شناسهٔ خبر: 70516753 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه وطن‌امروز | لینک خبر

یادداشت

سیاست‌ورزی، تصمیم و مسأله دورنمای سیاستی

صاحب‌خبر - حمید ملک‌زاده: سیاست و تصمیم‌گیری به شکل بنیادینی با یکدیگر پیوسته‌اند. به همین معناست که معمولا تأیید می‌کنند سیاست از جنس نوعی مداخله‌کردن است. مداخله‌ای که از آن صحبت می‌کنیم 3 وجه متفاوت دارد: الف- عامل مداخله‌گر، ب- موضوع یا جهت مداخله، ج- قصد یا هدف مداخله‌کردن؛ بنابراین برای اینکه بتوانیم حرف معناداری درباره سیاست و سیاست‌ورزی بزنیم لازم است تصویر روشنی از مفهوم مداخله داشته باشیم. از آنجا ‌که به ‌دست ‌آوردن چنین تصویری مستلزم معلوم کردن معنا و جایگاه وجوه مختلف این مفهوم است، در این یادداشت تلاش خواهم کرد به بحثی مختصر درباره آنها دست بزنم. همین‌طور سعی می‌کنم مسائل مربوط به آنها را تا جایی که به موضوع دولت چهاردهم مربوط می‌شود مورد بررسی قرار دهم. * چه کسی مداخله می‌کند مداخله‌ کردن، در معنایی که از آن صحبت می‌کنیم صورت‌های متفاوتی دارد: تسهیل امور، تصمیم‌گیری از طریق وضع قوانین جزئی، خط‌مشی‌گذاری، ترسیم کلی اهداف و چشم‌اندازها و مانند اینها را می‌توانیم به‌ عنوان صورت‌های مختلفی از مداخله‌ کردن در نظر بگیریم. همه اینها در حدود صلاحیت یک نهاد عمومی مشخص قرار دارند؛ نهادی که ما در ادبیات معمول سیاسی خود از آن به‌ عنوان دولت یاد می‌کنیم. از این‌ جهت دولت یک نهاد عمومی فراگیر است که در همه‌جا، حتی وقتی صرفا آن را به‌ عنوان نهادی تسهیلگر، ناظر یا داور نهایی تعریف کرده باشیم وجود دارد. به بیان ساده‌تر دولت کارگزار مداخله است. در تحلیل نهایی این دولت است که درباره نوع مداخله‌ای که باید در یک زمینه خاص انجام دهد تصمیم می‌گیرد، در عین‌ حال تصمیم‌گیری درباره حدی از عاملیت دولت، سطح و کیفیت این عاملیت در موضوعات مختلف در صلاحیت انحصاری دولت است. دولت این کار را از طریق ابزارهای مادی اعمال حاکمیت، یعنی از طریق قوای سه‌گانه‌ای که عناصر اساسی سازمان مادی آن هستند انجام می‌دهد. * موضوع یا جهت مداخله گفتیم که دولت کارگزار مداخله است؛ منظور ما از این عبارت این است که دولت به نحوی انحصاری از حق مشروع دستکاری‌کردن در روال معمول زندگی یا اداره امور جاری در یک واحد سیاسی برخوردار است. این حق، انحصاری و مطلق است؛ یعنی هم از گروه‌های جزئی هویتی داخلی و هم از مداخله نهادهای بین‌المللی یا دولت‌های خارجی مصون است یا اگر دقیق‌تر بگوییم در مقابل هر ادعای داخلی یا بیرونی دیگری برای مداخله‌کردن مستقل است. با وجود این انحصاری و مطلق بودن حقی که برای دولت در دستکاری‌کردن روال جاری امور یا اداره تصور می‌کنیم به لحاظ وجودی به چیزهای معلومی محدود است. یعنی اینطور نیست که دولت می‌تواند بر اساس اراده جزئی کسانی که مسؤولیت راهبری آن را برعهده دارند در جریان معمول امور مداخله کند. این مداخله ‌کردن همواره باید به چیزی مشترک و عام مشروط باشد. چیزی مشترک و عام که نفسِ تأسیس دولت به‌ خاطر آن اتفاق افتاده است: خیر عمومی یا مشترک. مفهوم خیر عمومی را به اشکال متفاوتی معنا کرده‌اند، با وجود این من در این یادداشت خیر عمومی را صرفا به ‌عنوان آنچه به سرنوشت مشترک اعضای دولت مربوط می‌شود مورد استفاده قرار می‌دهم؛ چه وقتی صحبت از اداره امور مادی مردم باشد، چه وقتی بحث درباره بهزیستی معنوی ایشان در نظر گرفته شود. در هر دو حالت مداخله‌ کردن دولت باید معطوف به برآورده ‌کردن چیزی عمومی یا مشترک میان اعضای تشکیل‌دهنده یک واحد سیاسی باشد. * قصد یا هدف از مداخله بر اساس آنچه تا اینجا نوشتم، سیاست‌ورزی نوعی دست‌کاری‌کردن یا مداخله انحصاری دولت درباره مسائل مربوط به امر جمعی یا مشترک است. از این منظر ممکن است صحبت‌کردن درباره هدف یا قصد این دستکاری بی‌فایده باشد، چرا که در نگاه اول اینطور به نظر می‌رسد که هدف از سیاست‌ورزی برآورده‌ کردن امیال، آرزوها و خواسته‌های جزئی هویت‌های غیرسیاسی تشکیل‌دهنده واحد سیاسی یا بیشینه‌ کردن احساس رضایت و خوشبختی در میان تعداد بیشتری از اعضای یک دولت خاص است. من اینطور فکر می‌کنم که هدف از سیاست‌ورزی هم همه اینها هست و هم هیچ‌کدام از اینها نیست. مساله مهمی که باید در این زمینه به آن توجه کنیم، اختلاف‌نظری است که درباره معنای مفهوم خیر جمعی وجود دارد. من خیر جمعی را از جنس نگهداشت شهریاری یا حفظ حکومت از طریق ایجاد نوعی تعادل میان هویت‌های جزئی درون دولت و میان مجموع همه اینها با نهاد قدرت در نظر می‌گیرم. از این‌ جهت به نظر من هر شکلی از مداخله در روال عادی امور چه از طریق قانون‌گذاری باشد و چه از طرق دیگری که در اختیار گروه حاکمان قرار دارد، باید این مساله اساسی را در نظر گرفته باشد. * سیاست‌ورزی در ایران؛ دخالت‌گری در دولت چهاردهم سیاست‌ورزی نوعی مداخله در روال عادی امور در حوزه‌های مختلف از زندگی مردم در یک واحد سیاسی است. نوعی مداخله که در انحصار دولت قرار داشته و به صورت‌های مختلفی اعمال می‌شود. این دستکاری در روال امور معمول در یک واحد سیاسی باید در جهت امر عمومی یا خیر مشترک باشد. چنین مداخله‌ای با هدف حفظ شهریاری یا حفظ حکومت از طریق برقراری تعادل میان هویت‌های جزئی تشکیل‌دهنده دولت و میان این هویت‌ها با دولت انجام می‌شود، بنابراین می‌توانیم انتظار داشته باشیم برای دست‌زدن به چنین مداخله‌ای باید یک طرح کلی از چیستی دولت، اعضای تشکیل‌دهنده آن، رابطه میان این اعضا با هم و رابطه همه آنها با دولت در اختیار داشته باشیم. موضوع این طرح کلی در بحث پیرامون سیاست‌ورزی مساله بسیار مهمی است. مساله مهمی که در برخی از سخنانی که از سوی مقامات مسؤول در دولت چهاردهم مطرح می‌شود، مغفول مانده است؛ غفلتی که بعضا چه در سطح کلام و چه در سطح برخی سیاست‌های اعمالی، این احساس را به ما منتقل می‌کند که با یک‌جور سردرگمی در میانه انبوه مسائلی که باید به آنها پاسخ سیاستی روشنی داده شود مواجه هستیم. این سردرگمی بعضا در شکل رابطه قوه مجریه با نهادهای دیگر دولت از جمله قوای مقننه و قضائیه مشاهده می‌شود تا جایی که می‌توانیم بگوییم گلایه گاه‌وبی‌گاه آقای رئیس‌جمهور درباره برخی موضوعاتی که دولت با آنها دست‌وپنجه نرم می‌کند مؤید این شکل از سردرگمی ناشی از فقدان یک طرح کلی درباره مداخله در امور جاری در کشور است. البته این موضوعی نیست که صرفا به دولت چهاردهم محدود باشد. من فکر می‌کنم می‌توانم ادعا کنم که این فقدان ناشی از یک‌جور بیماری عمومی در تاریخ سیاست در ایران معاصر است، با وجود این بویژه در دولت چهاردهم به شکل واضح‌تری در بیان و اعمال قوه مجریه می‌شود آن را مشاهده کرد. من فکر می‌کنم بحث درباره این تصویر کلی و مسائل مربوط به آن بیش از هر موضوع دیگری باید در زمره اولویت‌های دولت قرار بگیرد. تنها بعد از دست‌پیداکردن به چنین طرح کلی معلومی است که می‌توان انتظار داشت پروژه وفاق یا هر شکلی از مداخله در جریان‌های بیمار موجود در کشور به حل ریشه‌ای و معنادار ناترازی‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در کشور منتهی شود.