«وفاق ملی» شعار اصلی دولت چهاردهم است. در شرایط فعلی کشور ما که با تهدیدات بیرونی و تشتت و اختلافات درونی مواجه است لزوم توجه به وفاق ملی بیش از پیش احساس میشود. وفاق مانند شیرازهای است که دفتر ملت را به هم پیوند میدهد و با از بین رفتن آن، جامعه از هم گسسته و گسیخته میشود.
اما آیا وفاق ملی از دریچه آموزههای دینی هم قابل بررسی است؟ آیا در آیات و روایات هم به این رویکرد اشاره شده است؟
خبرنگار ایکنا در گفتوگو با حجتالاسلام والمسلمین علی شفیعی، پژوهشگر حوزه دین و فقه به موضوع «ظرفیتهای دینی وفاق ملی» پرداخته تا این امر مهم را از منظر دین تحلیل و بررسی کند که در ادامه مشروح این گفتوگو را مطالعه میکنید؛
ایکنا ـ به نظر شما وفاق یک امر اسلامی است یا مدرن محسوب میشود؟
وفاق جزء ادبیات مدرنی است که در حال اضافه شدن به دیگر ادبیاتی است که در این 150 ساله اخیر استفاده کردیم و در حال بهره بردن از آنها هستیم اما با این توضیح که بنیادها و مبانی آن را به راحتی میتوانیم در منابع دینی، در کتاب و سنت پیدا کنیم؛ بنابراین پاسخ روشن بنده این است که گرچه گفتمان وفاق که البته هنوز به گفتمان هم تبدیل نشده است از رهاوردهای جهان جدید است و به یک معنا مدرن است اما بنیادها و مبانی آن را میتوان در منابع دینی پیدا کرد.
وفاق دارای ساحتهای سهگانهای است که آنها هم مشترکات، فضاهای همسان و هم ساحتهای مختلف و متفاوتی میتوانند داشته باشند. اولاً گاه هنگام سخن از وفاق منظورمان در ساحت فردی است و افراد جامعه مدنظر ما هستند. فرض کنید به این نتیجه رسیدیم که جامعه به یک گسست اجتماعی مبتلا شده که ظواهر نیز نشان میدهد این اتفاق نامبارک در جامعه ما رخ داده است و ما برای اینکه بتوانیم این گسست اجتماعی را تدبیر کنیم از مسیر ایجاد وفاق میرویم البته تنها راه اصلاح گسست اجتماعی وفاق نیست ولی از این راه هم میتوانیم آن را اصلاح کنیم؛ مثلاً تلاش میکنیم تا دگرپذیری و دگر دوستی را به جامعه یاد دهیم تا از این طریق گسست اجتماعی را تدبیر کنیم و به نوعی در ساحت فردی ایجاد وفاق کنیم.
وفاق یک امر سنتی نیست بلکه مبانی و بنیادهایی را در آموزههای دینی دارد اما لزوماً وفاق آن چیزی نیست که در آموزههای دینی آمده است. وفاقی که اکنون مطرح میشود امری است که به ساحت کارکرد عصری و امروزی مربوط میشود به همین جهت نباید عقیده را محور قرار داد زیرا در این صورت با ریزش نیروها و افراد مواجه خواهیم شد
ساحت دوم وفاق در میان سازمانها و نهادهای مردمی است که از آن به عنوان احزاب و سمنها یاد میکنیم؛ مثلاً تلاش میکنیم تا احزاب رقبای خود را به رسمیت بشناسند و سعی نکنند تا رقبا را از فضای سیاسی، اجتماعی و عمومی به در کنند و عرصه را برای آنها تنگ کنند و این موضوع سبب ایجاد وفاق خواهد شد.
ساحت سوم ایجاد وفاق در نهاد قدرت و حاکمیت است که این بخش دو زیرمجموعه دارد؛ میتواند در سطح قدرت و قوای یک کشور گفتوگو صورت بگیرد مثلاً در قوای مقننه، قضائیه، مجریه کشور و سازمانها تلاش شود تا همدلی، همسویی به وجود بیاید و دغدغه مشترک ایجاد شود. بخش دوم ایجاد وفاق در میان قدرت و مردم است یعنی کاری کنیم که حاکمیت و قدرت، صدا و دغدغههای مردم را بشنود و چالشهایی را که در جامعه است را به رسمیت بشناسد.
ایکنا ـ خوب است بیشتر به این مسئله بپردازیم که وفاق در قرآن، سنت و تاریخ چه جایگاهی دارد؟
مبانیای در میان آموزههای دینی میتوان یافت که برای موضوع وفاق ظرفیتساز است آیاتی مثل «انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقاکم» است یعنی خداوند از سویی به همه ما گوشزد میکند که شما باید یکدگیر را به رسمیت بشناسید. همچنین فرمایشاتی که از پیامبر گرامی اسلام(ص) و ائمه(ع) مبنی بر رعایت حال یکدیگر، بیتوجه نبودن نسبت به سرنوشت هم روایت شده است مانند «مَنْ أَصْبَحَ لا یَهْتَمُّ بِأُمورِ الْمُسْلمینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ» میتوان اشاره کرد؛ البته این جمله یک وفاق درون دینی است اما میتوان آن را توسعه داد و وفاق برون دینی هم از آن برداشت کرد. ما باید نسبت به سرنوشت هم بیتفاوت و بیتوجه نباشیم.
این موارد که بیان شد گفتمان وفاق نیست اما مبانی هستند که ظرفیت وفاق را ایجاد میکند؛ یعنی وقتی من به سرنوشت دیگری اهتمام داشته باشم و دیگری هم نسبت به سرنوشت من اهتمام داشته باشد و ما هر دو نفر به سرنوشت دیگران اهتمام بورزیم، ناخواسته و ناخودآگاه این روند ظرفیتساز امر وفاق است که به گمان من از این نمونهها در منابع دینی آیات و روایت کم نداریم.
بنیادهای بحث وفاق را در آموزهای قرآنی و روایی داریم؛ کتابی نوشته شده است تحت عنوان «وفاق و اتحاد در قرآن» که تلاش کرده نظریات سه نفر از شخصیتهای برجسته معاصر از جمله مرحوم آیتالله طباطبایی، مرحوم فضلالله و مرحوم ابنعاشور را استخراج کند.
اگر بخواهیم وفاق را به عنوان یک امر درون دینی و سنتی ببینیم با چالشهایی در پارهای از آموزههای دینی مواجه خواهیم شد؛ مثلا اگر مبانی وفاق را انقباضی تعریف کنیم و مثلاً وفاق را همان وحدت یا اتحاد مسلمانان بدانیم، دچار چالشهایی میشویم که در جامعه پیرامونی خودمان هم دیگر نمیتوانیم از وفاق ملی سخن بگوییم زیرا وفاق در برخی از موضوعات دینی عقیده محور است.
ما در ساحت ارتباط بین افراد دچار یک گسست اجتماعی شدهایم به قدری این اتفاق عمیق است که روابط فردی ما بسیار محدود شده است یعنی همدلی، همراهی، دگررسانی و دگرپذیری ما بسیار کاهش پیدا کرده است به همین دلیل آمار خشونت، طلاق، مواجهههای غیر اخلاقی با دیگران افزایش یافته است و این موارد نشانههای گسست اجتماعی است
در وحدت و اتحاد که معنای سنتی وفاق است عقیده عنصر مهمی است و اگر این به عنوان یک مبنا برای وفاق انتخاب شود در همین جامعه ایرانی چالشهایی خواهیم داشت و در سطح جهان که جای خود را دارد؛ چراکه در جامعه کسانی را داریم که معتقد و همراه با باورهای ما نیستند؛ بنابراین اگر عقیدهای را بخواهیم محور وفاق قرار دهیم با چالش مواجه میشویم. پس راهی نداریم تا اینکه مبنای جدیدی ایجاد کنیم.
به همین جهت بیان کردم که وفاق یک امر سنتی نیست بلکه مبانی و بنیادهایی را در آموزههای دینی دارد اما لزوماً وفاق آن چیزی نیست که در آموزههای دینی آمده است. وفاقی که اکنون مطرح میشود امری است که به ساحت کارکرد عصری و امروزی مربوط میشود به همین جهت نباید عقیده را محور قرار داد زیرا در این صورت با ریزش نیروها و افراد مواجه خواهیم شد و خودمان و همعقیدههایمان میمانیم که دیگر وفاق معنا پیدا نمیکند. آموزههای دینی در عین اینکه ظرفیت و مبانی را برای گفتمان وفاق دارند اما نمیتوان گفت که این وفاق همانی است که در آیات و روایات آمده است.
یعنی اگر بخواهیم از این منظر ورود کنیم بعدها دچار مشکل خواهیم شد لذا باید وفاق را به عنوان یک امر مدرن در جامعه بپذیریم که مبانی آن را داریم و میتوانیم در ساحتهای مختلف مطرح کنیم. اگر وفاق به معنای مدرن، فراعقیده تدبیر شود میتواند بسیاری از گسستها را حل کند.
ایکنا ـ اهمیت و ضرورت وفاق ملی در جوامعی مانند کشور ما چیست؟
اکنون به روشنی ضرورت و اهمیت وفاق را درک میکنیم؛ زیرا جامعه ما هم در ساحت فردی و هم در ساخت ارتباط با قدرت دچار گسست شده است. اگر سه انتخابات اخیر را محور قرار دهیم به خوبی متوجه خواهیم شد که وفاق یک ضرورت است زیرا قدرتی که پشتوانه و مشروعیت مردمی را از دست بدهد نمیتواند در طولانی مدت دوام بیاورد و به همین جهت وفاق برای کشور به یک اصل و ضرورت تبدیل شده است.
ما در ساحت ارتباط بین افراد دچار یک گسست اجتماعی شدهایم به قدری این اتفاق عمیق است که روابط فردی ما بسیار محدود شده است یعنی همدلی، همراهی، دگررسانی و دگرپذیری ما بسیار کاهش پیدا کرده است به همین دلیل آمار خشونت، طلاق و مواجهههای غیراخلاقی با دیگران افزایش یافته است و این موارد نشانههای گسست اجتماعی است. همچنین نشانههایی از بحران و چالش جدی در ارتباط مردم با قدرت را در چهار سال اخیر میتوان یافت؛ مانند از دست دادن پایه مشروعیت مردمی حکومت که این موضوعات نشان دهنده این است که وفاق یک ضرورت با اهمیت بالا در جامعه ما است.
اگر کرامت انسان را محور تعامل با شهروندان قرار دهیم وفاق حتماً دستیافتنیتر خواهد بود تا زمانی که برای کرامت انسانی، اخلاق، حقوق شهروندی و... ارزشی قائل نشویم در این صورت نمیتوان از وفاق صحبت کرد و وفاق معنی پیدا نمیکند
ای کاش بزرگان و افراد تأثیرگذار تلاش میکردند تا همانگونه که تلاش شد اصلاحطلبی به یک گفتمان تبدیل شود؛ وفاق هم به یک گفتمان عمومی و مطالبه مردمی تبدیل شود تا بتوانیم از ثمرات آن بهره ببریم و این گسستی که بین مردم و حاکمیت در حال رخ دادن است جبران شود در غیر این صورت در دراز مدت میتواند بسیار خطرناک باشد.
ایکنا ـ موانع و راهکارهای وفاق ملی چیست؟
وفاق میتواند یک موانع دینی، عقیدتی داشته باشد که زائیده عقیده و مبانی معرفتی فرد است و میتواند موانعی که زائیده ساحت اجرا و عمل است، داشته باشد. همانگونه که در ساحت معرفت بیان شد اگر به دنبال وفاق هستیم باید مبانی دینی خود را چنان بسط دهیم و گشادگی در مبانی دینی و فهممان از دین ایجاد کنیم که دگر ناپذیری و نارواداری خود را به حداقل برسانیم یعنی دستگاه معرفتی خود را به قدری بسط دهیم که نتواند مانع دگرپذیری، دگردوستی و دگرخواهی باشد.
گمان میشود بسیاری از افرادی که تن به وفاق نمیدهند محصول نگاههای سیاسی، اجتماعی و... آنها است اما واقعیت این است که بخش مهمی از آن به دستگاه معرفتی افراد بازمیگردد به همین دلیل عامل مهمی که میتواند مانع وفاق باشد فهم انقباضی، بسته و تحجرآمیز از آموزههای دینی است.
نهاد قدرت در ساحت عمل، کارکرد و اجرا باید به نیروهای تحت امر خود به صورت جدی ابلاغ کند و بخواهد که نوع مواجهه خود را با مردم و شهروند مبتنی بر اموری قرار دهد که امور حداکثری هستند؛ مثلاً اگر کرامت انسان را محور تعامل با شهروندان قرار دهیم وفاق حتماً دستیافتنیتر خواهد بود تا زمانی که برای کرامت انسانی، اخلاق، حقوق شهروندی و... ارزشی قائل نشویم در این صورت نمیتوان از وفاق صحبت کرد و وفاق معنی پیدا نمیکند.
ایکنا ـ فکر میکنید در چه شرایطی «وفاق ملی» ظرفیت تبدیل شدن به گفتمان را دارد؟
من گمان میکنم که این ظرفیت وجود دارد اما نه با توجه به آنچه که در ایام انتخابات ریاستجمهوری گفته شد؛ به نظر در آن زمان خیلی بنیاد و مبانی این بحث خیلی شفاف و روشن نشد اما همه افراد به اهمیت و ضرورت وفاق پی بردند؛ بنابراین وفاق ظرفیت تبدیل شدن به گفتمان را دارد که حداقل کاری که باید انجام شود ابتدا نظریهپردازی در این حوزه است و مبانی، موانع، چالشها تبیین شود و کیفیت به قانون تبدیل شدن بحث وفاق مورد گفتوگو قرار بگیرد.
ما اول راه هستیم با توجه به مدت زمانی اندکی که بحث وفاق مطرح شده است اکنون اگر کسی بخواهد میتواند بگوید این موضوع ظرفیت تبدیل شدن به گفتمان را ندارد ولی واقعیت این است که این مدت را نباید معیاری برای داوری گفتمان قرار دهیم بلکه باید کارهای تحلیلی انجام شود که آیا وفاق ضرورت و اهمیت دارد یا خیر؛ آیا قابلیت دارد که برای آن مبنا و سوژه ساخته شود و در ساحت عمل قانون تدوین شود و موضوعاتی از این دست که میتواند نشان دهد که وفاق ظرفیت تبدیل شدن به گفتمان شدن را دارد یا خیر.
ایکنا ـ سخن پایانی.
اگر میخواهیم وفاق در ساحت نسبت قدرت و مردم اتفاق بیافتد؛ حاکمان و قدرتمداران حتماً باید چند نکته را مورد توجه قرار دهند؛ اولاً به آزادیهای عمومی و فردی مردم توجه داشته باشند و تلاش کنند تا آزادیهای فردی را حداکثری کنند و به رسمیت بشناسند. ما نمیتوانیم سخن از وفاق بگوییم اما برای مردم حداقل آزادیهای عمومی را تعریف کرده باشیم.
نکته دوم بحث رفاه عمومی است؛ نمیتوان رفاه عمومی را نادیده گرفت و سخن از وفاق گفت. بحث وفاق بنیادها، مبانی و حداقلهایی دارد که اگر این حداقلها وجود نداشته باشد بیشتر به شوخی و طنز شبیه است. حداقل سخن گفتن از وفاق به رسمیت شناختن آزادیهای عمومی مانند آزادی بیان و تلاش برای ایجاد رفاه عمومی است؛ اگر این موارد را به رسمیت نشناسیم اصلاً نباید از وفاق حرف بزنیم در این صورت صرفاً یک امر تزئینی خواهد بود. مثلاً هنوز در بحث رفع فیلترینگ ماندهایم و میخواهیم از وفاق صحبت کنیم؛ این موضوع بیشتر به طنز میماند.
اگر بخواهیم برای وفاق مبنا بسازیم باید ابتدا بحث فیلترینگ را حل کرده باشیم چراکه من و دیگران باید بتوانیم در فضاهایی که اکنون فیلتر هستند حرف بزنیم تا به وفاق برسیم ولی وقتی که این ظرفیت از جامعه گرفته شده است و تنها پل ارتباطی قدرت با مردم، صداوسیما است که ظرفیت وفاق ندارد؛ با چنین وضعیتی چگونه میتوان وفاق را در جامعه پیاده کرد؟
نکته دیگر در حوزه وفاق ملی و فردی این است که قانون اساسی با تمام موضوعات و اشکلاتی که میتوان به آن وارد کرد هنوز یک معیار خوبی در اقامه اخلاق، کرامت انسانی و... است و میتواند یکی از عناصر مهم در ایجاد وفاق باشد. در همین قانون اساسی آزادیهای مردم به رسمیت شناخته شده است و دولت و حاکمیت به ایجاد رفاه برای مردم و ظرفیتسازی برای اخلاق عمومی موظف شده است و میتوان از همین قانون اساسی ظرفیتها را استخراج کرد ولی به نظر میرسد چون تا الان دغدغه نبوده است خیلی از این ظرفیتها هم نادیده انگاشته شده است.
گفتوگو از سجاد محمدیان
انتهای پیام