بسیاری از زائران بارگاه مطهر امام رضا(ع) از کشورها، ملیتها و ادیان گوناگون به این قطعه از بهشت مشرف میشوند. در این میان برخی از آنان به علت اینکه به زبان فارسی مسلط نیستند، برای ارتباط برقرار کردن با خادمان و یا سایر زائران و بیان درخواست، موضوع و یا تقاضای خود، ممکن است با مشکلاتی روبهرو شوند. گفتوگوی این زائران خارجی با فردی در بارگاه مطهر امام هشتم(ع) که به زبان گویشی آنان تسلط داشته باشد، برایشان بسیار شیرین و دلنشین است و مترجمان گوناگون نیز به خاطر همین تسلط به زبانهای خارجی مختلف و ارائه خدمت، گاهی اوقات با صحنهها و مواردی در بارگاه مطهر رضوی روبهرو میشوند که برای آنان و زائران خارجی، خاطرات شیرینی به وجود میآورد. درست مانند خاطرهای که در اوائل تابستان سال جاری و برای «نوشین فاطمه عنبری زرگر» یکی از خدمه تشرفی کشیک دوم روز حوزه خدمه خواهران حرم مطهر امام رضا(ع) اتفاق افتاد.
وی ۵۰ سال سن دارد و هم اکنون هفت سال است که در این حوزه مشغول خدمت است. مطابق گفتههایش، او هندیالاصل بوده، یعنی از پدر و مادر هندی متولد شده و پس از ازدواج با همسری ایرانیاش، هم اکنون حدود ۲۵ سال است که ساکن شهر مقدس مشهد بوده و پیش از ورود به حوزه خدمه خواهران، به عنوان مترجم زبانهای اردو (هندی و پاکستانی)، عربی و انگلیسی در اداره سابق روابط بینالملل آستان قدس رضوی فعالیت میکرده است. وی خاطره خود را این گونه برای خبرنگار روزنامه قدس بیان میکند.
یا امام رضا(ع)! یک «زبانبلد» برایم بفرست...
خاطره من مربوط به اواخر بهار و اوایل تابستان سال جاری (۱۴۰۳) است. من در روزهای کشیک خدمت در حرم مطهر رضوی معمولاً ساعت ۵ صبح به آسایشگاه خدمه خواهران در جنب صحن حضرت امام حسن مجتبی(ع) مراجعه کرده و پس از آماده شدن و... به محل خدمتم در حرم مطهر امام هشتم(ع) مشرف میشوم. در یکی از همین روزهای کشیک خدمت حرم مطهر (روز اتفاق افتادن این خاطره) من حدود ساعت ۴:۳۰ بامداد وارد حرم منور رضوی شدم و با خودم گفتم حالا که زودتر به حرم مطهر رسیدم از طرف صحن مقدس آزادی به زیارت مضجع شریف حضرت رضا(ع) بروم و پس از زیارت، در وقت مقرر یعنی ساعت ۵ صبح به آسایشگاه مراجعه کنم. آن روز آسمان ابری و باران ملایمی هم از شب قبل مشغول باریدن بود و کف صحنها و بستهای حرم مطهر هم خیس و نمناک بود. پس از ورود به صحن آزادی از مسیر بابالسلام و پس از ابراز ادب و احترام و ارادت به ساحت مقدس حضرت ثامن الحجج(ع)، ناگهان چشمم به بانوی زائر میانسالی افتاد که بدون کفش و با پای برهنه در نزدیکی حوض صحن آزادی روی سنگهای نمناک ایستاده است. پس از نزدیک شدن به او و دیدن لباسها و سر و ضع این بانو حدس زدم اهل هندوستان یا پاکستان باید باشد. البته وضعیتش به گونهای بود که انگار یک نگرانی و دلهرهای دارد و دائم کلمه «شریف» را بیان میکرد. با زبان اردو با او سلام و احوالپرسی کردم. او تا فهمید من زبان اردو بلدم بسیار خوشحال شد و با تعجب از من پرسید شما اردو بلد هستید؟... من پاسخش را دادم و از او پرسیدم مشکل شما چیست؟ او گفت: «... من مدتی است در داخل حرم مطهر گم شدهام و جایی را بلد نیستم، زبان فارسی هم بلد نیستم و نمیدانم از کدام طرف وارد حرم منور شدهام و یادم نیست کفشهایم را کجا گذاشتهام و الان میخواهم به هتل محل اقامتم بروم اما مسیر را بلد نیستم...».
من از او پرسیدم شماره و پلاک کفشداری را به من نشان دهد تا بروم و کفشهایش را تحویل بگیرم و برایش بیاورم، اما گفت کفشهایش را تحویل کفشداری نداده است و آن قدر عجله داشته تا زودتر به زیارت حضرت امام رضا(ع) مشرف شود، نمیداند کفشهایش را در کدام صحن و یا ورودی حرم مطهر از پایش درآورده است. از او پرسیدم آیا نشانی، تلفن یا کارت مشخصات هتل محل اقامتش همراهش است یا نه؟ که او پاسخ منفی داد و حین صحبت کردن با من دائم کلمه «شریف» را تکرار میکرد و پس از صحبت با او متوجه شدم «شریف» نام هتل آپارتمان محل اقامتش است. من چون در سالهای گذشته و در اداره روابط بینالملل آستان قدس رضوی (که پیشتر در صحن جمهوری اسلامی واقع شده بود) خدمت میکردم، از نشانی و مشخصات بیشتر هتلها، مهمانپذیرها، مسافرخانهها و... در اطراف حرم مطهر رضوی آگاه بودم و برای همین به این بانوی زائر هندی گفتم نگران نباشد، من مشخصات و محل هتل را بلد هستم و به او کمک میکنم و او را به هتل محل اقامتش خواهم رساند. ناگهان دیدم این بانوی زائر هندی با صدای بلند زد زیر گریه، به گونهای که یکی از دربانان حرم مطهر که در نزدیکی حوض صحن آزادی مشغول گشت زدن بود نیز متوجه گریههای او شد و به سمت ما آمد، پس از سلام و احوالپرسی، من ماجرا را برایش تعریف کردم.
من به این بانوی زائر هندی گفتم چرا گریه میکنید؟ من که به شما گفتم کمک خواهم کرد و شما را به هتل محل اقامتتان (هتل آپارتمان شریف) خواهم رساند، پس چرا نگران هستید؟ چرا گریه میکنید؟
این بانوی هندی پس از آرام شدن گفت: «... پس از اینکه من گم شدم و از داخل رواقهای حرم مطهر به داخل صحن آزادی آمدم، یک نگرانی و دلهرهای وجودم را فرا گرفت و چون زبان فارسی هم بلد نیستم نمیتوانستم منظور، هدف و درخواستم را به خدام و افراد دیگر به درستی بفهمانم، پس از ناامیدن شدن از این موضوع رو به سوی گنبد طلای حرم مطهر کردم و به امام رضا(ع) گفتم: آقاجان!... من میهمان شمایم و در مشهد هم غریب هستم، جایی را بلد نیستم، خواهش میکنم یک فرد زبانبلد که زبان اردو بلد باشد نزد من بفرست تا من را به محل هتل و پیش دوستانم ببرد، هنوز دقایقی از این توسل من به امام هشتم(ع) نگذشته بود که با شما خانم خدمه حرم مطهر که زبان اردو بلد هستید روبهرو شدم و شما هم بدون اینکه از نیت و خواسته من خبر داشته باشید گفتید من را به محل هتل خواهید برد و این دقیقاً همان حاجتی بود که من چند دقیقه پیش از امام رئوف و مهربان حضرت رضا(ع) تقاضا کرده بودم، گریهام برای این است که چقدر امام هشتم(ع) رئوف و مهربان هستند و چقدر زود حاجت میهمانانشان را برآورده میکنند. قربان و فدای امام رضا(ع) بشوم که آقا این همه مهربان و غریب الغرباست...».
من سپس بعد از هماهنگی با مسئولان حوزه خدمه خواهران حرم مطهر رضوی و پس از دریافت یک جفت دمپایی زنانه از کفشداری خواهران برای این بانوی زائر هندی، او را از مسیر صحن پیامبر اعظم(ص) و ورودی باب الجواد(ع) به محل هتل آپارتمان شریف در خیابان شهید اندرزگو (خیابان خسروی نو سابق) رساندم و او تا چشمش به محل هتل و تابلوی سردر آن افتاد، رو به سمت حرم مطهر کرد و دست به سینه و با چشمان گریان از امام رضا(ع) بسیار تشکر کرد و به محض ورود به هتل شریف، تعدادی از دوستان و سایر زائران هندی که نگران گم شدن او بودند به استقبالش آمدند و او نیز به جمع دوستانش رفت، اما هنگام خداحافظی کردن به من گفت: «... کسی در حرم مطهر غریب نیست، چون امام رضا(ع) میهماننواز و غریب الغرباست...».