جوان آنلاین: کانال تلگرامی «ترجمان» خلاصهای از یادداشت جراد هندرسن را با عنوان «این روزها اهمیتدادن به حقیقت کاری افراطی به شمار میرود» که به همت محمد مهدیپور ترجمه شده است، به اشتراک گذاشت. او نوشته است: هر کس چند وقتی در شبکههای اجتماعی پرسه زده باشد، با پدیدهای عجیب و باورنکردنی مواجه شده است: «همه درباره همهچیز حرف میزنند». مسئله وقتی ترسناکتر میشود که نهتنها این کار نهی نمیشود، بلکه تحت فشار عمومی، از آنهایی که چنین کاری نمیکنند هم خواسته میشود، درباره هیچ موضوعی ساکت نباشند و نظرشان را بگویند. اگر مقاومت کنند و حرفی نزنند هم با تعابیری مثل «ترسو»، «بیمسئولیت» یا «محافظهکار» تنبیه میشوند. جراد هندرسن، پژوهشگر فلسفه، میگوید باید فکری به حال این وضعیت کنیم.
هندرسن میگوید، فقط این فشار بیرونی نیست که ما را ترغیب یا مجبور میکند که درباره همهچیز حرف بزنیم، بلکه بخش مهمی از این فشار، درونی شده است: خودمان را با دیگران مقایسه میکنیم که درباره هر اتفاقی موضعی دارند و به خودمان میگوییم چرا ما موضع نگیریم؟
با اینحال، نتیجه این فرایند واقعاً مأیوسکننده است. واقعیت این است که وقتی تلاش میکنیم درباره هر چیزی نظر دهیم، چارهای نداریم جز اینکه مزخرف ببافیم؛ و وقتی در سطح جمعی همه همینکار را میکنند، کل فضای عمومی پر میشود از مزخرفات. آنوقت اگر بخواهی از حقیقت موضوعی سر در بیاوری، تقریباً امکان ندارد بتوانی موفق شوی. هندرسن برای توصیف این وضعیت، از نظریه مشهور هری فرانکفورت درباره «مزخرفات» استفاده میکند. مزخرف چیزی است خارج از دوگانه حقیقت و دروغ.
فرانفکورت میگوید: مزخرف از «عدم توجه» آب میخورد. موقعیتی که مسئله دیگر حقیقتداشتن، یا حقیقتنداشتن نیست، بلکه از اساس حقیقت بیاهمیت است. از این جهت بین مزخرفگو و دروغگو تفاوتی هست: برای دروغگو حقیقت اهمیت دارد، هرچند انکارش میکند. اما برای مزخرفگو صدق و کذب فرقی با هم ندارند.
اگر میخواهید بهتر بفهمید، سازوکار مزخرفات چطور است، به کلمه «وایب» که این روزها خیلی مد شده است توجه کنید. وقتی آدمها در شبکه اجتماعی حرف میزنند، دیگر به درستبودنش فکر نمیکنند، همهچیز فقط وایب است. وقتی آدمها چنین کاری میکنند، عملاً خودشان را در لاکی محافظ قرار میدهند که از هر انتقادی مصون است. اگر از آنها بپرسی بر چه مبنایی حرف میزنند، لبخندزنان جواب میدهند: «چرا من رو جدی میگیری؟ من خودمم خودم رو جدی نمیگیرم.» مزخرفگوها ظاهراً آسیبی به ما نمیزنند، صرفاً بامزه و سرگرمکنندهاند. اما در واقع هزینه سنگینی بابت کارشان پرداخت میکنیم: «به آنها عادت میکنیم.» و با عادتکردن به راه و رسم آنها، به آدمهای بدتری تبدیل میشویم. این خطر جدی است وای بسا لازم باشد فعالانه در برابر آن مقاومت کنیم.
هندرسون میگوید، باید برای خودمان مقرراتی سختگیرانه بگذاریم تا از وسوسه فراگیر مزخرفگویی جان به در ببریم. روش پیشنهادی او «کوچکفکرکردن» است. کوچکفکرکردن یعنی تمرکز بر یک موضوع مشخص و تلاش برای سردرآوردن از حقیقت آن. باید مثل آدمهایی رفتار کنیم که حقیقت را جدی میگیرند، یعنی شواهد جمع میکنند به جزئیات استدلالها توجه میکنند و تمام ارجاعات را بررسی میکنند و از همه مهمتر، درباره چیزهایی که نمیدانند، حرف نمیزنند. حتی اگر این کار باعث شود برچسب بخورند و از جمع آدمهای باحال کنار گذاشته شوند.
هندرسن میگوید، فقط این فشار بیرونی نیست که ما را ترغیب یا مجبور میکند که درباره همهچیز حرف بزنیم، بلکه بخش مهمی از این فشار، درونی شده است: خودمان را با دیگران مقایسه میکنیم که درباره هر اتفاقی موضعی دارند و به خودمان میگوییم چرا ما موضع نگیریم؟
با اینحال، نتیجه این فرایند واقعاً مأیوسکننده است. واقعیت این است که وقتی تلاش میکنیم درباره هر چیزی نظر دهیم، چارهای نداریم جز اینکه مزخرف ببافیم؛ و وقتی در سطح جمعی همه همینکار را میکنند، کل فضای عمومی پر میشود از مزخرفات. آنوقت اگر بخواهی از حقیقت موضوعی سر در بیاوری، تقریباً امکان ندارد بتوانی موفق شوی. هندرسن برای توصیف این وضعیت، از نظریه مشهور هری فرانکفورت درباره «مزخرفات» استفاده میکند. مزخرف چیزی است خارج از دوگانه حقیقت و دروغ.
فرانفکورت میگوید: مزخرف از «عدم توجه» آب میخورد. موقعیتی که مسئله دیگر حقیقتداشتن، یا حقیقتنداشتن نیست، بلکه از اساس حقیقت بیاهمیت است. از این جهت بین مزخرفگو و دروغگو تفاوتی هست: برای دروغگو حقیقت اهمیت دارد، هرچند انکارش میکند. اما برای مزخرفگو صدق و کذب فرقی با هم ندارند.
اگر میخواهید بهتر بفهمید، سازوکار مزخرفات چطور است، به کلمه «وایب» که این روزها خیلی مد شده است توجه کنید. وقتی آدمها در شبکه اجتماعی حرف میزنند، دیگر به درستبودنش فکر نمیکنند، همهچیز فقط وایب است. وقتی آدمها چنین کاری میکنند، عملاً خودشان را در لاکی محافظ قرار میدهند که از هر انتقادی مصون است. اگر از آنها بپرسی بر چه مبنایی حرف میزنند، لبخندزنان جواب میدهند: «چرا من رو جدی میگیری؟ من خودمم خودم رو جدی نمیگیرم.» مزخرفگوها ظاهراً آسیبی به ما نمیزنند، صرفاً بامزه و سرگرمکنندهاند. اما در واقع هزینه سنگینی بابت کارشان پرداخت میکنیم: «به آنها عادت میکنیم.» و با عادتکردن به راه و رسم آنها، به آدمهای بدتری تبدیل میشویم. این خطر جدی است وای بسا لازم باشد فعالانه در برابر آن مقاومت کنیم.
هندرسون میگوید، باید برای خودمان مقرراتی سختگیرانه بگذاریم تا از وسوسه فراگیر مزخرفگویی جان به در ببریم. روش پیشنهادی او «کوچکفکرکردن» است. کوچکفکرکردن یعنی تمرکز بر یک موضوع مشخص و تلاش برای سردرآوردن از حقیقت آن. باید مثل آدمهایی رفتار کنیم که حقیقت را جدی میگیرند، یعنی شواهد جمع میکنند به جزئیات استدلالها توجه میکنند و تمام ارجاعات را بررسی میکنند و از همه مهمتر، درباره چیزهایی که نمیدانند، حرف نمیزنند. حتی اگر این کار باعث شود برچسب بخورند و از جمع آدمهای باحال کنار گذاشته شوند.