلاح نظام‌های اقتصادی نابرابر، تنوع بخشیدن به مشارکت‌ها و ترویج نظم جهانی چند قطبی است.

به گزارش سرویس بین الملل تابناک، سایت تحلیلی thinkchina در مقاله‌ای با قلم «جان کالابرس» نوشت: با ترکیب انگیزه‌های اقتصادی، حمایت نهادی و رهبری در زمینه آب و هوا، چین خود را هم به عنوان شریک و هم به عنوان رهبر جنوب جهانی معرفی نموده است. 

تمرکز استراتژیک چین بر جنوب جهانی به سنگ بنای سیاست خارجی این کشور در دوران «شی جین پینگ» تبدیل شده که نشان دهنده جاه طلبی پکن برای به چالش کشیدن سلطه ایالات متحده آمریکا و تغییر شکل نظم بین المللی است. چین با قرار دادن خود به عنوان شریک و رهبر در میان کشور‌های در حال توسعه، به دنبال تقویت نفوذ خود در مناطقی است که به طور سنتی در پویایی قدرت جهانی به حاشیه رانده شده‌اند.

علیرغم اینکه جنوب جهانی از مجموعه وسیعی از کشور‌های متفاوت با مدل‌های سیاسی و اقتصادی متمایز تشکیل شده است، چین تعامل خود را از طریق یک چشم انداز منسجم از مدرنیزاسیون مشترک و پیشرفت جمعی شکل می‌دهد

در اجلاس سران گروه ۲۰ در نوامبر، شی تدابیر جدیدی با هدف تقویت توسعه جهانی و در عین حال انتقاد از سیاست‌های ایالات متحده آمریکا، تقویت نقش چین به‌عنوان قهرمان فراگیری و مدرن‌سازی برای جنوب جهانی ارائه کرد. این پویایی هم فرصت‌ها و هم چالش‌هایی را برای ایالات متحده آمریکا ایجاد می‌کند؛ با توجه به بازگشت قریب‌الوقوع «دونالد ترامپ» به کاخ سفید، زیرا واشنگتن با نفوذ فزاینده چین در جنوب جهانی و تغییر چشم‌انداز ژئوپلیتیکی دست و پنجه نرم می‌کند.

رمزگشایی اصطلاح جنوب جهانی

جنوب جهانی به کانون اصلی سیاست جهانی تبدیل شده است که نشان دهنده فشار جمعی برای اصلاح نظام‌های اقتصادی نابرابر، تنوع بخشیدن به مشارکت‌ها و ترویج نظم جهانی چند قطبی است. اصطلاح جنوب جهانی کشور‌های متنوعی را که در بر می‌گیرد که از دموکراسی مبتنی بر بازار هند گرفته تا الگوی دولتی چین، مسیر‌های متفاوت سیاسی، اقتصادی و توسعه‌ای را دنبال می‌کنند. این تنوع هم چالش‌ها و هم فرصت‌هایی را برای ایجاد استراتژی‌ها یا مشارکت‌های یکپارچه در جنوب جهانی ایجاد می‌کند.

با این حال، علیرغم اینکه جنوب جهانی از مجموعه وسیعی از کشور‌های مختلف با مدل‌های سیاسی و اقتصادی متمایز تشکیل شده است، چین تعامل خود را از طریق یک چشم‌انداز وحدت‌بخش مدرنیزاسیون مشترک و پیشرفت جمعی شکل می‌دهد. چین از طریق پلتفرم‌هایی مانند ابتکار یک کمربند یک جاده (BRI) و مجمع همکاری چین و آفریقا (FOCAC)، به تقویت نقش خود به عنوان یک شریک کلیدی برای جنوب جهانی ادامه می‌دهد و رویکرد خود را از تلاش‌های غرب متمایز می‌کند.

مفهوم جنوب جهانی که توسط چارچوب‌های تاریخی مانند جنبش عدم تعهد شکل گرفته است، نشان دهنده فشار برای اصلاحات سیستمی و مشارکت‌های عادلانه است. قدرت‌های نوظهور مانند آفریقای جنوبی و برزیل، این پلتفرم را پذیرفته‌اند و از حکومت جهانی فراگیر حمایت می‌کنند. آفریقای جنوبی به طور فعال از این مفهوم از طریق تلاش برای گسترش بریکس دفاع کرده و به عنوان یک مدافع برجسته برای حکومت جهانی فراگیرتر ظاهر شده است. به طور مشابه، برزیل رهبری خود را در مذاکرات آب و هوا با تأکید بر منافع مشترک کشور‌های در حال توسعه به ویژه پیشبرد راه حل‌های عادلانه برای چالش‌های زیست محیطی جهانی به کار گرفته است.

از آنجایی که اقتصاد‌های در حال توسعه سهم قابل توجهی در تولید ناخالص داخلی جهانی دارند، استراتژی چین برای رهبری در این گروه متنوع، نقش مرکزی آن را در تغییر شکل پویایی جهانی برجسته می‌کند. با این حال، نابرابری‌های فاحش باقی می‌ماند، زیرا بسیاری از کشور‌ها با چالش‌های ریشه‌ای مواجه هستند که نمایانگر چشم‌انداز پیچیده در جنوب جهانی و نقش در حال تحول آن در امور جهانی است.

پتانسیل رشد در میان موانع سیستمیک

در میان قدرت‌های در حال ظهور، رویکرد چین به جنوب جهانی برجسته است. نفوذ چین به طور استراتژیک به سمت اقتصاد‌های نوظهور و در حال توسعه هدایت می‌شود که در حال حاضر نزدیک به ۶۰ درصد از تولید ناخالص داخلی جهانی را تشکیل می‌دهند. با این حال نابرابری‌های فاحش وجود دارد. ۴۵ کشور کم‌توسعه‌یافته (LDC) هنوز با فقر ریشه‌دار و چالش‌های حاکمیتی مواجه هستند. این واقعیت دوگانه - پتانسیل رشد در میان موانع سیستمی - چشم انداز پیچیده جنوب جهانی را نشان می‌دهد. تقاضا برای زیرساخت‌های بندری که برای اقتصاد‌های وابسته به تجارت بسیار مهم است، هم پتانسیل و هم محدودیت‌های منطقه را نشان می‌دهد. این پویایی منعکس کننده نقش در حال تحول جنوب جهانی است: به عنوان یک مدافع جمعی برای اصلاحات سیستمی و میدان نبرد برای قدرت‌های جهانی.

در این زمینه، چین به عنوان یک بازیگر مسلط ظاهر شده است و از ابتکارات اقتصادی و سیاسی خود برای شکل دادن به مسیر آینده جنوب جهانی استفاده می‌کند. این منطقه با کنار گذاشتن نقش منفعل تاریخی خود، اکنون فعالانه درگیر سیاست جهانی است، از اصلاحات نهادی دفاع می‌کند و به دنبال راه حل‌های عادلانه برای چالش‌هایی مانند توسعه پایدار، عدم تعادل تجاری و تغییرات آب و هوایی است. 

چین از نظر استراتژیک خود را به عنوان عضو و رهبر در جنوب جهانی قرار داده است. چین در حالی که مدل توسعه دولتی خود را ترویج می‌کند، تنوع در جنوب جهانی را تصدیق می‌کند. این مدل ممکن است با ترجیحات همه کشور‌های منطقه همخوانی نداشته باشد، برخی از آنها ممکن است به نفع دموکراسی‌های لیبرال به سبک غربی یا سایر ساختار‌های حکومتی باشند. درک این تفاوت‌های ظریف برای تحلیل جامع تعامل چین با جنوب جهانی ضروری است.
 

برخلاف قدرت‌های غربی که اغلب خود را به عنوان شرکای توسعه معرفی می‌کنند، چین خود را همتای جنوب جهانی می‌داند

خودنمایی پکن به عنوان بزرگترین کشور در حال توسعه در استراتژی دیپلماتیک آن نقش اساسی دارد. برخلاف قدرت‌های غربی که اغلب خود را به عنوان شرکای توسعه معرفی می‌کنند، چین خود را همتای جنوب جهانی می‌داند. با تکیه بر مشارکت تاریخی خود در کنفرانس باندونگ ۱۹۵۵ - جایی که با جنبش‌های ضد استعماری همسو شد - روابط پایداری را در سراسر آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین ایجاد کرد. این روابط از طریق ابتکارات معاصری مانند طرح یک کمربند یک جاده که بازتاب روایت دیرینه چین از همبستگی است، احیا شده است.

با گذشت یک دهه از این ابتکار، اهداف چین روشن است. چین از نظر اقتصادی به دنبال تامین امنیت بازارها، دسترسی به منابع و کاهش وابستگی به اقتصاد‌های غربی است. از نظر سیاسی، هدف آن تغییر شکل حکومت جهانی، ترویج نظم چندقطبی و مقابله با نظم بین المللی به رهبری ایالات متحده آمریکاست. این استراتژی دوگانه اولویت‌های اقتصادی را با جاه طلبی‌های ژئوپلیتیکی در هم می‌آمیزد و نقش رهبری چین را تقویت می‌کند.

رهبری چین در جنوب جهانی از طریق تعامل اقتصادی و لفاظی‌های سیاسی آن مشهود است. در مجامع جهانی مانند FOCAC در پکن و اجلاس سران G۲۰ در ریودوژانیرو در نوامبر امسال، رئیس جمهور شی جین پینگ بر موضوعات مدرنیزاسیون مشترک و پیشرفت جمعی تاکید کرده است. چارچوب‌بندی شی از جنوب جهانی به‌عنوان بخشی از «جامعه‌ای با آینده‌ای مشترک» بر تلاش چین برای همسو کردن اهدافش با اهداف کشور‌های در حال توسعه تأکید می‌کند. ابتکاراتی مانند طرح یک کمربند یک جاده، صندوق‌های توسعه جنوب-جنوب و مشارکت‌های گسترده در سراسر آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین این لفاظی را به نفوذ ملموس تبدیل می‌کند و چشم انداز پکن را پیش می‌برد.

تقویت روابط از طریق تجارت

چین علیرغم طبقه بندی آن به عنوان کشوری با درآمد متوسط بالا توسط بانک جهانی، خود را به عنوان بخشی از جنوب جهانی قرار می‌دهد و از اصلاحات سیستمی برای غلبه بر نابرابری‌ها حمایت می‌کند. این رویکرد به شدت با سلطه تاریخی کشور‌های غربی در شکل دادن به ساختار‌های اقتصادی جهانی در تضاد است.

این موقعیت استراتژیک به چین اجازه می‌دهد تا سرمایه گذاری‌های زیرساختی، برنامه‌های توسعه و حمایت از اصلاحات حاکمیتی را با هم ترکیب کند و خود را هم به عنوان یک شریک و هم رهبر قرار دهد. تجارت چین با جنوب جهانی به دلیل پروژه‌های زیرساختی و افزایش سرمایه گذاری‌ها رشد قابل توجهی را تجربه کرده است.

 با عقب نشینی غرب، تعهد چین به جهانی شدن باعث تقویت روابط نزدیکتر با جنوب جهانی شده است که منافع اقتصادی متقابل را به همراه دارد

داده‌های اخیر نشان می‌دهد که چین در حال حاضر تقریباً ۴۰ درصد از تجارت جنوب جهانی را به خود اختصاص داده و طرح یک کمربند یک جاده سرمایه گذاری بیش از ۱ تریلیون دلار در پروژه‌های زیربنایی در بیش از ۱۴۰ کشور در دهه گذشته را تسهیل کرده است. شرکت‌های چینی نیز به شدت در بازار‌های در حال توسعه، تأسیس کارخانه‌ها و هدف قرار دادن پنج میلیارد مصرف‌کننده جنوب جهانی گسترش یافته‌اند. این امر در تضاد با کشور‌های غربی است که به طور فزاینده‌ای اقدامات حمایتی را اتخاذ کرده‌اند. با عقب نشینی غرب، تعهد چین به جهانی شدن باعث تقویت روابط نزدیکتر با جنوب جهانی شده است که منافع اقتصادی متقابل را به همراه دارد.

لزوم تدوین استراتژی منسجم

چارچوب سیاست خارجی چین بر توسعه و چندجانبه گرایی به عنوان اصول اساسی تاکید دارد. این دکترین پشتوانه حمایت چین از پلتفرم‌های چندجانبه مانند الحاق اتحادیه آفریقا به گروه ۲۰ و حمایت آن از گسترش عضویت بریکس است. حمایت پکن از کشور‌های در حال توسعه منعکس کننده انتقاد گسترده‌تر این کشور از نهاد‌های تحت سلطه غرب و جاه طلبی آن برای اصلاح نظام حکمرانی جهانی با انصاف و عدالت است.

 تاکید پکن بر چندجانبه گرایی، عدم مداخله و توسعه مشترک در بسیاری از کشور‌ها به ویژه آنهایی که به دنبال جایگزینی برای ساختار‌های جهانی تحت سلطه غرب هستند، طنین انداز می‌شود

رهبری چین فراتر از حوزه‌های اقتصادی و سیاسی به اقدامات اقلیمی گسترش می‌یابد، جایی که خود را به عنوان پیشگام در فناوری سبز معرفی کرده است. در بسیاری از پلتفرم‌ها چین از صنعتی شدن سبز آفریقا حمایت کرده و اصولی مانند مسئولیت‌های مشترک، اما متمایزدر تامین مالی آب و هوا را ترویج کرده است. این ابتکارات آب و هوایی نه تنها نفوذ چین را افزایش می‌دهد، بلکه با استراتژی آن برای ارائه راه‌حل‌هایی برای چالش‌های جهانی همسو می‌شود.

چالش‌های آمریکا با پیگیری کمک‌ها و چارچوب‌های چند جانبه

با افزایش اهمیت اقتصادی و سیاسی جنوب جهانی - که ناشی از تجارت درون منطقه‌ای، تقاضا‌های زیرساختی و تغییرات در حکمرانی جهانی است - نقش مرکزی چین خطر رقابت ایالات متحده آمریکا و چین را افزایش داده است. با بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید در ژانویه ۲۰۲۵، ایالات متحده با یک چالش حیاتی مواجه است: تعامل با کشور‌های جنوب جهانی و در عین حال مقابله با نفوذ رو به گسترش چین، به ویژه در حوزه‌هایی که با نیاز‌های رو به رشد این کشور‌ها همسو هستند.

چین حضور خود را در جنوب جهانی از طریق سرمایه گذاری‌های زیرساختی در مقیاس بزرگ مانند ساخت بنادر، راه آهن و بزرگراه‌ها در آفریقا و آسیا، اغلب به عنوان بخشی از پروژه‌های یک کمربند یک جاده تقویت کرده است. این ابتکارات چین را به عنوان یک شریک توسعه کلیدی قرار می‌دهد.

از آنجایی که سرمایه گذاری‌های چین با نظارت فزاینده‌ای مواجه است، ایالات متحده آمریکا باید روابط پیچیده خود را با جنوب جهانی دنبال کند. سیاست‌های «اول آمریکا» و رویکرد معاملاتی ترامپ در روابط خارجی می‌تواند تعامل آمریکا را تغییر دهد. در حالی که معاملات کوتاه مدت و عمل گرایانه ممکن است برای برخی از رهبران جذاب باشد، اما خطر تقویت تلقی از ایالات متحده به عنوان یک شریک غیرقابل اعتماد را دارد، به ویژه در کشور‌هایی که به دنبال اتحاد‌های پایدار و بلندمدت هستند. این تمرکز بر مزایای فوری همچنین می‌تواند اهداف استراتژیک مانند توسعه پایدار و فناوری‌های سبز را تضعیف کند- حوزه‌هایی که چین خود را به‌عنوان شریک ثابت‌تری از طریق ابتکار یک کمربند یک جاده قرار داده است.

برخلاف چالش‌های ایالات متحده آمریکا با پیگیری کمک‌ها و چارچوب‌های چندجانبه، چین از این شکاف‌ها استفاده کرده است و پشتیبانی ثابتی در توسعه زیرساخت ارائه می‌کند. گام‌های اشتباه گذشته ایالات متحده - مانند شکست در رقابت با سرمایه‌گذاری‌های زیرساختی چین و تمرکز بر انتقاد بدون جایگزین‌های مناسب - اعتماد به تعهد واشنگتن به مشارکت‌های عادلانه را از بین برده و چین را مجبور به تقویت بیشتر نفوذ خود کرده است.

تاکید پکن بر چندجانبه گرایی، عدم مداخله و توسعه مشترک به شدت در بسیاری از کشورها، به ویژه آنهایی که به دنبال جایگزینی برای ساختار‌های جهانی تحت سلطه غرب هستند، طنین انداز می‌شود. این روایت مدرنیزاسیون مشترک، چین را هم به عنوان یک شریک و هم رهبر در جنوب جهانی قرار می‌دهد. اگر دولت ترامپ از روابط با کشور‌های مهم استراتژیک - مانند هند و برزیل - حمایت کند، این رویکرد می‌تواند روابط با بازیگران نوظهور جهانی را تقویت کند، اما همچنین ممکن است تلاش‌های گسترده‌تر و چندجانبه را تضعیف کند.

در نهایت، استفاده گزینشی ایالات متحده آمریکا از ارزش‌های دموکراتیک و حقوق بشر، اعتبار آن را در جنوب جهانی تضعیف کرده است. ناسازگاری‌های درک شده و ناتوانی در تعامل با نیاز‌های مبرم کشور‌های در حال توسعه به چین این امکان را داده است که خود را به عنوان متحد قابل اعتمادتر نشان دهد. اگر تحت دولت ترامپ، ایالات متحده آمریکا نتواند به سرخوردگی فزاینده در جنوب جهانی رسیدگی کند، خطر عمیق‌تر شدن شکاف و امکان ادامه رشد چین را فراهم می‌کند.

تشدید رقابت بین ایالات متحده آمریکا و چین در جنوب جهانی پیامد‌های گسترده‌ای برای پویایی قدرت جهانی خواهد داشت. در حالی که بازگشت «دونالد ترامپ» به ریاست جمهوری ممکن است سیاست ایالات متحده آمریکا را به سمت یک رویکرد معاملاتی‌تر و کوتاه مدت ترمیم کند، حضور تثبیت شده چین در سراسر آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین این کشور را برای تحکیم بیشتر رهبری خود مصمم می‌کند.

ایالات متحده آمریکا باید با دقت در این چشم انداز پیچیده حرکت کند و منافع استراتژیک فوری خود را با تعهدات بلندمدت به حکومت جهانی، توسعه و همکاری چند جانبه متعادل کند. نتیجه این رقابت نه تنها آینده جنوب جهانی را شکل خواهد داد، بلکه خطوط رقابت آمریکا و چین در قرن بیست و یکم را نیز بازتعریف خواهد کرد.