جوان آنلاین: دانشمندان ایرانی در دوره تمدن طلایی اسلامی (قرن سوم و چهارم) آثاری تولید کردهاند که حتی بعد از گذشت بیش از هزار سال، همچنان نکاتی جالب، تازه و بکر دارد. رجوع به این آثار، گاه میتواند پاسخ سؤالات عمیق و به شدت پیچیده پژوهشگران تاریخ را در برابر دیدگان آنان قرار دهد. دو کتاب «اخبار الطوال» و «تاریخ ثعالبی» از جمله کتابهای تاریخی هستند که در دوران تمدن طلایی اسلام نوشته شدهاند و حاوی اطلاعاتی جالب، درباره تاریخ انبیای الهی (ص) و تاریخ پادشاهان دوران باستان هستند. در مقال پی آمده نگاهی مختصر داشتهایم به مشابهتها و افتراقات روایت تاریخ انبیا (ص) و پادشاهان دوران باستان، از منظر دو نویسنده بزرگ تاریخ در قرن سوم و چهارم هجری، یعنی ابوحنیفه دینوری (اخبارالطوال) و ابومنصور ثعالبی. امید آنکه تاریخ پژوهان و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
علل اهمیت همزمانی حیات انبیای الهی با پادشاهان وقت
یکی از خلأهای تاریخ در دوران باستان، ماجرای کشف همزمانی حیات انبیای الهی با پادشاهان کشورهای مختلف است. نظرگاهی که در صورت یافتن دادههای تاریخی قرون ابتدایی، زندگانی فرزندان حضرت آدم روی زمین، پاسخ پرسشهای بسیاری را میتوان از آن پیدا کرد. از آنجا که مورخین دوران طلایی تمدن اسلامی مانند دینوری و ثعالبی هم چنین پرسشهایی داشته و سعی کردهاند در کتابهای خود به آن پاسخ دهند، شناخت اندیشه و آثارشان را برای ما پر اهمیت میکند.
مورخ کرمانشاهی قرن سوم
ابوحنیفه احمد بن داود بن وَنَنْد (وتند) دینوری عالم بزرگ شیعه در قرن سوم، در شهر دینور از توابع کرمانشاه به دنیا آمد. سال تولد او مشخص نیست. تحصیلات مقدماتی را در زادگاهش فرا گرفت و بعد از آن، برای ادامه تحصیل به کوفه و بصره رفت. پس از کسب علم و رسیدن به مقام استادی در علومی، چون لغت و نحو، حکمت و فقه، ریاضیات و هندسه، طب و گیاه شناسی، در سال ۲۳۵ هجری قمری به اصفهان رفت و در آنجا مشغول به کسب علم در رشته هیئت و نجوم شد. او که محدثی ثقه و قابل اعتمادی است، بیش از ۲۰ کتاب دارد که یکی از مشهورترین آنها «اخبارالطوال» است. این کتاب، حاوی یک دوره تاریخ فشرده از حضرت آدم (ع) تا مرگ معتصم، هشتمین خلیفه عباسی است. گرچه مؤلف تا سال ۲۸۲ ق در قید حیات بوده، اما کتاب وی به سال ۲۲۷ ق نوشته و تکمیل شده است. کتاب اخبار الطوال، به دو بخش عمده تقسیم میشود:
۱- بخش نخست درباره حضرت آدم (ع) و پیامبران پس از وی مانند حضرت ادریس، هود، صالح، نوح، ابراهیم، اسماعیل، داوود، سلیمان (ع) تا ظهور حضرت عیسی (ع) و نیز حالات تاریخ پادشاهان ایران، یمن، روم و برخی حوادث دیگر است. از جهتی میتوان گفت که پایان این بخش، به شرح حال و سرگذشت پادشاهان ایران اختصاص یافته است.
۲- بخش دوم که مهمترین و گستردهترین فصل کتاب بوده، ویژه تاریخ اسلام است. این بخش شامل تاریخ فتوحات لشکر اسلام در عهد خلیفه دوم و خلفای پس از اوست و نیز دربردارنده تاریخ نبردهای حضرت علی (ع) در جنگهای جمل، صفین، نهروان و ماجرای صلح امامحسن (ع) با معاویه، نهضت خونین کربلا و ادامه آن تا زمان مرگ معتصم عباسی در سال ۲۲۷ هجری قمری است. (۱)
مورخ نیشابوری و علاقه به دانش و دانستن
ابومنصور، عبدالملک بن محمد بن اسماعیل الثعالبی، در سال ۳۵۰ هجری قمری در نیشابور به دنیا آمد. از آنجا که جدش ابوعلی ثعلبی، پوست روباه را پاک و پیرایش میکرد و از آن پوستین میدوخت، به ثعالبی مشهور شد. ابومنصور در دورهای متولد شد که علم و دانش در سرتاسر جهان اسلام رونق بسیار داشت و اوج شکوفایی تمدن طلایی اسلام بود. دورهای که عباسیان قدرت زیادی داشتند و بخشی از ایران، زیر سیطره امرای آنان اداره میشد و بخشی نیز مستقل از عباسیان و از سوی آل بویه مدیریت میگشت. به این معنا که شرق ایران به دست غزنویان (تحت فرمان خلفای عباسی)، شمال شرق ایران به دست امیران خوارزم و بخش قابل توجهی از مرکز و غرب ایران، به دست آلبویه و مستقل از عباسیان اداره میشد. ثعالبی تحصیل را در زادگاهش نیشابور آغاز کرد. در ابتدای جوانی با خاندان دانش دوست و ادب پرور آل میکال نیشابوری آشنا شد و همنشینی او با امیر ادیب و شاعر ابوالفضل عبیدالله بناحمد میکالی (متوفی ۴۳۶. ه)، موجب شد که با بزرگان عصر خود آشنا شود. بزرگانی، چون ابوالفضل بیهقی دبیر دربار سلطان محمود و سلطان مسعود غزنوی که ثعالبی از وی درسهای زیادی در امور دبیری و ادبی آموخت. ثعالبی از کتابخانه ابوالفضل میکالی بهره فراوان برد و در مجالست با علما و ادیبان درگاه میکالی، گنجینهای از نظم، نثر، امثال، سخنان فصیح و بلیغ عرب کسب کرد و در گردآوری و تدوین آثار خود از آنها سود برد. نامبرده در همان دوره جوانی، سفری به خوارزم داشت و در فاصله ۳۰ تا ۳۳ سالگیاش، از محضر علمی ابوبکر خوارزمی بهرههای علمی بسیار برد. حتی در دربار امیرخوارزم جایگاه خوبی پیدا کرد. البته وی سفری هم به مقر حکومتی آلبویه در مرکز و شرق ایران داشت که رهاورد بسیار خوبی از علم و ادب در آن دیار کسب کرد و نقش مهمی نیز در گسترش کاروان ادب و علم در آن برهه زمانی ایفا کرد.
مهمترین اثر ثعالبی، «یتیمه الدهر فی محاسن اهل العصر» است. کتابی که در آن، احوال شاعران مشهور عصر خود را شرح میدهد. این کتاب، الگویی برای شرح حالنویسی و گردآوری گزیدههای نظم در قرون بعدی شد. ثعالبی با تألیف تتمه الیتیمه، این کتاب را تکمیل کرد که گنجینهای بزرگ را برای آیندگان به یادگار گذاشت، اما یکی دیگر از کتب تألیفی ارزشمند او کتاب «غرر الاخبار ملوک فرس و سیرهم» است. کتابی تاریخی و به زبان عربی که به شاهنامه ثعالبی هم مشهور است. این کتاب با تاریخ هبوط حضرت آدم (ع) و شرح زندگی پادشاهان دوره باستان آغاز میشود و در جلد اول تا پایان دوره ساسانیان به پیش میرود. در جلد دوم نیز اخبار پیامبران و تاریخ بنیاسرائیل بیان میشود و تا ولادت حضرت ختمی مرتبت (ص) پیش میرود و تا رحلت ایشان را در جلد دوم بیان میکند. گمان میرود در جلد اول و بخش مربوط به تاریخ پادشاهان باستان، یکی از منابع تاریخ ثعالبی، نسخهای از خداینامه دوران ساسانی باشد. به گفته خود ثعالبی، این اثر به دستور سپهسالار امیر ابوالمظفر نصربین ناصرالدین (برادر سلطان محمود غزنوی) تألیف شده است. خود وی در مقدمه کتابش بیان داشته که این اثر را از تاریخ پادشاهان پارس، از کیومرث تا یزدگرد آغاز کرده است و بعد به دیگر حاکمان و شاهان از جمله حاکمان بنیاسرائیل، فراعنه و شاهان حمیر در یمن و حاکمان هند و ترک و چین پرداخته است. در این اثر ذکر خلفای بنیامیه و خلفای عباسی و وزرا و سرداران آنها مانند ابومسلم نیز آمده است. احوال برمکیان، طاهریان و فرماندهان سیستان، سامانیان و آل بویه نیز در این اثر بیان شده است. همچنین از سرگذشت محمود بن سبکتگین، جنگها، کردار، فرماندهان و وزیران او نیز سخن به میان آمده و آنها را از نظر دور نداشته است. (۲)
کیومرث و جمشید از نگاه دینوری و ثعالبی
دینوری در بخش نخست کتاب خود، سخن از حضرت آدم ابوالبشر (ع) به میان میآورد و اشاره میکند بر اینکه ایرانیان آدم (ع) را کیومرث مینامند: «از مطالعه نوشتههای دانشمندان که راجع به حوادث عهد باستان نگاشتهاند، معلوم شده است که آدم (ع) در حرم کعبه میزیست و نسل او در مهلیل بن قینان بن انوش بن شیث بن آدم بسیار زیاد شد...» بعد از آن نیز اشارهای به انبیا بعد از حضرت آدم تا حضرت نوح دارد. پس از آن به شرح دوره پیامبری سام پسر بزرگ حضرت نوح میپردازد و مینویسد: «چون مرگ او (سام بن نوح) نزدیک شد، پادشاهی ایران را به برادرزادهاش جم پسر ویرنجهان پسر ارفخشد سپرد. جم بنیاد ملک را پا برجا و محکم ساخت و ارکان آن را پیریزی کرد و روز نوروز را جشن گرفت....» (۳)
ثعالبی، روایت دیگری از جمشید دارد. البته او نیز مانند مورخان پیش از خود، انگاره حضرت آدم دانستن کیومرث (پدر ایرانیان) را بیان میکند، ولی پس از آن اجداد «جم» اولین پادشاه ایرانی را اینگونه میخواند: «جم از فرزندان طهورث پسر هوشنگ، پسر سیامک پسر کیومرث بود....» (۴)
پدیدآمدن اقوام
بنا بر آنچه دینوری نقل میکند، سکونت فرزندان و کشتی نشینان حضرت نوح (ع)، در منطقه بابل و اطراف آن بوده است، اما کمکم ازدحام جمعیت در آن منطقه چنان زیاد شد که سکونت و زندگی را در آن سخت کرد. پس مهاجرت فرزندان حضرت آغاز شد. نخستین گروهی که از بابل هجرت کردند، فرزندان یافث بن نوح بودند. آنها هفت برادر به نامهای: ترک، خزر، صقلاب، تاریس، منسک، کماری و چین بودند که نواحی شمال و شرق قاره آسیا را برای سکونت خود برگزیدند. پس از آن فرزندان حام بن نوح به راه افتادند و آنان نیز هفت برادر به نامهای: سند، هند، زنج، قبط، حبش، نوبه و کنعان بودند و در مرز غرب قاره آسیا، شرق آفریقا و برخی در جنوب شرقی آسیا پراکنده شده و در آن مکانها سکنی گزیدند، اما فرزندان سام بن نوح با عموزاده خود جم شاه، با وجود اختلاف در زبان، در بابل و اطراف آن ماندند. سام پنج پسر داشت به نامهای: ارم، ارفخشد، عالم، اسیفر و آسور که زبان عربی به فرزندان ارم رسید. فرزندان ارم شامل: عاد، ثمود، صحار، طسم، جدیس، جاسم و وبار بودند، ولی فرزند ارفخشد که به طرف ایران آمد و در مناطق مختلف آن ساکن شد، شامل «فارس بن آسور بن سام» بود که به اقلیم فارس رفت و با فرزندانش در آنجا ساکن شد. همچنین «کرمان بن تارح بن ارفخشد بن سام»، با فرزندانش به جنوب مرکزی ایران رفت و در آنجا ساکن و آن منطقه به کرمان معروف شد. هیطل بن عالم بن ارفخشد بن سام هم به همراه فرزندانش به شمال ایران رفت و در منطقه خراسان سکونت یافت. جالب است که ابوحنیفه دینوری درباره ایجاد قوم «کرد» میگوید: «ضحاک بن غانم بن عمالقه بن ارم بن سام که بر جم (جمشید) چیره شد و ایران را گرفت، وزیری به نام ارمیائیل داشت که از فرزندان ارفخشد بود. چون مردمان را برای کشتن میآوردند که مغز آنها را به مارهای بر دوش ضحاک بدهند، ارمیائیل دو تن از آنها را زنده نگه میداشت و به جای آن دو تن، دو رأس گوسفند را میکشت. پس آن دو را آزاد میکرد تا به هرجا میخواهند بروند، به شرطی که اثری از آنها آشکار نگردد. از این رو آزادشدگان به کوهستانها پناه میبردند و در آنجا میماندند و هیچگاه به شهرها و روستاها نزدیک نمیشدند. گویند اینها پدران اولیه طوایف کرد بودند....» (۵)
البته در مقابل روایت دینوری از دو قوم ایرانی و عرب، میتوان روایت ثعالبی از همین موضوع را در بخش مربوط به ضحاک دید. ثعالبی از قول اعراب مینویسد: «ضحاک از نسل علوان (عالم پسر سام پسر نوح) بود. پدرش پادشاه یمن و مردی دادگر و دارای مکنت و قدرت بود. اهریمن ضحاک را فریفت و به او وعده داد که اگر پدرش را که پادشاهی عادل و مهربان بود بکشد، میتواند جمشید پادشاه ایران را شکست دهد و پادشاه هفت اقلیم شود. به این شکل ضحاک با وعده شیطان و حیله پدر را کشت و بر هرچه پدر داشت، صاحب شد و سپس با لشکری بزرگ به ایران حمله کرد و جمشید را شکست داد...» (۶) و جالب است که فردوسی در شاهنامه، ماجرا اینگونه را شرح میدهد:
به خون پدر گشت همداستان
ز دانا شنیدم من این داستان
که فرزند بد گر شود نره شیر
به خون پدر هم نباشد دلیر
مگر در نهانش سخن دیگر است
پژوهنده را راز با مادر است
کوروش یا کیخسرو؟
برخی پژوهشگران این گمان را مطرح کردهاند که مشابهتهایی میان کیخسرو و آنچه در تواریخ عبری و یونانی از کوروش سخن به میان آمده، وجود دارد، اما در نه کتاب دینوری و نه در کتاب ثعالبی [و حتی نه در شاهنامه فردوسی]، هیچ اشارهای به نام کوروش نشده است. دینوری در کتاب اخبارالطوال روایت میکند که کیخسرو پسر سیاوش پسر کیکاوس، وقتی ۱۷ ساله بود و روزگار پادشاهی پدربزرگش را به سرکشی و طغیان و گستاخی به ساحت پروردگار دید، با کمک «زو» دانشمند و موبد بزرگ ایرانی، علیه او قیام کرد. از آنجا هم که مردم فارس از کیکاوس به خاطر گناهکاری و ستمگریاش روی برگردانده بودند، کیخسرو با کمک مردم بر کیکاوس غلبه کرد و پس از تکیه زدن بر تخت پادشاهی، دستور داد که پدربزرگش را به زندان بیندازند. کیکاوس آنقدر در زندان ماند تا درگذشت. (۷) کیخسرو راه دادگری در پیش گرفت و پس از مدتی، خود از پادشاهی کناره گرفت و امر پادشاهی را به لهراسب واگذار کرد. در واقع در روایت دینوری از کیخسرو، هیچ نشانه و ادلهای مبنی بر یکی بودن کیخسرو با کوروش دیده نمیشود، اما روایت ثعالبی از کیخسرو به این صورت است که وقتی بر ملک پدر چیره شد، تمام امور حکومت را به لهراسب از نوادگان هوشنگ سپرد، اما لهراسب بعد از سپرده شدن امور کشور به دستش، زیر فرمان کیخسرو کارهای نیک بسیاری انجام داد. از جمله «کارها را با آبادانی بلخ و بستن حصار به گرد آن و افزودن زیباییهای آن و برپا داشتن آتشکدهها و نیایش خداوند در آنها آغاز کرد و به دیگر آبادانیها و سامان دادن کارها پرداخت. دیوانهای دولت برپاداشت و پرداخت مقرری و جیره لشکریان را به نظام آورد. بخت النصر را که نامش به پارسی بخترشه بود به سپهسالاری اهواز تا سرزمین روم برگزید. او را به جنگ مغرب گسیل داشت و بر بنی اسرائیلیان چیره ساخت....» (۸)
در تواریخ یونانی و منابع عبری، کوروش هم عصر بخت النصر بوده و در تورات از کوروش با نام «منجی قوم یهود» یاد شده و در رساله «اشعیای نبی» باب ۴۴، جملات ۲۷ و ۲۸، از قول خداوند آمده است: «درباره کوروش میگویم او رهبری است که من برگزیدهام و خواست مرا انجام خواهد داد. اورشلیم را بازسازی خواهد کرد و خانه مرا دوباره خواهد ساخت....» این در حالی است که در تورات، رساله عزرا، باب شش، جملات یک تا چهار به مسئله الههپرست بودن کوروش اشاره شده است، پس اینچنین به هیچ وجه امکان ندارد که کیخسرو همان کوروش باشد. به غیر از اینکه هم دینوری و هم ثعالبی (و فردوسی در شاهنامه)، بر زرتشتی بودن کیخسرو و ایمان قوی او به پرودگار تأکید بسیار دارند.
کلام آخر
علاوه بر کتابهای اخبارالطوال و تاریخ ثعالبی، مورخین دیگری هم بر همزمانی دوره پادشاهان باستان با انبیای الهی تأکید کردهاند. به طور مثال به همان شکل که دینوری در کتابش به سفر حضرت سلیمان نبی به سرزمین بابل و سپس به نقاط مختلف ایران اشاره میکند (۹)، بلعمی نیز در کتاب تاریخ خود به همزمانی دوره کیخسرو و کیقباد با حضرت سلیمان بن داوود (ع) اشاره و از سفر ایشان به ایران مینویسد. (۱۰) چنانچه در بحارالانوار، جلد ۱۴، صفحه ۷۲ نیز به سفر حضرت سلیمان به ایران اشاره کامل شده است.
* منابع:
۱- دینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود، «اخبار الطوال»، ترجمه صادق نشئت، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، چاپ اول ۱۳۴۶. ش، بخش مقدمه
۲- ثعالبی نیشابوری، عبدالملک بن محمد، «تاریخ ثعالبی» - غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم- کتاب اول، ترجمه محمد فضائلی، نشر نقره، چاپ اول ۱۳۶۸. ش، بخش مقدمه
۳- دینوری، ص ۱ و ۲،
۴- ثعالبی، صفحات ۵، ۱۰ و ۱۲،
۵- دینوری، صفحات ۳ تا ۵،
۶- ثعالبی، ص ۱۸ و ۱۹،
۷- دینوری، ص ۱۴ و ۱۵،
۸- ثعالبی، ص ۱۵۸ تا ۱۶۰،
۹- دینوری، ص ۲۲،
۱۰- بلعمی، ابوعلی محمد بن محمد (۳۶۰ هجری قمری)، «گزیده تاریخ بلعمی»، به انتخاب و شرح دکتر رضا انزابی، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ اول ۱۳۶۵. ش، ص ۱۰۳ تا ۱۱۰ و ۱۱۸ و ۱۱۹