یادداشتی اخیراً از ظریف در اکونومیست منتشر شده که طی آن، طرحی منطقهای با عنوان «مودت» پیشنهاد شده است. طرح ابتکار عمل در برابر تلاشهای امریکا و رژیمصهیونیستی برای اختلافافکنی در منطقه چیز بدی نیست، اما بهشرط آنکه انتظار ما از چنین ابتکاری واقعاً روشن باشد. به نظر میرسد این طرح تغییرنامیافته و بهروزشده همان طرح موسوم به «صلح هرمز» است که پنج سال پیش محمدجواد ظریف در قامت وزیر امور خارجه ارائه کرد.
سرنوشت صلح هرمز چه شد؟ عملاً صرفاً به بهانه آن چند همایش و نشست برگزار شد و هیچ. هرچند با تغییر دولت و در دولت شهید رئیسی، ابتکارات جدیدی برای تعامل و بهبود روابط با کشورهای عربی شکل گرفت و به نتیجه نرسید، اما اینها ارتباطی با صلح هرمز نداشته و ندارد. چرا صلح هرمز به نتیجه نرسید؟ دلایل متعددی برای این موضوع میتوان ارائه کرد: تمرکز اصلی تیم روحانی- ظریف بر برجام بود و عملاً این موضوع بر دیپلماسی منطقهای سایه افکنده بود؛ جلب رضایت کدخدا اولویت داشت و تصور میشد که با رضایت کدخدا میتوان رعایای آن را هم راضی کرد؛ نسبت موضوع مهم مقاومت با این طرح تبیین نشده بود و.... اکنون نیز ممکن است همه یا بخشی از این دلایل همچنان مطرح باشند و هرمز بهروز شده را به چالش بکشند.
علاوه بر اینها ابتکارات دیپلماتیک زمانی موفق است که مبتنی بر تجارب عینی و واقعیتهای میدانی شکل بگیرد. در سه سال اخیر اقدامات متعددی برای تنشزدایی میان ایران و برخی کشورهای عربی، چون عربستان سعودی، امارات و مصر دنبال شده است؛ آیا نباید میزان اثربخشی این اقدامات و نتیجه پرونده همچنان مفتوح میان این کشورها و ایران موردبررسی قرار گیرد؟ چگونه است که هنوز پرونده تلخ فاجعه منا و مسجدالحرام لاینحل مانده و دولت امارات متحده عربی مرتباً نسبت به جزایر ایرانی، ادعای ارضی میکند؟ آیا اینکه در پروندههای فیمابین حداقل شاهد گشایشهای حداقلی و انعطاف طرف مقابل باشیم، انتظار زیادی است؟
از اینها گذشته تجربه حکومت سابق سوریه هم پیش روی ما است. دولت بشار اسد که مغضوب دولتهای عربی واقعشده بود، بعد از فائق آمدن بر داعش، با امید به جذب سرمایه، به سمت احیای روابط با این کشورها بهویژه عربستان و امارات حرکت کرد و حتی امتیازات سیاسیای، چون بستن سفارت یمن متعلق به دولت صنعا در دمشق هم به طرف مقابلش اعطا کرد. نتیجه چه شد؟ نهتنها آن حمایت مالی که اسد انتظار داشت، تحقق نیافت، بلکه در عمل جریانات معارضش تقویت شدند و اکنون کشورهای یادشده از سرنگونی اسد سرخوشاند.
از همه اینها مهمتر، سرنوشت اصلیترین پرونده منطقه یعنی فلسطین در این میان چه خواهد شد؟ بخشی از کشورهای عربی رژیم نامشروع صهیونیستی را به رسمیت شناختهاند و برخی دیگر با راهحل متوهمانه دودولتی در حال قبحزدایی از این پروژه هستند. عمده این کشورها به جریانات مقاومت فلسطینی نگرش منفی دارند و برخی حتی با رژیمصهیونیستی همکاریهای امنیتی دارند. چگونه میتوان انتظار داشت که اینها در حمایت از حقوق ملت فلسطین گام واقعی بردارند؟
تنشزدایی با کشورهای مسلمان منطقه حتماً لازم است و جمهوری اسلامی ایران برای انسجام جهان اسلام بهویژه در برابر دشمن صهیونیستی، هزینههای بسیاری داده و باز هم خواهد داد. تنشزدایی با کشورهای اسلامی بهموازات تقویت مقاومت باید پیش رود، اما این فرایند دو شرط اصلی دارد؛ نخست آنکه باید از هرگونه تصمیمی که به تضعیف مقاومت بینجامد، اجتناب کرد و نباید مسیر نفوذ دشمن اصلی هموار شود. دوم آنکه نباید انتظارات فراواقعی از ابتکارات دیپلماسی مطرح شود. همین بزککنندگان این بلا را بر سر برجام آوردند و حل همه مشکلات را منوط به آن کردند که موجب شکست آن از همان ابتدا شد. به نظر میرسد بازهم شاهد چنین وضعیتی هستیم. از طرفی ظریف نیز گرایش و کارنامه مشخصی دارد و نمیتوان از او که مسئولیت دیپلماتیک هم ندارد، انتظار دیپلماسی همسایگی و منطقهای داشت. از همین ابتدا اگر قرار است ابتکاری با محوریت کسانی که حل همه مسائل را در واشینگتن میدانند، شکل گیرد، در موفقیت آن باید بهصورت جدی تردید کرد.