شناسهٔ خبر: 70516695 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه وطن‌امروز | لینک خبر

انیمیشن «شنگول و منگول» کجای راه را اشتباه رفته که در فتح بازارهای داخلی و خارجی ناکام مانده است؟

نه ایرانی، نه جهانی

صاحب‌خبر - میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار: از حدود 2 دهه پیش توجهات ویژه‌ای به صنعت انیمیشن‌ در ایران شده اما این مسیر تا قبل از اینکه بتواند صرفه تجاری مشخصی پیدا کند، ناچار به طی کردن راهی دشوار خواهد بود. ساخت یک فیلم انیمیشنی از مرحله پیش‌تولید تا نهایی شدن پروژه، گاه تا 10 سال طول می‌کشد و هزینه بسیاری هم صرف آن می‌شود و طبیعتا چنین محصولی باید بازاری بزرگ‌تر از بازار اکران‌های داخل ایران پیدا کند تا ریسک سرمایه‌گذاری در آن قابل قبول باشد. به همین دلیل اولا ما فرای بازار اکران داخلی‌مان، باید در رصد بازارهای جهانی باشیم و ثانیا غیر از اکران، باید شیوه‌های دیگری را هم که برای کسب درآمد از تولید انیمیشن در سایر نقاط دنیا به کار می‌رود مدنظر قرار دهیم. اخیرا انیمیشن «شنگول و منگول» در سینماهای سراسر کشور روی پرده رفته که همزمان با دوبله فارسی، به چند زبان دیگر هم دوبله شده و به شکلی واضح، بازارهای جهانی را هدف‌گیری کرده است. می‌توان به بهانه اکران این انیمیشن، نگاهی داشت به شیوه‌هایی که برای حضور موفق در بازارهای جهانی لازم است به آنها توجه شود و به‌علاوه، روش‌هایی که غیر از اکران، برای کسب درآمد انیمیشن‌ها باب هستند را هم می‌توان در نظر گرفت. سپس می‌توان نتیجه گرفت که آیا روش‌های به کار گرفته شده توسط تولیدکنندگان فیلمی مثل «شنگول و منگول» برای کسب موفقیت تجاری درست انتخاب شده‌اند یا نه و اگر انتخاب‌ها درست بوده‌اند، چقدر شیوه به کارگیری‌شان خالی از اشکال است؟ * برای موفق شدن اول باید اورجینال باشید واضح است که تولیدکنندگان انیمیشن «شنگول و منگول» می‌خواستند یک اثر جهانی خلق کنند اما نتیجه کار چیزی از آب درآمده که نه ایرانی است و نه متعلق به فرهنگ خاص دیگری در هر کجای دنیا. انتخاب سوژه شنگول و منگول از این جهت که هم در فرهنگ ایران شناخته شده است و هم در فرهنگ سایر ملل، با همین ایده فروش جهانی انجام شده بود. خیلی‌ها ممکن است ماجرای معروف به «شنگول و منگول و حبه انگور» را یک داستان عامیانه و قدیمی بدانند که متعلق به سرزمین ایران است اما در واقع آوازه چنین داستانی گستره جهانی دارد و در فرهنگ‌های مختلف، با جزئیاتی که ممکن است متفاوت باشد، این روایت وجود داشته است. مثلا آلمانی‌ها این ماجرا را با اسم «داستان گرگ و هفت بزغاله» می‌شناسند، در حالی که در خیلی از فرهنگ‌های دیگر، از جمله نسخه ایرانی قصه، بزغاله‌ها 3 تا هستند. تا به حال بارها و بارها از روی این قصه بچه‌گانه در تئاتر یا نمایش‌های تلویزیونی اقتباس شده و کارتون‌های تلویزیونی متعددی هم بر این اساس تولید شده‌اند. اولین ‌بار روس‌ها بودند که در سال ۱۹۵۷ یک انیمیشن ۱۰ دقیقه‌ای بر اساس این قصه ساختند به نام «گرگ و هفت بچه» (Volk i semero kozlyat) و بعد در سال ۱۹۷۶ ژاپنی‌ها در انیمه «بهترین داستان‌های دنیا» (Manga Fairy Tales of the World) یک قسمت را به روایت همین ماجرا اختصاص دادند. نسخه ایرانی این قصه اما یک کپی ایرانی از سبک و لحن انیمیشن‌سازان غربی است که با هدف‌گیری اصلی بازار چین تولید شده! این یعنی معجون عجیبی که نقاط ضعف متعددی در سازه‌اش برای شکست خوردن وجود دارد؛ چیزی که نه این است و نه آن، در حالی که می‌خواسته هم این باشد و هم آن. کیانوش دالوند و بهرام حیدری فیلمنامه شنگول و منگول را با همراهی الیزا ایپ (Eliza Ip) نوشتند؛ کسی که قبلا در انیمیشن ناموفق «رستم و سهراب» هم با دالوند همکار بود. در حالی که سینمای آمریکا روزبه‌روز بیشتر در مسیر واگذاری بازار سینمای چین به تولید‌کنندگان خود این کشور دیده می‌شود و دلیل اصلی این موضوع، ناآشنایی هالیوودی‌ها به پیچیدگی‌های فرهنگ چین ارزیابی شده است، یک مشاور فرنگی طبیعتا نمی‌تواند کمک زیادی به فیلمسازان ایرانی برای فتح بازار چین کرده باشد. این اثر با این سطح گرافیک اگرچه برای انیمیشن ایران عادی به نظر می‌رسد اما برای مخاطب غربی بسیار دست‌پایین به چشم خواهد آمد؛ و با تیمی از دوبلورهای انگلیسی‌زبان که هیچ‌کدام شهرت قابل توجهی ندارند و قصه‌ای که نه‌تنها گیرایی خاصی ندارد، بلکه از اصالت انتساب به هر بومی خالی است، در کشورهای غربی هم نمی‌تواند بازار خاصی داشته باشد. این است که سازندگان فیلم ناچار می‌شوند برای فروش اثرشان در بازار داخلی به همان فرمولی متوسل شوند که کمدی‌های مبتذل دهه اخیر از آنها استفاده می‌کردند؛ یعنی به کار بردن الفاظ بودار جنسی که کنایه‌هایش را بزرگسالان می‌فهمند و برای بچه‌ها فقط ممکن است سوالاتی ایجاد کند که والدین‌شان را برای پاسخگویی به دردسر می‌اندازد. جالب اینجاست که در کنار استفاده از فرمول فیلمفارسی‌های چند سال اخیر، سازندگان شنگول و منگول از فرمول فیلمسازان نفروش سینمای سیاست‌زده ایران هم استفاده کرده‌اند و به جای تمرکز حقیقی بر بازارهای جهانی، روی حضور در جشنواره‌های نقاط مختلف دنیا تمرکز داشته‌اند. این انیمیشن تا به‌ حال در جشنواره‌هایی مثل ساندنس، ورشو، کنیا، قاهره، گوا و شارجه شرکت کرده و غیر از دیپلم افتخار بخش بین‌الملل فستیوال فیلم کودک ساندنس که جایزه‌ای فرعی و تشریفاتی است، فقط از جشنواره کنیا توانست جایزه بگیرد؛ جشنواره‌ای که بعید است حتی یک نفر از اهالی سینمای ایران تاکنون نامش را شنیده باشند. سازندگان اثر وقتی تور جهانی‌شان را برگزار کردند، بالاخره سراغ ایران هم آمدند و سی‌وششمین جشنواره بین‌المللی فیلم‌های کودکان و نوجوانان به آنها جایزه بهترین کارگردانی پویانمایی را داد. شنگول و منگول در اکران بین‌المللی با عنوان The Gools (گول‌ها) شناخته می‌شود؛ عنوانی که از آخر اسم شخصیت‌های اصلی داستان گرفته شده و البته چینی‌ها آن را به اسم گول‌های کنگ‌فوکار می‌شناسند و تقلید واضحی که از پاندای کونگ‌فوکار در این فیلم شده، قطعا ده‌ها پله از نسخه‌های جدید همین انیمیشن که هر چند وقت یک‌بار منتشر می‌شود عقب‌تر است و با آن قابل رقابت نیست. نکته بعدی این ‌است که نگاه به بازارهای جهانی باید همراه با نگاه به روش‌های متعدد کسب درآمد باشد که پس از اکران یک انیمیشن به دست می‌آیند و ماحصل آنها بسیار بیشتر از پولی است که مخاطبان در گیشه ورودی سینما می‌پردازند و بلیت می‌خرند. ابتدا لازم است یک آشنایی اجمالی با این شیوه کسب درآمد پیدا کنیم تا بعد بهتر مشخص شود کارهایی مثل شنگول و منگول چقدر حتی با تصور ورود به این فضا فاصله دارند. * راه جهانی شدن نه جشنواره است، نه دوبلور فرنگی سال‌هاست این اصل تجاری کاملا پذیرفته شده که بخشی از درآمد صنعت سینما و سریال‌سازی، از تبلیغات نیمه‌پنهان داخل فیلم‌ها به دست می‌آید؛ مثل لباسی که بازیگران می‌پوشند و ممکن است برای برند مخصوصی باشد، لپ‌تاپی که استفاده می‌کنند، گوشی تلفنی که دست می‌گیرند، اتومبیلی که سوار می‌شوند، جایی که به آن سفر می‌کنند، هتلی که محل اقامت‌شان می‌شود و... . اما بخشی از تجارت سینمایی، پا را از این هم فراتر می‌گذارد و گاهی با فیلم‌هایی طرفیم که از لباس و لوازم‌التحریر و اسباب‌بازی گرفته تا شهربازی، کالای تولیدی خودشان را تبلیغ می‌کنند، نه اینکه تبلیغ یک برند دیگر باشند. چنین تجارتی زیرمجموعه مفهوم کلان‌تری بــه اسم «امتیـــاز چنـدرسانه‌ای یــا multimedia franchise» تعریف می‌شود. وقتی یک کمپانی، یک سریال تلویزیونی ساخت، امتیاز تبدیل آن به فیلم هم برای خودش است. امتیاز طراحی بازی‌های ویدئویی از آن سریال هم همین‌طور. کتاب‌های داستان و کتاب‌های مصور، اسپین‌آف‌ها یا حتی کنسرت‌هایی که بر اساس موزیک آن سریال می‌شود برگزار کرد، همه و همه چیزهایی‌ هستند که سازنده اثر اصلی در آنها سهمی دارد. این فرآیند را می‌شود به خرده‌فروشی سینمایی هم گسترش داد که بیشتر از هر جایی در صنعت انیمیشن رایج است و به آن یک سرفصل تجاری ویژه با عنوان «Retail Animation» داده‌اند. تجارت خرده‌فروشی انیمیشن خیلی بزرگ‌تر از چیزی است که احتمالا به ذهن می‌رسد؛ مثلا فیلم «میکی‌موس و دوستان» که سال ۱۹۲۸ ساخته شد، ۲۲۶ میلیون دلار در گیشه فروخت و بعدها از فروش نسخه‌های VHS و DVD هم ۳۲۳ میلیون دلار دیگر به دست آورد. یعنی روی هم بالای نیم‌میلیون دلار؛ اما درآمد خرده‌فروشی همین فیلم، ۶۰ میلیارد و ۶۶۰ میلیون دلار بود. اقتباس دیزنی از کمیک‌استریپ‌های وینی‌پو هم ۲۱۴ میلیون دلار در باکس‌آفیس فروخت و ۴۰ میلیون دلار از DVD و Blu-ray فروش داشت اما خرده‌فروشی همین فیلم به ۴۸ میلیارد و ۲۵۰ میلیون دلار رسید؛ یعنی بالای ۱۶۰ برابر فروش گیشه‌ای و خانگی‌اش. البته رتبه اول در خرده‌فروشی انیمیشن، حتی قبل از کمپانی دیزنی و شخصیت افسانه‌ای میکی‌موس، به ژاپنی‌ها تعلق می‌گیرد که بازی ویدئویی «پوکمون» را ساختند و بعدها نسخه سینمایی‌اش را هم بیرون دادند. بازی‌های موبایلی پوکمون ۶ میلیارد دلار فروختند و فیلمش در باکس‌آفیس یک میلیارد و ۱۵۶ میلیون دلار فروش داشت اما رقم خرده‌فروشی آن تا به‌ حال به بالای ۹۴ میلیارد دلار رسیده است. تعداد فیلم‌ها یا سریال‌های انیمیشنی که درآمد خرده‌فروشی‌شان بالای ۱۰۰ برابر درآمد خود فیلم یا سریال بوده، خیلی بالاست و در این فهرست حتی موارد ساده‌ای مثل انیمیشن آموزشی «دورا؛ دختر جهانگرد» را هم می‌شود دید که سریالش از سال ۲۰۰۰ پخش می‌شد و تا به ‌حال 15.5 میلیارد دلار از خرده‌فروشی درآمد داشته است، بویژه کوله‌پشتی ارغوانی دورا. اما انیمیشن شنگول و منگول که هیچ چیز اورجینالی متعلق به خودش ندارد، قطعا درباره‌اش نمی‌شود به این تجارت پسینی فکر هم کرد؛ فیلمی که می‌خواهد هم ایرانی باشد، هم آمریکایی و هم چینی، دست آخر نه ایرانی از آب درمی‌آید، نه آمریکایی و نه چینی. این بی‌اصالتی نامتمرکز، از نبود عنصر «ایده» در ذهن سازندگان اثر نشأت می‌گیرد. نبود ایده‌های اورجینال، آنها را به استفاده از هر دستاویزی که به نظرشان می‌رسیده ممکن است باعث موفقیت بشود، وا می‌داشته و آنها حتی در مواجهه با مخاطبان ایرانی هم به همین شکل بلاتکلیف هستند و هدف‌گیری خاصی در میان هیچ‌یک از لایه‌های اجتماعی و گروه‌های سنی پیدا نمی‌کنند. متلک‌های جنسی به درد بزرگسالانی می‌خورد که از کمدی‌های مبتذل این روزها استقبال می‌کنند، حال آنکه هیچ‌کدام از چنین مخاطبانی برای تامین این به اصطلاح نیاز‌شان عادت ندارند بلیت انیمیشن بخرند. جوایز جشنواره‌های خارجی هم فقط چشم طیف محدودی از کسانی را می‌گیرد که زمانی اصطلاحا به آنها مخاطبان خاص گفته می‌شد و گذشته از اینکه این طیف طی سال‌های اخیر در ایران بسیار کم‌تعداد‌تر شده‌اند و به‌علاوه، شنگول و منگول هم افتخار خاصی در فستیوال‌های جهانی کسب نکرده، واضح است که آن افراد عادت ندارند دنبال کالاهای فرهنگی مطلوب‌شان در میان انیمیشن‌ها بگردند. طبیعتا نه آن متلک‌های جنسی و نه آن چند مورد حضور جشنواره‌ای، برای کودکان و نوجوانان که باید مخاطبان اصلی یک انیمیشن باشند هم هیچ جذابیتی ندارد.