روزنامه هممیهن نوشت: در پی تصویب نهادی تحت عنوان «بنیاد بینالمللی شهید رئیسی» از سوی شورایعالی انقلاب فرهنگی، ناظران فرهنگی و سیاسی در بهت و حیرت فرو رفتند. نه به این دلیل که چرا چنین نهادی برای مرحوم رئیسی تاسیس میشود؛ این امری رایج است که خانوادهها و بازماندگان، نهاد یا موسسهای را در این زمینه تاسیس میکنند و به انتشار افکار مرحومشدگان میپردازند، همچنان که دو مورد مرحوم مطهری و بهشتی در این زمینه مشهور هستند و متولی آن نیز فرزندانشان هستند. متحیر از این نظر که چرا چنین نهادی از سوی شورایعالی انقلاب فرهنگی تأسیس شده است؟
اساساً مرحوم رئیسی چه دستاورد فکری یا عملی ویژهای داشته است که بخواهد بنیادی (آن هم بینالمللی!) برای تبیین و تعمیق آن از سوی شورای مذکور تأسیس شود؟ تاکنون کمتر سخنرانی یا نوشتهای است که از ایشان دیده شده باشد که بار نظری و ایدهپردازی داشته باشد.
اعم از اینکه با آن موافق یا مخالف باشیم. اینکه آقای پزشکیان زیر این مصوبه را امضا کردهاند، شاید برای وفاق است و اینکه میخواهند دیگران را ناراحت نکنند، بد نیست. چنین رفتاری در اصل ناپسند هم نیست؛ ولی به چه قیمتی؟ آیا به قیمت تنزل جایگاه شورایعالی انقلاب فرهنگی باید این وفاق را حفظ کرد؟ در این صورت، وفاق برای چه خواهد بود؟
اگر آقای پزشکیان معتقد به تأسیس چنین بنیادی است، آن را اعلام کند تا همه بدانند که نگاه ایشان به واقعیت چگونه است. بهطور قطع، با چنین طرحی موافق نیستند و از روی مصلحت آن را پذیرفتهاند. شاید هم بگویند که اکثریت رای دادهاند.
ولی این پاسخ مناسبی نیست. زیرا این چه اکثریتی است که فرهنگ آن تا این حد جناحی و سوگیرانه تصمیمگیری میکند؟ آیا چنین افرادی قادر به شناخت و برنامهریزی برای حل مسائل فرهنگی کشور هستند؟ اگر از اصل تصویب بگذریم، چرا برای آن بودجه تعیین شده است؟
مطابق اساسنامه منابع مالی بنیاد عبارتند از: «هدایا، کمکهای مردمی، کمکهای دولتی، نذورات و موقوفات، وامهای دریافتی از صندوقهای قرضالحسنه، بانکها، سازمانها و اشخاص و درآمدهای حاصل از فعالیتهای بنیاد.» روشن است که از اولین جاهایی که برای تامین بودجه اقدام میتوان کرد و پول گرفت، از منابع حکومتی اعم از دولتی و بانکها و شرکتهای دولتی و بخش عمومی است.
بنیادی که موجودیت خود را از تصویب شورایعالی انقلاب فرهنگی عبور دهد، در تامین منابع مالی خود از بخش عمومی در نخواهد ماند. آقای رئیسجمهور بر اساس کدام اولویتی چنین کمکهایی را پذیرفتهاند؟ کافی است که آن خطبه مشهور امامعلی را به یاد بیاورند که گفت اموال غیرعادلانه را اگر به کابین و مهریه زنانشان درآمده باشد، برمیگردانند. بگذریم که در این زمینه حرف فراوان است.
این ماجرا یک روی دیگری هم دارد؛ جمع شدن بازماندگان یا وراث حقیقی و مجازی دور یک بنیاد برای پیشبرد برنامههای خود. این نوع رفتار با آن مرحوم، «میراثسازی» است و بزرگترین ضربه را به آن مرحوم میزند.
بهتر بود که خودتان آستینها را بالا بزنید و بنیاد و مؤسسهای خصوصی درست کنید و از دولت یا همان جیب ملت هم پول نگیرید. اگر کسی آن اندازه اعتبار و وجاهت علمی و رفتاری دارد که تأسیس بنیاد برایش ضروری باشد بهطور قطع آن اندازه حامی و طرفدار دارد که از جان و دل مایه بگذارند و برای راه و روش او از جیب خود خرج خواهند کرد و نیازی به مصوبات دولتی ندارند.
اینگونه رفتارها محدود به این مورد خاص نمیشود کافی است سری به ساختمان ریاستجمهوری بزنید تا متوجه شوید کل خیابان، مجموعه کاخ، ساختمان، سالن داخل آن و هر جا که توانستهاند را به نام آقای رئیسی گذاشتهاند و تصاویر گوناگونی هم در همه اتاقها و سالنها نصب کردهاند و درعینحال، توجه ندارند که یاد و راه هیچکس با چنین روشهایی زنده نمیماند این کارها بیش از آنکه برای آن مرحوم آوردهای داشته باشد، برای میراثبران مفید است و چیزی را به مرحوم اضافه نمیکند؛ اگر کم نکند. اینها مصداق دوستی نابخردانه است.
روزنامه هممیهن نوشت: در پی تصویب نهادی تحت عنوان «بنیاد بینالمللی شهید رئیسی» از سوی شورایعالی انقلاب فرهنگی، ناظران فرهنگی و سیاسی در بهت و حیرت فرو رفتند. نه به این دلیل که چرا چنین نهادی برای مرحوم رئیسی تاسیس میشود؛ این امری رایج است که خانوادهها و بازماندگان، نهاد یا موسسهای را در این زمینه تاسیس میکنند و به انتشار افکار مرحومشدگان میپردازند، همچنان که دو مورد مرحوم مطهری و بهشتی در این زمینه مشهور هستند و متولی آن نیز فرزندانشان هستند. متحیر از این نظر که چرا چنین نهادی از سوی شورایعالی انقلاب فرهنگی تأسیس شده است؟
اساساً مرحوم رئیسی چه دستاورد فکری یا عملی ویژهای داشته است که بخواهد بنیادی (آن هم بینالمللی!) برای تبیین و تعمیق آن از سوی شورای مذکور تأسیس شود؟ تاکنون کمتر سخنرانی یا نوشتهای است که از ایشان دیده شده باشد که بار نظری و ایدهپردازی داشته باشد.
اعم از اینکه با آن موافق یا مخالف باشیم. اینکه آقای پزشکیان زیر این مصوبه را امضا کردهاند، شاید برای وفاق است و اینکه میخواهند دیگران را ناراحت نکنند، بد نیست. چنین رفتاری در اصل ناپسند هم نیست؛ ولی به چه قیمتی؟ آیا به قیمت تنزل جایگاه شورایعالی انقلاب فرهنگی باید این وفاق را حفظ کرد؟ در این صورت، وفاق برای چه خواهد بود؟
اگر آقای پزشکیان معتقد به تأسیس چنین بنیادی است، آن را اعلام کند تا همه بدانند که نگاه ایشان به واقعیت چگونه است. بهطور قطع، با چنین طرحی موافق نیستند و از روی مصلحت آن را پذیرفتهاند. شاید هم بگویند که اکثریت رای دادهاند.
ولی این پاسخ مناسبی نیست. زیرا این چه اکثریتی است که فرهنگ آن تا این حد جناحی و سوگیرانه تصمیمگیری میکند؟ آیا چنین افرادی قادر به شناخت و برنامهریزی برای حل مسائل فرهنگی کشور هستند؟ اگر از اصل تصویب بگذریم، چرا برای آن بودجه تعیین شده است؟
مطابق اساسنامه منابع مالی بنیاد عبارتند از: «هدایا، کمکهای مردمی، کمکهای دولتی، نذورات و موقوفات، وامهای دریافتی از صندوقهای قرضالحسنه، بانکها، سازمانها و اشخاص و درآمدهای حاصل از فعالیتهای بنیاد.» روشن است که از اولین جاهایی که برای تامین بودجه اقدام میتوان کرد و پول گرفت، از منابع حکومتی اعم از دولتی و بانکها و شرکتهای دولتی و بخش عمومی است.
بنیادی که موجودیت خود را از تصویب شورایعالی انقلاب فرهنگی عبور دهد، در تامین منابع مالی خود از بخش عمومی در نخواهد ماند. آقای رئیسجمهور بر اساس کدام اولویتی چنین کمکهایی را پذیرفتهاند؟ کافی است که آن خطبه مشهور امامعلی را به یاد بیاورند که گفت اموال غیرعادلانه را اگر به کابین و مهریه زنانشان درآمده باشد، برمیگردانند. بگذریم که در این زمینه حرف فراوان است.
این ماجرا یک روی دیگری هم دارد؛ جمع شدن بازماندگان یا وراث حقیقی و مجازی دور یک بنیاد برای پیشبرد برنامههای خود. این نوع رفتار با آن مرحوم، «میراثسازی» است و بزرگترین ضربه را به آن مرحوم میزند.
بهتر بود که خودتان آستینها را بالا بزنید و بنیاد و مؤسسهای خصوصی درست کنید و از دولت یا همان جیب ملت هم پول نگیرید. اگر کسی آن اندازه اعتبار و وجاهت علمی و رفتاری دارد که تأسیس بنیاد برایش ضروری باشد بهطور قطع آن اندازه حامی و طرفدار دارد که از جان و دل مایه بگذارند و برای راه و روش او از جیب خود خرج خواهند کرد و نیازی به مصوبات دولتی ندارند.
اینگونه رفتارها محدود به این مورد خاص نمیشود کافی است سری به ساختمان ریاستجمهوری بزنید تا متوجه شوید کل خیابان، مجموعه کاخ، ساختمان، سالن داخل آن و هر جا که توانستهاند را به نام آقای رئیسی گذاشتهاند و تصاویر گوناگونی هم در همه اتاقها و سالنها نصب کردهاند و درعینحال، توجه ندارند که یاد و راه هیچکس با چنین روشهایی زنده نمیماند این کارها بیش از آنکه برای آن مرحوم آوردهای داشته باشد، برای میراثبران مفید است و چیزی را به مرحوم اضافه نمیکند؛ اگر کم نکند. اینها مصداق دوستی نابخردانه است.